

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.





ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

طالبان دیروز یک سالگی پیروزی خود و تأسیس "امارت اسلامی افغانستان" را جشن گرفت. به این مناسبت یک روز تعطیل عمومی در سراسر کشور اعلام شده است، اما حکومت طالبان در این یک سال برای مردم افغانستان جز فقر و هراس بیشتر و آزادی کمتر دستاورد دیگری نداشته است.روز ۲۴ مرداد سال ۱۴٠٠، دولت کابل، حکومت اشرف غنی و "اردوی ملی" افغانستان با چنان سرعت و سهولتی فرو ریخت که بهت و ناباوری بینالمللی را برای چند روزی زنده نگاه داشت اما با دیدن تصاویر تأثرانگیز فرودگاه کابل و مردمی که به امید فرار و رهایی چشم به پرواز هواپیماها داشتند، ابعاد فاجعه کمکم روشن شد: بیست سال بعد از نابودی نخستین رژیم طالبان، افغانستان دوباره به همان نقطه بازگشت. اگرچه برخی امیدوار بودند که طالبان "جدید" با نسل قبلی تفاوت داشته باشد، اما اینک بعد از گذشت یک سال از زمامداری آنان، امید به حاکمیتی مثبت و معتدل در کشور تقریباً از بین رفته است.شاید تنها وجه مثبت در یک سال اخیر کاهش یافتن درگیریهای مسلحانه باشد، هرچند که انفجارها و حملات تروریستی همچنان ادامه یافته است.رادیو فرانسه نوشت:از زمانی که دونالد ترامپ و وزیر خارجهاش مایک پمپئو مذاکرۀ مستقیم را با طالبان پذیرفتند، یکی از خواستههای اصلی غربیها همکاری نکردن طالبان با گروههای تروریست بود. اگرچه طالبان با داعش دشمنی دارند اما کشته شدن ایمن ظواهری در قلب کابل بار دیگر روابط نزدیک طالبان با القاعده را برملا کرد.بدین ترتیب بعد از گذشت یک سال، هنوز هیچ کشوری به حکومت طالبان ابراز اعتماد نکرده و آن را به رسمیت نشناخته است، هرچند بدون حمایتهای "غیررسمی" پاکستان، چین یا قطر تثبیت قدرت طالبان به نظر غیرممکن میآمد.در این وضعیت، کشورهای غربی هنوز سیاست مشخصی در قبال کابل تعریف نکردهاند و در عمل جز کمکهای پراکنده و گهگاه ابراز نگرانی قدم مهمی برنداشتهاند. ژان پیر فیلیو، کارشناس جهان اسلام میگوید تفاوت اساسی رژیم جدید کابل با طالبان ۲۶ سال قبل در این جاست که حکومت قبلی طالبان، کشت خشخاش را به طور جدی ممنوع کرد، اما طالبان کنونی اگرچه در ظاهر از ممنوعیت سخن گفتهاند ولی هیچ اقدامی برای مقابله با پرورش تریاک نکردهاند.در همین فروردین ماه گذشته، ملا هبت ا... آخندزاده، رهبر طالبان، با صدور فرمانی کشت خشخاش را ممنوع اعلام کرد. اما ژان پیر فیلیو یادآوری میکند که خشخاش را در پاییز میکارند و در بهار برداشت میکنند. دررابطه با ایران نیز به نظر می رسد که باید سیاست پذیرش پناهجویان، مبارزه با تروریسم و مواد مخدر، تضمین امنیت مرزها، توسعه تجارت، کمکهای بشردوستانه و بسط تعاملات سیاسی و عمل به معاهدات دوطرفه باید در قالب یک طرح جامع اقدام تدوین شود تا بتواند چالشهای حاصل از حاکمیت طالبان را به فرصت تبدیل کند یا بر پایه معادلهای متوازن زیانهای حاکمیت طالبان با مزایای آن که متضمن منافع ملی باشد، پوشش داده شود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

خانواده سالم، خانوادهای است که بین اعضای آن ارتباط سالم و سازنده برقرار باشد. یکی از مشکلات رایج نوجوانان با والدینشان، ایرادهای پیاپی از سمت آنهاست. چند روز قبل دختر ۱۶ سالهای به پلیس مراجعه کرده و از سرقت ۵۰۰ میلیون تومان طلا توسط مردی رمال خبر داده و گفته است: «... مدتی بود که مادرم مدام غر میزد و میگفت چرا این قدر با گوشی تلفنهمراهت در حال چت کردن هستی و تمام وقتت را با گوشی تلف میکنی. گلایههای مادرم تمامی نداشت و من که از رفتارهای مادرم خسته شده بودم، به پیشنهاد دوستم از یک رمال کمک گرفتم تا طلسمی بدهد که زبان مادرم را ببندم و دیگر او به من گیر ندهد و با رفتارهایش اذیتم نکند...»(منبع : ایران). این یک نمونه از خطرهای گلایههای مداوم والدین است. در ادامه، چند توصیه به والدین درباره جایگزینهای غرزدنهای بیفایده و پردردسر خواهیم داشت.
دفن طلا در گورستان برای خلاصی از غرهای والدین!
این دختر نوجوان در ادامه گفته است: «مرد رمال پیشنهاد داد به یکی از روستاهای اطراف تهران بروم و در کنار قبر شماره 17 گورستانی که اسمش را هم به من گفته بود، طلاهایم را دفن کنم و حدود 24 ساعت بعد، به گورستان برگردم و طلاها را بردارم تا مشکلم حل شود اما روز بعد وقتی برای برداشتن طلاها رفتم، از آنها خبری نبود». در این بین ما باید خانه و خانواده را مهمترین کانون تامینکننده نیازهای روانی یک نوجوان بدانیم؛ چرا؟ چونکه در این سن به دلیل این که مستقل میشوند، خیلی راحت یا تحت تاثیر محیطاند یا دوست دارند با هم سنوسالهایشان باشند و زمان بیشتری را در بیرون از خانه بگذرانند. پس باید اصل ما این باشد که فضای خانه و خانواده سرشار از امنیت، آرامش و جذابیت باشد تا اگر نوجوانمان مشکلی هم دارد، قبل از گرفتن تصمیمهای عجیب و غریب مانند پول دادن به رمال، با ما حرف بزند. بنابراین من به عنوان یک پدر یا مادر باید با نوجوانم حرف مشترکی داشته باشم، شوخی کنم، از او نظرخواهی کنم و ... .
ضرورت محبت، پذیرش و احترام به نوجوان
اساس یک رابطه سالم و درست میان شما و فرزندتان محبت کردن و دوست داشتن بیقید و شرط است. این همان چیزی است که به نظرم این دختر 16 ساله از آن محروم بوده است. مهمترین مسئله این است که فرزند نوجوان شما بداند شما او را همانطوری که هست، پذیرفتهاید. خیلی وقتها فکر میکنند پذیرش شما نسبت به آنها کم شده و این هم به دلیل مستقل شدن آنها و رسیدن به سن بلوغ است. در این شرایط ما باید به آنها حس محترمانه بودن بدهیم و بگوییم که قابل احترام اند و ما هم سن و سال شما بودیم و این شرایط را درک میکنیم.
برخورد مناسب به جای غر زدنهای روی اعصاب
وقتی با نوجوانتان روبهرو میشوید، حتی اگر از او به خاطر یک رفتار یا تصمیم عصبانی هستید، با حرکات بدنتان و زبانتان نباید با او مواجه شوید یعنی او نباید احساس کند که شما میخواهید به او حمله یا او را تنبیه یا قضاوت کنید. به جای غر زدن و ایرادگرفتنهای روی اعصاب که بی فایده هم خواهد بود، از عبارات و کلماتی استفاده کنید که همه مثبت و تشویقی برای تغییر باشد؛ ابتدا باذکر یک نکته مثبت از نوجوانتان شروع کنید، سپس مطلب اصلی را که مدنظرتان است، بگویید و درباره آن مسئله صحبت کنید و مجدد یک نکته مثبت از او بگویید. مثلا به او بگویید: «از این که من بچهای مثل تو دارم خوشحالم»؛ و به او یادآوری کنید زمان استفاده از تبلت را مدیریت کند زیرا شما را نگران کرده است.
برقراری ارتباط کلامی و عاطفی را جدی بگیرید
در هر فرصتی که پیش میآید، با فرزندان نوجوانتان صحبت کنید و در یک فضای گرم و صمیمانه، ارتباط کلامی و عاطفی برقرار کنید. مثلا وقتی میبینید نوجوانتان ۲ ساعت در اتاقش با گوشی نشسته، از این فرصت استفاده کنید، یک استکان چای با کشمش به اتاقش ببرید و بگویید دوست دارم امروز با هم چای بخوریم. نکته آخر هم این که برای اعمال مقررات سعی کنید در مرحله اول خودتان به آنها پایبند باشید. پدری که خودش سیگار میکشد، نمیتواند به نوجوانش بگوید سیگار بد است و نکش یا مادری که خودش مدام با گوشیهمراه بازی میکند نباید به دختر نوجوانش بگوید این کار را نکن.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.





ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

از تولد «پیروز» تنها توله یوز بازمانده «ایران» و «فیروز»، 107 روز میگذرد و «علیرضا شهرداریپناه» از زمان تولد او که کوچکتر از یک کف دست بود و باید قطرهقطره به او شیر میخوراند تا امروز که گوشت میخورد و وزنش به 3500 گرم رسیده، پابهپای او مانده است. حالا پیروز که در اسارت به دنیا آمده، کیلومترها دورتر از مادر و محل تولدش یعنی پارکملی «توران»، پایتختنشین شده است. او به تازگی به صدای رعدوبرق و باران واکنش نشان میدهد و روی زمین خاکی میدود. «شهرداریپناه» تیمارگر پیروز عمرش را به پای آموزش و تجربه امداد و تیمار گونههای جانوری گذاشته است، هنوز شرایط او را پیچیده میداند. او در این مدت در کنار دام پزشکان و متخصصان سازمان محیطزیست از جانش مایه گذاشته است و یک لحظه از پیروز چشم برنمیدارد. با پیروز هماتاق است و وقتی او مشغول استراحت است در دفترش پرتره پیروز را نقاشی میکند. او بعد از مرگ توله دوم و از 28 اردیبهشت امسال در کنار پیروز است و حتی به خانهاش هم نرفته است. در پرونده امروز زندگیسلام با «شهرداریپناه»، درباره روزهایی که در کنار پیروز پشت سر گذاشته و وضعیت این یوز که چشم امید ما برای تکثیر یوزپلنگ ایرانی به اوست، گفتوگو کردیم.
پیروز شبیه هیچجانوری نیست!
باتوجه به اهمیت حفظحیات و نسل ارزشمند یوز ایرانی، ۱۱ اردیبهشت امسال، «ایران» یوزپلنگ در اسارت سایت مرکز تکثیر یوز ایرانی در توران واقع در استان سمنان بهروش سزارین سه توله به دنیا آورد اما بعد از به دنیا آمدن تولهها، مادرشان آنها را نپذیرفت و دو توله تلف شدند بنابراین تمام توجه افکار عمومی به وضعیت آخرین توله ایران جلب شد تا همچون دو توله دیگر تلف نشود و از این منظر، ماجرا مهم شد. «شهرداریپناه» معتقد است داستان پیروز از چیزی که فکرش را میکردند، پیچیدهتر است. او میگوید: «جریان پیروز خیلی پیچیدهتر از یک روال معمولی و طبیعی است که ما بخواهیم پیشبینی کنیم. چند وقت پیش در حالی که فکر میکردیم شرایط خیلی خوبی داریم دوباره به مشکل خوردیم و از پیترکالدول دام پزشک آفریقایی پیروز مشورت گرفتیم و با شروع دوباره دارو و سرم و مراقبتهای شبانهروزی، خوشبختانه شرایط کنترل شد و الان حال پیروز خوب است. حرف من این است که ما نمیتوانیم قطعی بگوییم خطر به طور کامل رفع شده است. پیروز یک یوزپلنگ و یکگونه در خطر انقراض است و گونهای که در خطر انقراض قرار دارد حساسیتاش به طبیعت، محیط و مشکلاتی که برایش ایجاد میشود خیلی بیشتر از گونههای دیگر است. در همان زیستگاه گونههای دیگری دارند زندگی میکنند که یوزپلنگ در خطر انقراض قرار گرفته است. شما تصور کنید با این همه پیشرفت فناوری در دنیا، شیر خوراکی که برای یوزپلنگ مناسب است ساخته نشده و این به خاطر پیچیدگی کار است. سه پژوهشگر بزرگی که به صورت تخصصی روی یوز کار میکنند، هنوز درباره این شیر اختلاف نظر دارند و به همین دلیل نمیتوانیم یوزپلنگ را با گونه دیگری مقایسه کنیم. یکی از مشکلات پیروز هم نخوردن شیرمادر است، یعنی آنتی بادیهایی را که باید از بدن مادر میگرفته، ندارد.»
خشک میشوم تا پیروز بخوابد!
پیروز سه ماهگی را پشت سر گذاشته و از مرحله شیرخوارگی به گوشتخواری رسیده است. در طول روز پنج بار مکمل غذایی میخورد و شرایط او با هم سن و سالانش که در طبیعت به دنیا آمدهاند به دلایلی مانند سزارین، اسارت و نخوردن شیر مادر از زمین تا آسمان تفاوت دارد. «شهرداریپناه» درباره عادتهای پیروز میگوید: «گوش پیروز آنقدر تیز است که وقتی روی تخت خودم دراز میکشم حتی اگر پایم روی ملافه کشیده شود، بیدار میشود و وقتی میبیند من بیدارم دوست دارد از تختش بیرون بیاید و با من بازی کند. بعضی وقتها واقعا خشک میشوم و اصلا تکان نمیخورم تا پیروز بتواند خواب راحتی داشته باشد. او عادت دارد ذرهذره بخوابد. گاهی هم وسط خواب مدام چشمهایش را باز میکند و دوباره میخوابد. به همین دلیل شبها همه جا را تاریک میکنم. من در مدت زمانی که این جا هستم تنها یکی دو بار تلویزیون را روشن کردم تا پیروز راحت باشد. اصلا اینطور نیست که گوشتخواران به طور دایم فعال باشند و شکار کنند و بخورند. گاهی حتی بالغها 20 ساعت در شبانهروز استراحت میکنند که البته همه آن به صورت خواب نیست. خیلی وقتها مردم به باغوحش میروند و به قفس شیر و پلنگها که میرسند، میگویند: «وای هیچ غذایی جلوی اینها نیست. همش هم که خوابند» خب در طبیعت هم همین است آن چیزی که مستندها نشان میدهند، فقط لحظههای شیرین دویدن و شکار آنهاست.»
ساعتها قربان صدقه پیروز می روم!
در یکی از ویدئوهای پیروز، وقتی او به دوربین خیره میشود پرستارش چند بار به او میگوید: «پیروز! بابا، پیروز! پسرم...». از او میپرسم پیروز هم این احساس را درک میکند و در کنارتان احساس امنیت دارد ؟که اینطور پاسخ میدهد: «حیاتوحش خیلی دنبال این نیست که من آن را «بابا» صدا بزنم یا نه. من خیلی احساساتی هستم و این ویژگیِ شخصیت فردی من است. در آن ویدئو، حتی خودم بعد از این که ویدئو را گذاشتم و واکنشهای مردم را دیدم متوجه شدم که این موضوع چقدر به چشم آمده است و فکر میکردم کار معمول خودم است. من این جا بعضی وقتها، ساعتها قربان صدقه پیروز میروم و با مشت به سینهام میکوبم و اینها نیاز اینگونه نیست. رابطه پیروز با انسان خوب است چون در شرایط اسارت به دنیا آمده و از همان روز اول انسان دیده است و هنوز گونه طبیعی خودش را اصلا نمیشناسد. فکر میکند من پدرش هستم، مادرش هستم یا هرکی. حتی اگر این جا دو، سه نفر باشند و من از در بیرون بروم، پیروز پشت در مینشیند و شروع میکند به جیغ کشیدن. چند روز پیش با وجود آقای عمارلویی و دکتر باستانی در اتاق، وقتی رفتم ملافههای پیروز را در ماشینلباسشویی بیندازم، صدای جیغش بلند شد. صدای جیغ او الان بیشتر شبیه سوت یا صدای یک پرنده و جیکجیک است. این رفتار کلی پیروز است که این اواخر بیشتر شده.»
پیروز باید دستآموز باشد
شهرداریپناه به شنیدن «اینکه داره شبیه گربههای اهلی و دستی بار میاد، نه مثل یوزپلنگ» عادت کرده است. این ایرادها پای ثابت کامنتهای ویدئوهایی از پیروز است و او در پاسخ به این نقدها و توضیح دستآموز بودن پیروز میگوید: «برای من خیلی عجیب است، برخی که داستان پیروز را دنبال میکنند درک نمیکنند که او از روز اول قطرهقطره توسط دست انسان شیر خورده تا امروز که گوشت میخورد. خب چطور میتوان یک گونه بدون مادر کنار دست انسان باشد آن هم با شرایط غیرطبیعی پیروز و هزاران مشکل و صدها سرم و دارویی که دارد و دستآموز نباشد. در این مدت هرساعت و دقیقه و ثانیه من و دام پزشکها با او کار داشتیم. قرار نبوده ما گونهای را تربیت کنیم که آن را در شرایط خاص رها کنیم. پیروز حتی اگر از مادر به دنیا آمده بود، شیر مادر خورده بود و اگر هیچیک از این مشکلات را نداشت، هرگز قرار نبود به طبیعت برگردد. اصلا مهمترین نکته برای نگهداری یوزپلنگهایی که به عنوان مولد و به نیت تکثیر در سایتها نگهداری میشوند، دستآموز بودن بیش از حد آنهاست تا به هیچ عنوان از انسان نترسند. روال تکثیر در همه کشورهای موفق همین است. در حدی که در زمان جفتگیری اشتباهات حیوانات را اصلاح میکنند و آنها هیچ واکنشی ندارند. نکته مهم و کلیدی تکثیر یوزپلنگ در اسارت همین است. من که تلاشم بر این نیست پیروز را دستی کنم. مردم توقع دارند او را رها کنم تا خودش برود غذای خودش را پیدا کند؟»
تجربههایم با پیروز، عجیبوغریب است
«زمانی که آمدم اصلا تصور نمیکردم با چنین مشکلاتی دستوپنجه نرم کنم». او ادامه میدهد:« آن زمان مجبور شدیم پیروز را از شیر بگیریم و یک سری کنسرو مخصوص کمکی را شروع کنیم. پیروز اصلا دوست نداشت غذا بخورد و فقط و فقط از دست من غذا میخورد. یک بار، عصب دستم به مشکل شدیدی خورد که از شدت درد آن فریاد میزدم. در این شرایط هر یک ساعت باید به پیروز قطرهقطره شیر میدادم یا تحریکی را که برای دفع غذا لازم است، انجام می دادم (ما به طور مصنوعی آن را انجام میدادیم و در طبیعت، مادر توله با لیس زدن آن را انجام میدهد). من در آن زمان، قدرت این کارها را هم نداشتم. مجبور شدم بین ساعت غذای پیروز، با هماهنگی برای معطلی کمتر به مطب پزشک بروم. یک بار که کارم کمی طولانیتر شد، پیروز با این که بچههای آنجا را میشناخت، فکش را قفل میکرد و از دست هیچکس غذا نمیخورد. نیمه شبهای زیادی باید بیدار میشدم، دستهایم را میشستم و آرامآرام غذا را با سرنگ از کنار انگشتانم که پیروز با دهان آن را میگرفت، به او میدادم. او یک مدت طولانی فقط اینطور غذا میخورد تا بزرگ شد. الان شرایط کمی بهتر شده ولی او هنوز وابسته است و وقتی من نیستم، استرس دارد. این کار را سخت کرده است و من اصلا به این اتفاق راضی نیستم. به هر حال تجربههایی که با پیروز داشتم، تجربههای خاص و عجیبوغریبی بود.»
4 سال به افعی شاخدار با دست غذا دادم!
شاید برایتان جالب باشد که «شهرداریپناه» جز یک گربه خانگی که آن هم یک گربه آسیبدیده خیابانی بوده است، حیوان خانگی دیگری ندارد. او خاطره عجیبی از بزرگ کردن یک مار افعی شاخدار دارد و دربارهاش میگوید: «گونههایی که مدتی از آنها نگهداری میکردم، به منظور تیمار دستم بودهاند. حدود هفت سال پیش یک مار به دستم رسید تا بروم آزادش کنم. زیستگاه او در یکی از بیابانهای شهر قم بود. بعد از رهاسازی دیدم که نمیتواند حرکت کند. مار را به دانشکده دام پزشکی بردیم و فهمیدیم بخشی از مهرههایش شکسته است. نیمی از بدنش فلج شده بود. دلم نیامد آن افعی را با وضعی که داشت، رها کنم و حدود چهار سال از آن نگهداری کردم. به طور دستی به آن غذا می دادم و حتی در آب ولرم ماساژش میدادم تا غذایش را دفع کند. مدتی هم یک طوطی بزرگ را که بالش شکسته بود، تیمار کردم. گونههایی که در خانه داشتم همه وضع مشابهی داشتند. از یک زمانی به بعد که سفرهایم زیاد شد مثل سفرم به آفریقا که 40 روز طول کشید، دیگر حیوانخانگی هم نداشتم. من در هند یک دوره تخصصی تیمار و نگهداری از گونههای حیاتوحش را گذراندم و در آنجا از سنجاب و موش یکروزه نگهداری کردم تا بالغ شوند. در این مدت همه داروها و تزریقهای پیروز را انجام دادم و این تجربهها بود که دست به دست هم داد تا یک نفره از پس این قضیه بربیایم.»
بیهوش کردن یوزها پر خطر است
اما و اگرهای زیادی هست که اگر عملی میشدند، سرنوشت متفاوتی در انتظار سه توله یوز «ایران» و «فیروز» بود. نظر «شهرداریپناه» را درباره آنچه بر «ایران» و تولههایش گذشت، میپرسم و او میگوید: «اگر ایران مادر پیروز یک یوزپلنگ کاملا دستآموز بود این همه صبر برای تشخیص بارداریاش لازم نبود . چه زمانی باید زایمان طبیعی صورت بگیرد و در این صورت چه اتفاقی میافتد؟ به راحتی سونوگرافی میکردند و متوجه همه جزئیات میشدند. در مورد «ایران» هرگز نمیتوانستند این کار را انجام دهند چون باید او را بیهوش میکردند. بیهوشی ریسک دارد و کسی هم آن را نپذیرفته است ولی در کشورهای مختلف جهان مثلا اگر بخواهند فیل را در اسارت نگه دارند، چون ناخنهای آسیبپذیری دارد حیوان با آموزش دیدن اجازه میدهد مراقبها به راحتی ناخنهایش را پدیکور و مانیکور کنند. حتی با استفاده از تشویق و جایزه از شیری که در اسارت نگهداری میشود، بدون پرخاشگری و بیهوشی نمونه خون میگیرند. الان از «کوشکی» و «دلبر» دو یوز دیگر که در شرایط نیمه اسارت هستند نه آزمایشی گرفته میشود نه میشود آنها را معاینه کرد چون باید هربار بیهوش شوند ولی اگر دستآموز بودند به راحتی میشد همه این آزمایش ها و معاینهها را انجام داد. دست آموز بودن برای گونهای که قرار است در اسارت و سایت تکثیر نگهداری شود، بسیار بسیار مهم است.»
90 روز است بهخاطر پیروز،
خانوادهام را ندیده ام
حدود 90 روز است که علیرضا پرستار پیروز، خانوادهاش را ندیده است. او میگوید: «نمیدانم بگویم خانوادهام کارم را پذیرفتهاند یا نه. به نظرم کاری غیر از این هم از دستشان برنمیآید. انتظارشان این بوده است که من ازدواج کنم و زندگیام مثل بقیه آدمها باشد اما خب هیچ چیز من شبیه بقیه آدمها نیست. الان که من این جا هستم، حدود 150 گلدانم را پیش مادرم گذاشته ام. برنامه آبیاری هر گلدان متفاوت است و آنها نمیدانند با آن همه گلدان چه کار کنند. میدانم خیلی از گلهایی را که دوستشان داشتم، از دست دادهام. من این جا هم که آمدم نتوانستم یک چهاردیواری بی روح را تحمل کنم و از هرجا چند شاخه گل، قلمه زدم و این جا دارند ریشهدار می شوند و رشد میکنند. با این بخش از زندگی سرگرم هستم و خیلی برایم مهم است که ریشه و جوانه زدن گیاه را جلوی چشمم ببینم. من زندگیام را این طور چیدهام و همیشه میگویم یک دلیل برای زندگی و کار کردن دارم ،این که پولی دربیاورم و با آن سفر بروم. به دنبال این نیستم که مدل خودروام را بالاتر ببرم و همیشه سفرهای سختی میروم، یعنی سفر خیلی لاکچری که حتما فلان هتل باشد نه. هدفی دارم که برای رسیدن به آن حتی شده یک غذای خیلی ساده بخورم یا یک جای ساده بخوابم یا از امکانات شیک استفاده نکنم اما حیاتوحش آن کشور را ببینم.»
بعد از پیروز سراغ اورانگوتانها میروم
«دوره امداد و نجات حیاتوحش در هند یکی از دورههایی بود که به سختی خودم را به یکی از پارکهای ملی هند رساندم که خیلی گران بود. آفریقا را هم خیلی دوست دارم و دوبار توانستم به آنجا سفر کنم.» شهرداریپناه با این مقدمه درباره این سفر و تجربه دیدار با تنها کرگدنهای سفید شمالی که در معرض انقراض قرار دارند، میگوید: «فاطو و ناجین تنها کرگدنهای سفید شمالی باقیمانده در جهان هستند و تلاشهای زیادی برای حفظ این گونه درحال انجام است. وقتی به محل نگهداری آنها در آفریقا رفتم، دست و پایم میلرزید تا آنها را دیدم. محیطبانها با من همکاری کردند و یک ساعتونیم پیش این دو کرگدن بودم. این کرگدنها کاملا دستآموز بودند و از انسان نمیترسیدند. من همه گونههای جانوری را دوست دارم ولی به گونههایی که در خطر انقراض هستند و به کارهای حفاظتی نیاز دارند، اهمیت بیشتری میدهم. آرزوی کودکیام دیدن اژدهای کومودو بزرگترین مارمولک سمی جهان بود که برای رفتن و دیدن آن خیلی سختی کشیدم تا بالاخره انجام شد. دوست دارم وقتی کارم با پیروز تمام شد، بتوانم در مرکزی که از اورانگوتانهای یتیم نگهداری میکنند کار کنم و بعد از آن میتوانم به گوریلها فکر کنم.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سیدخلیل سجادپور- مرد مسلحی که وارد یک منزل مسکونی نقلی در مشهد شده بود با شلیک سه گلوله، زن جوان را در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند و متواری شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این جنایت وحشتناک صبح روز گذشته در خیابان طبرسی 58 هنگامی رخ داد که مردی حدود 40 ساله از بالای در حیاط وارد یک منزل مسکونی نقلی شد و از پسر 13 ساله ای که داخل حیاط بود خواست مادرش را صدا بزند. در این لحظه ناگهان مادر نوجوان پشت پنجره آمد تا با آن مرد آشنا صحبت کند ولی او ناگهان اسلحه کلت را بیرون کشید و گلوله ای به دست زن جوان شلیک کرد.
وقتی زن جوان از ترس به داخل حمام منزل گریخت، فرزندان او نیز وحشت زده به درون اتاق خواب فرار کردند. دختر 15 ساله و پسر 13 ساله در حالی جیغ می کشیدند و گریه می کردند که برادر 5 ساله آن ها نیز داخل اتاق بود. مهاجم مسلح محکم به در منزل می کوبید و بالاخره در برابر چشمان از حدقه بیرون آمده کودکان، در پذیرایی را گشود و به طرف حمام رفت، زن جوان التماس می کرد که او را نکشد.
فرزندان او نیز به دست و پای مرد مسلح افتاده بودند و ملتمسانه اشک می ریختند و گریه کنان جیغ می کشیدند تا مرد خشمگین دوباره شلیک نکند اما مرد بی رحم همچنان در حالی که گلوله در سلاح گیر کرده بود باز هم آن را مسلح کرد و مقابل چشمان وحشت زده کودکان، قفسه سینه زن جوان را هدف گرفت و دو گلوله دیگر به پیکر زن جوان شلیک کرد.
با این شلیک های مرگبار، زن آخرین نفس هایش را کشید و داخل حمام جان سپرد. با فرار مهاجم مسلح از منزل مسکونی، دو کودک 13 و 15 ساله خود را روی جسد خون آلود مادرشان انداختند تا شاید او را از مرگ نجات دهند ولی کاری از دست شان ساخته نبود. فرزندان زن جوان با سر و وضعی خون آلود، گریه کنان همسایگان را خبر کردند و بدین ترتیب ماجرا به پلیس 110 گزارش شد. چند دقیقه بعد گروهی از نیروهای تجسس کلانتری طبرسی شمالی به فرماندهی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری) عازم محل جنایت شدند و با مشاهده این صحنه وحشتناک، بی درنگ مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند. طولی نکشید که با حضور قاضی «محمود عارفی راد» و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در خیابان نیک خلق 9 ، بررسی های قضایی در این باره آغاز شد.
دختر 15 ساله مقتول به مقام قضایی گفت: مهاجم مسلح «اصغر» نام دارد و از دوستان قدیمی پدرم است که به منزل ما رفت و آمد داشت اما از مدتی قبل اختلافات خانوادگی بین مادرم و او به وجود آمده بود به طوری که دیگر مادرم اجازه نمی داد آن مرد به خانه ما بیاید. اما امروز صبح وقتی در حیاط به صدا درآمد، برادر کوچکم در را گشود و بلافاصله با دیدن «اصغر» در را بست. دوست پدرم فریاد زد که در را باز کنیم ولی چون مادرم به ما سپرده بود او را به خانه راه ندهیم، برادرم در حیاط را باز نکرد. در این هنگام او از بالای در به داخل حیاط کوچک منزل پرید و زمانی که مادرم پشت پنجره آمد شلیک کرد و بعد هم به داخل حمام رفت و بدون توجه به التماس های ما، مادرم را با شلیک تیر به قتل رساند.
ادامه گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: بررسی های نامحسوس که با دستور قاضی عارفی راد توسط گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی به سرپرستی سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد) آغاز شده بود، نشان داد که «اصغر» (مهاجم مسلح) از اهالی روستایی است که مقتوله و شوهرش در آن جا زندگی می کردند و با یکدیگر ارتباط داشتند.
با انتقال جسد زن 35 ساله به پزشکی قانونی، تحقیقات پلیس با دستورات محرمانه قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد برای دستگیری قاتل مسلح آغاز شد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.