
بپرس تا بگم
تعداد بازدید : 48
ایمان بیاوریم به معجزه گفت وگو
نویسنده : شادی شایان| کارشناسارشد روان شناسی تربیتی

«دختری ۱۶ساله هستم. پدرم رو تو ۱۴سالگی از دست دادم. مامانم و خواهر و برادرم من رو مسخره میکنن. از زندگی کردن خسته شدم. مامانم همیشه حرفهای ناامیدکننده میزنه».
وقتی یکی از اعضای خانواده فوت میکند، لازم است که فرایند سوگواری بهخوبی سپری شود. اگر این اتفاق نیفتد، ممکن است بازماندهها هیجانات حلوفصل نشده را روی هم پیاده کنند. کسی که همه حس مثبتی به او داشتهاند، از دست رفته و نبودنش حالا باعث خشم شدهاست. وقتی برای این خشم کاری انجام نشود، راحتترین راه این است که به افراد زنده منتقل شود. شما دوست عزیز دقیقا نگفتی منظورت از مسخره کردن چیست ولی بهنظر میرسد خشم پنهانی بین اعضای خانواده وجود داشتهباشد. یک بخش ناراحتکننده ماجرا، ازدست دادن پدر است و بخش دیگرش، رفتار خانواده. طبیعی است که عصبانی شدهباشی. حسی که اسمش را
گذاشته ای «خسته شدن از زندگی» هم برای همین آمده سراغت. تو هم بهخاطر شرایط، دچار خشمی شدهای که راهی به بیرون ندارد. گاهی آدمها در این شرایط، خشمشان را روی خودشان پیاده میکنند. چطوری؟ مثلا از زندگی خسته شدن و ادامه ندادن هدفها؛ به این امید که حال دیگران گرفتهشود و متوجه رفتار اشتباهشان بشوند. اما میدانی که بیشتر از هرکسی، خودت متضرر میشوی. یکی از راههایی که به تو و بقیه اعضای خانواده کمک میکند حسهای منفی و حال بدتان به بیرون راه پیدا کند، حرف زدن است. لازم است راهی پیدا کنی که بتوانی با مامان و خواهر و برادر، ارتباط برقرار کنی. اولش راحت نیست. ممکن است باز هم مسخرهات کنند و فوری جواب ندهد. انتظار نداشتهباش که سریع مجاب شوند. مهم این است که شروع کنی به حرف زدن و از حسهایت بگویی «من ناراحت میشم وقتی باهام اینطوری حرف میزنین». بهمرور میتوانی کمک کنی که همه بهجای نیش و کنایهزدن، با هم حرف بزنند. آنها هم حتما نیاز دارند چیزهایی را به زبان بیاورند. شاید اصلا ندانند حرفهای کنایهآمیزشان چقدر تو را ناراحت میکند. حرف زدن، شاید خیلی راحت نباشد ولی معمولا معجزه میکند و یادت باشد تو آنقدر توانمند بودی که توانستی برای این مسئله از ما کمک بگیری، پس میتوانی از پس این کار هم بربیایی.
نکته مهم دیگر اینکه حتما میدانی در دوره نوجوانی، هویت آدم درحال شکلگیری است. خواستهها و هدفهای تو براساس هویتت شکل میگیرد و اهمیتش آنقدر زیاد است که حرف دیگران، دلسردت نکند. وقتی از ناامیدکنندگی حرفهای مادرت میگویی، متوجه ناراحتیات هستم ولی به این فکر کن که حرفهای دیگران، نباید روی هدفهای بزرگت برای ادامه زندگی تأثیر منفی بگذارد. درنهایت امیدوارم از پس این شرایط سخت بربیایی. اگر هم بتوانی از یک روانشناس کمک بگیری، خیلی کمکت میکند چون کنار آمدن با سوگ، کار زمانبری است.