
اولویت طرح هزار مسجد، خود منطقه است
مدیرعامل آب منطقهای استان در گفت و گو با خراسان رضوی در باره این طرح گفت: منطقه شمال هزار مسجد، یک منطقه مرزی است.لذا هر طرح و برنامهای که در این محدوده اجرا و موجب تهدید اقتصاد منطقه شود؛ در نهایت منجر به مهاجرت ساکنان این منطقه می شود و ما را درگیر مسائل امنیتی خواهد کرد. از سویی، میزان قابلتوجهی از حقابه ایران بهصورت سطحی یا زیرزمینی از مرز کوههای هزار مسجد از کشور خارج میشود که باید این منابع را با توجه به همه پروتکلهای مرزی کنترل کنیم.محمد علایی افزود: از سوی دیگر، هم اکنون در مشهد با مشکل شدید کم آبی مواجه ایم. یک پیشنهاد این است که آب منطقه هزار مسجد را بهوسیله خطوط انتقال آب به مشهد بیاوریم. تجربه گذشته نشان میدهد انتقال آب یعنی فرصت برای سرمایهگذاری بیشتر، سرمایهگذاری بیشتر یعنی آبادانی بیشتر و نتیجه آن جمعیت بیشتر و نیاز آبی بیشتر و نهایتاً کمبود آب خواهد بود که این چرخه در همه دنیا مرسوم است؛ مانند موضوعی که در انتقال آب سد دوستی به مشهد پیش آمد و جمعیت حاشیهنشین مشهد چند برابر شد!وی ادامه داد: طرح دیگر این است که اجازه دهیم واحدهایی برای بستهبندی آب مازاد به صورت کنترل شده در منطقه هزار مسجد دایر شوند و آن را به دیگر مناطق منتقل کنند. اجرایی شدن این طرح، نهتنها باعث آبادانی منطقه مرزی و جلوگیری از مهاجرت مرزنشینان خواهد شد بلکه منجر به مهاجرت معکوس هم می شود.
انتقال سالانه 30 میلیون مترمکعب آب به صورت بستهبندی!
مدیرعامل آب منطقهای استان بابیان این که کل نیاز آب شرب سالانه مشهد 40 میلیون مترمکعب است، افزود: نمیتوان این حجم از آب را بهصورت بستهبندی به مشهد منتقل کرد. تصور کنید قرار است 30 میلیون مترمکعب آب را بهصورت بستهبندی به مشهد منتقل کنیم، چه مقدار ترافیک در جادهها برای انتقال این آب به وجود خواهد آمد! هرچند گفته میشود با احداث خط آهن، میتوان این مقدار آب را انتقال داد اما لازم است این طرح بهصورت کامل مطالعه شود و هنوز در حد پیشنهاد است. از سوی دیگر، هیچ طرحی را که به اقتصاد مناطق مرزی ضربه بزند، اجرایی نمی کنیم.
مجوزهای زیستمحیطی این طرح صادرشده است
وی درباره نگرانیهای زیستمحیطی مطرحشده ناشی از اجرای این پروژه و اثر آن برافزایش ورود ریزگردها به استان از صحرای قره قوم ترکمنستان نیز گفت: مطالعات زیستمحیطی این طرح بهطور کامل انجام و مصوبات زیستمحیطی لازم دریافت شده است.علایی تأکید کرد: انجام هر طرحی با دستکاری طبیعت، بدون شک تأثیرات زیستمحیطی خواهد داشت اما تأثیرات منفی زیستمحیطی انجام این طرح، بههیچوجه نگرانکننده نیست. از سوی دیگر، منبع تغذیه صحرای قره قوم در ترکمنستان، کانال قره قوم و دیگر منابع داخلی آب ترکمنستان است و میزان آبی که از شمال کوههای هزار مسجد به سمت این صحرا میرود، قطرهای در برابر دریاست.
سهم 110 میلیون مترمکعبی کشور از آب هزار مسجد
این اظهارات مدیرعامل آب منطقهای استان، در حالی است که معاون طرح و توسعه آب منطقهای استان به عنوان متولی اصلی پروژه مدیریت آبهای مرزی هزار مسجد مدعی است حقابه ایران از کوههای هزار مسجد، بیش از 110 میلیون مترمکعب است و هم اکنون بیش از 50درصد آن از کشور خارج میشود و سالهاست که نبود منابع مالی منجر به کمتوجهی به مدیریت منابع آبی استان در یال شمالی هزار مسجد شده است. علیرضا طاهری در گفت و گو با خراسان رضوی افزود: این یال دارای هشت رودخانه دایمی است اما به دلیل شیب زیاد منطقه، احداث سد روی این رودخانهها توجیه علمی ندارد. در نهایت برای کنترل خروج آب از منطقه بیرون از بستر برخی رودخانهها، برخی سدها مانند "چهچهه" و "قره تیکان" در حال احداث است.
تأمین آب شرب منطقه، اولویت اول است
وی تأکید کرد: درواقع نیاز آب شرب منطقه( درگز، کلات و محدوده هزار مسجد) در اولویت اول و نیازهای کشاورزی و صنعت منطقه در اولویت بعدی پروژه مدیریت آبهای مرزی هزار مسجد است. پس از برطرف کردن نیازهای آبی منطقه، مازاد آب برای تأمین آب شرب مشهد اختصاص داده می شود لذا این تصور که قرار است در قالب طرحی، آب هزار مسجد به مشهد منتقل شود، اشتباه است.
وی افزود: با توجه به این که سرمایهگذار بخش خصوصی باید در انتقال آب به مشهد مشارکت کند، پیشنهاد ما انتقال آب به دو صورت انتقال با خط لوله و بهصورت بستهبندی است. اما این که چه حجمی بهوسیله لوله منتقل میشود و چه حجمی بهصورت بستهبندی هنوز جمعبندی نهایی انجامنشده است و در انتظار جذب سرمایهگذار هستیم.
8 زیر پروژه
معاون طرح و توسعه آب منطقهای استان درباره جزئیات پروژه هزار مسجد گفت: پروژه هزار مسجد هشت زیر پروژه دارد که بیشترین منافع این پروژهها، به خود منطقه هزار مسجد بازمیگردد. بند انتهایی رودخانه "درونگر" که سالانه حدود 3 میلیون مترمکعب آب میدهد، سد "تیرگان" با حجم آب 6 میلیون مترمکعب در سال که فقط و فقط برای بهبود آب منطقه هزار مسجد کاربرد دارد و نیز سد خاکی کلات که اهداف کشاورزی و تأمین آب شرب منطقه کلات را دارد و حدود 7 میلیون مترمکعب آب تنظیمی در اختیار مردم کلات خواهد گذاشت، ازجمله این طرحهاست. وی افزود: هم اکنون حدود 60 میلیون مترمکعب از حقابه ایران، از کشور خارج میشود که در نظر داریم در قالب پروژه هزار مسجد، از خروج این آب که طبق پروتکلهای مرزی متعلق به ماست، جلوگیری کنیم. طاهری ادامه داد: وزارت نیرو 35 میلیون مترمکعب این حجم را برای آب شرب منطقه و مشهد در نظر گرفته که عمدتاً برای مشهد است زیرا در منطقه هزار مسجد با کمبود آب شرب مواجه نیستیم. به همین دلیل با پیگیریهای انجامشده در استان و موافقت دولت و مجلس، در قانون بودجه 97 ذیل تبصره 19، طرح هزار مسجد مطرحشده است و به دنبال جذب سرمایهگذار برای اجرای آن هستیم.
انتقال 35 میلیون مترمکعب با لوله به مشهد
وی درباره نحوه انتقال آب به مشهد نیز گفت: طرحهایی که برای انتقال آب به مشهد مطرحشده شامل سد "ابیورد"، بندهای انحرافی "لایین" و "ایدلیک"، سد کلات، حجمی از سدهای "قره تیکان" و "چهچهه" است که ضمن حفظ حقابه مردم منطقه هزار مسجد و محیطزیست منطقه، خط لولهای به طول 150 کیلومتر و با پنج ایستگاه پمپاژ و دو باب تونل که این تونلها مسیر ارتباطی مشهد به کلات را متحول خواهند کرد، ایجاد خواهد شد. این خط لوله ظرفیت انتقال سالانه 35 میلیون مترمکعب آب را به مشهد داراست. معاون طرح و توسعه آب منطقهای استان درباره طرح احداث کارخانه بستهبندی آب در منطقه هزار مسجد برای انتقال این آب به مشهد گفت: سرمایهگذار میتواند در منطقههای مشخصشده برای اجرای طرحهای کنترل آب در هزار مسجد مانند درگز و کلات، کارخانه بسته بندی آب احداث و آب شرب را به کلات، درگز و مشهد منتقل کند. اما این که همه حجم آب موردنیاز بهصورت بستهبندی منتقل شود، با توجه به تعداد کامیونهای موردنیاز برای حمل این آب و مسیر جادهای، بسیار دور از ذهن است.
1000 میلیارد برای مشهد، 600 میلیارد برای منطقه
وی افزود: کل هزینه برآوردی برای اجرای طرح هزار مسجد تا پیش از نوسانات ارزی، هزار و 600 میلیارد تومان محاسبهشده بود که هزار میلیارد تومان آن صرف انتقال آب به مشهد خواهد شد و 600 میلیارد تومان دیگر برای مدیریت و بهرهوری آب در منطقه هزار مسجد و خود محل یعنی درگز و کلات هزینه می شود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


روح بینندگان را کسل نکنیم
حرف را با او از آثاری شروع می کنیم که نویسندگی و کارگردانی کرده است. پیرنگ عمده آنها از روایت های جامعه بوده است. او در این باره می گوید: ایده هر کاری را با اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد، می سازم. در واقع قصههایم از اتفاقاتی سرچشمه می گیرد که مردم خودشان هم آن را تجربه کرده اند یا حداقل با قصهاش آشنا هستند. سعی من این بوده که شخصیتهایی که خلق میکنم، دستیافتنی باشند و در اطرافمان نمونه آن را ببینیم. شخصیت ها نه سیاهِ سیاه نه سفید مطلق هستند و معمولا با غلظت کم و بیش خاکستریاند. معتقدم اگر انسانی بد است حتما نکات خوبی هم دارد. وی می افزاید: اما درباره این که اغلب میپرسند چرا کارهایم به یک پایان خوش ختم می شود، در پاسخ میگویم، این نیازی است که از جامعه نشئت می گیرد. به نظر من جامعه ما دچار مشکلات زیادی است و بهانه کم نیست تا ناامیدی ها به ویژه در میان نسل جوانتر تشدید شود. من نمی خواهم روی اتفاقات و دشواریها سرپوش بگذارم اما دوست دارم خوبیها و رویدادهای مثبت زندگی را پررنگتر ببینم.سام اضافه می کند: در شرایط موجود همه ما مشکلات اقتصادی داریم، اما اگر بخشی از خوبی ها را کمی پررنگ تر نشان دهیم، شاید از آن بار منفی کاسته شود. او تاکید می کند در کنار مشکلات باید راهکار و نقطه امیدی باشد وگرنه بزرگ جلوه دادن صرفا سیاهی ها و بدی ها بدون این که هیچ راه گریزی را برایش نشان دهیم بدون شک روح بینندگان را کسل و سیاه می کند و جامعه را به سمت افسردگی و کسالت بیشتر سوق می دهد؛« باید نشان دهیم انسان ها خودشان آینده شان را می سازند و اگر قرار باشد آینده بهتری داشته باشیم باید خودمان هم دست به کار شویم. »
مردم از قصه های یکنواخت خسته شده اند
سام در ادامه گریزی به کیفیت پایین سریال های تلویزیون می زند و یادآور می شود: افت کیفیت کارهای تلویزیون دلایل مختلفی دارد. ما در تلویزیون روز به روز با کسری بودجه مواجه می شویم، وقتی بودجه کاری کم می شود عملا گروه تهیه و تولید مجبورند یک کار را که در مدت شش ماه به اتمام می رساندند، در سه ماه به پایان برسانند. در نتیجه کیفیت کار نیز پایین می آید. این کارگردان می افزاید: متاسفانه کسانی که در راس امور قرار دارند شاید علم و دانش لازم را ندارند. گاهی اتفاقاتی را در سینما و تلویزیون می بینیم که اگر آدم کارکشته تری در راس بعضی امور بود، اجازه نمی داد رخ دهند. نمونهاش پخش بعضی فیلم ها و سریالهاست که واکنشهای خوبی ایجاد نمیکند یا اساسا روایتشان دچار ایراد است و قصهاش آن قدرها جذاب نیست.سام ادامه می دهد: زمانی در تلویزیون فقط دو شبکه داشتیم و همه ارتباط مردم با تلویزیون از مسیر همین دو شبکه بود اما اکنون رسانهها بسیار گسترده شده و شبکههای ماهوارهای نیز به این رقابت اضافه شده اند. با این اوصاف این صدا و سیماست که باید خود را قوی تر کند تا عقب نماند و مخاطبش را از دست ندهد. باید اذعان کنیم رسانه ملی در این سالها خود را تقویت نکرده و کسانی را در راس امور قرار داده است که نتوانسته اند اقتضائات این دوران و نیازهای جامعه را به درستی پاسخ بگویند. نتیجهاش هم کاهش بودجه ها و تخصیص آن ها به معدود افراد خاص بوده است. وی متذکر می شود: رسانه ملی باید یک تیم سنجش کیفی می داشت که سالانه سطح آثار تولیدی را بررسی می کرد و اگر در برهه ای از کیفیت آثار کم می شد، دلیل آن را جست و جو می کرد و برای آن چاره ای می اندیشید اما اگر حتی چنین ساز و کاری هم وجود داشته، به درستی عمل نکرده است. خلاصه مشکل اصلی در کیفیت آثار تولیدی فعلی است.سام تصریح می کند: گاهی حس می کنم عده ای نمی خواهند در تلویزیون کار خوبی اتفاق بیفتد شاید هم ندانم کاری است. هرچه هست نتیجه اش کم شدن مخاطب و اعتماد نکردن به تلویزیون است. در حالی که اگر دست کارگردانان توانمند کشورمان را باز بگذارند و به آن ها میدان بدهند این وضعیت پیش نمی آید. مردم از قصه های یکنواخت تلویزیون خسته شده اند. در واقع قصه های ما یک چهارچوب خاصی دارد و فقط بازیگرهایش عوض می شوند.
تلویزیون برای عده ای حکم قُلک پول را دارد
این بازیگر در بخش دیگری از صحبت هایش اشاره ای به راهکارهای برون رفت از این وضعیت می کند و می گوید: این راهکارها را ما بلدیم اما مسئول نیستیم. برای این وضعیت مسیرهای برون رفت زیادی وجود دارد. منتها وقتی کسی به این راهکارها توجه نمی کند، مطرح کردنش هم بی فایده است.وی می افزاید: چرا بودجه تلویزیون باید این قدر کم باشد؟ در سال های 80 تا 85 ما سریال هایی با 15 قسمت را در شش ماه فیلم برداری می کردیم و به اندازه شش ماه به تهیه کننده هزینه ساخت تعلق می گرفت، اما حالا به سریال 15 قسمتی فرصت دو ماهه می دهند، طبیعی است به بازیگر و کارگردان و دیگر عوامل فشار می آید. البته یک سری افراد هم هستند که پول خوب می گیرند اما خوب کار نمی کنند. به نظر می رسد تلویزیون برایشان حُکم قلک پول را دارد و فقط از اسم شان استفاده می شود، اما تیم هایی که اصالت شان با تلویزیون پیوند خورده، مدت هاست که بیکار هستند. چهار سالی می شود که از این نویسنده در تلویزیون کاری را مشاهده نمی کنیم. خودش درباره این کم کاری می گوید: واقعیت این است که هم اکنون من به عنوان تنها زن نویسنده و کارگردان تلویزیون شناخته شده ام و تنها زنی هستم که در تلویزیون هم نویسندگی و هم کارگردانی می کند. به جز من خانم برومند هم بودند. الان هم چندین کار آماده تولید دارم ولی می گویند بودجه نیست. این حرفشان برایم جالب است، برای کار دیگران بودجه دارند و تصویب هم می شود و روی آنتن هم می رود اما کارهای من دو سال است که معطل مانده و به رغم تایید و تصویب اما پولی برای تولید دریافت نکرده است. این آثارم به دلیل نگاه زنانه با تولیدات پیشینم تفاوت دارد.او که چند سال پیش سریال «بیقرار» را در مشهد ساخته است درباره فیلم سازی در شهرمان و اساسا ضرورت تولید آثاری از این دست در شهرستان ها، می گوید: در مجموع کار کردن در مشهد برایم تجربه دیگری بود و مشتاق تکرار آن هستم. وقتی زیر سایه امام مهربانی ها باشی، حال و هوای خوبی برای کار و خلاقیت دست می دهد. این شهر هنرمندان زیادی دارد و بالطبع از توان هنری بسیاری برخوردار است. البته حضور در شهرستان ها و تولید آثار در آن ها مشکلات خود را به لحاظ هماهنگی و دریافت مجوز دارد ولی در مجموع برای من تجربه جذابی بود.
به بعضی راننده های مشهدی باید گفت: ماشین، ترمز هم دارد
او در ادامه به خاطراتش از زمان حضور در مشهد هم اشاره می کند و می گوید: حتما درباره کیفیت رانندگی مشهدی ها اوصاف زیادی شنیده اید. بعضی راننده ها در مشهد انگار اصلا ترمز را نمی شناختند، از قول به من برایشان بنویسید، چیزی در ماشین وجود دارد به نام ترمز(با خنده).اما حرف آخر فلورا سام از آرزوهایش برای ایران و مردمانش است؛«از صمیم قلب آرزو دارم کشورمان همیشه در امنیت و ثبات باشد. از خدا می خواهم جوان های ایرانی با آرامش و امید زندگی کنند. خیلی از مردم ما این روزها به واسطه شرایط اقتصادی در نگرانی به سر می برند که امیدوارم اوضاع به گونه ای شود که رنگ نگرانی از زندگی مان رخت ببندد.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.










ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

ده روز مانده به برگزاری انتخابات میان دوره ای در ایالات متحده، فضای دو قطبی در این کشور به شدت اوج گرفته است تا جایی که فردی از طرفداران رئیس جمهور جمهوری خواه آمریکا برای حذف فیزیکی یا ارعاب مخالفان، چندین بسته انفجاری و مشکوک به آدرس سران حزب دموکرات از جمله دو رئیس جمهور سابق از این حزب ارسال کرده است.هم اکنون سه دو قطبی اساسی در ایالات متحده شکل گرفته است :1 – دو قطبی هویتی: در یک سوی این دو قطبی، طرفداران جامعه تک نژادی قرار دارند که بر حفظ هویت آمریکایی از طریق اتخاذ تدابیر سختگیرانه مهاجرتی و تقویت خودی ها (شامل سفیدپوستان آنگلوساکسونی یا اروپایی تبار) تاکید دارند و در سوی دیگر حامیان جامعه چند نژادی از حفظ هویت موزاییکی آمریکایی از طریق تسهیل در قوانین مهاجرتی و پذیرش غیر خودی ها (شامل رنگین پوستان مهاجر از گوشه و کنار جهان) جانب داری می کنند . 2 – دوقطبی حاکمیتی : در یک سوی این دو قطبی ، افرادی هستند که حفظ مناسبات سیاسی – اقتصادی بر پایه اولیگارشی مالی و تامین منافع کمپانی های بزرگ (کورپراتوکراسی) به شیوه کاهش مالیات ها و تسهیل در فرایند کارآفرینان بزرگ را درخواست می کنند و در طرف مقابل ، گروهی در پی تعمیق دموکراسی توده گرا و تامین منافع عامه از طریق گسترش دولت رفاهی و تسهیل در فرایند تامین نیاز مصرف کنندگان هستند . 3 – دوقطبی حرکتی : در یک سوی این دو قطبی ، ملی گرایان قرار دارند که بر اقتدار ملی ، مصالح ملی و ضدیت با جهانی شدن از طریق بازبینی توافقات دو جانبه و چند جانبه و احیانا خروج از پیمان های دست و پاگیر تاکید می ورزند تا جایگاه ابرقدرتی آمریکا حفظ شود . بین الملل گرایان در سوی دیگر این دوقطبی حضور دارند که بر اقتدار ملی ، مصالح بین المللی و تقویت جهانی شدن از طریق تحکیم توافقات دوجانبه و چند جانبه و احیانا، اصلاح پیمان های دست و پاگیر، پا می فشارند تا جایگاه رهبری آمریکا در جهان حفظ شود. گرچه کنگره یک صد و شانزدهم ایالات متحده قادر نخواهد بود این سه گانه دوقطبی را در کشور برطرف کند ، اما در عین حال ، ترکیب کنگره آینده ایالات متحده تاحدودی مشخص کننده وزن هر یک از حامیان این دوقطبی ها خواهد بود .

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

در اکتبر سال 1917، بالاخره امپراتوری خاندان رومانوف در روسیه، پس از 304 سال حکومت، از بین رفت؛ اتفاقی که برای بسیاری از کارشناسان و فعالان سیاسی آن دوران، در روسیه و اروپا، دور از انتظار نبود. رومانوفها که از سال 1613 میلادی و با تاج گذاری میخائیل یکم، عملاً قدرت را در روسیه به دست گرفته و به هرج و مرج خاتمه داده بودند، به دنبال هرج و مرج فراگیری که از اواسط قرن نوزدهم، سراسر این کشور را به تدریج فراگرفت، کم آوردند و ناچار به واگذاری حکومت شدند. سرانجام نیکلای دوم، آخرین تزار روس، بسیار تلخ و تاریک بود. انقلابیون بلشویک، او و فرزندانش را که در دژ جنگی «یکاترینبورگ» زندانی بودند، به همراه پزشک و خدمه خانواده، به زیرزمین منتقل کردند و همه را به قتل رساندند. قتل تزار، پایان هرج و مرج فراگیر در روسیه نبود و این سرزمین که در پی دستاندازیهای جاهطلبانه تزارها، به کشوری پهناور تبدیل شده بود، تا زمانی که دیکتاتوری حزبی کمونیستها جای دیکتاتوری فردی تزارها را گرفت، همچنان دستخوش آشوب و بی نظمی بود. اما چه شد که این اتفاق افتاد؟ به واقع روسیه تزاری، اوایل قرن نوزدهم میلادی، یک امپراتوری قدرتمند و غیرقابل فروپاشی تلقی میشد. آن ها توانسته بودند خواستههایشان را به کشورهای اروپایی همجوار خود، تحمیل کنند، به توسعهطلبیهایشان در جنوب، جامه عمل بپوشانند، اراضی وسیعی از شمال ایران را به چنگ آورند و در مسیر سیاستهای ضدعثمانی خود در دریای سیاه و شبه جزیره بالکان، گامهای مؤثری بردارند. با این حال، طی کمتر از یک قرن، روسیه چه دورانی را از سر گذراند که در نهایت، فاتحه تزارها خوانده شد؟!
روسیه تزاری در آستانه انفجار
با وجود آنکه تزارها، دست کم در غرب آسیا، پیشگام امپریالیسم نوین بودند، اما تحولات سیاسی جدید، خیلی دیر وارد روسیه شد. تزارها در پس شکوه و جلالی که به واسطه ارتش زورمند و اراضی گسترده خود، به رخ دیگران میکشیدند، هرگز در صدد ایجاد تغییر بنیادین در نحوه اداره کشور و اعطای حقوق مردم به آن ها برنیامدند. جامعه روسیه، تا اواسط قرن نوزدهم، یک جامعه کاملاً قرون وسطایی بود و اشراف، بر جان و مال و ناموس مردم مسلط بودند. سنتهای دوره فئودالیسم و به ویژه «سَرَفداری» که در واقع نوعی بردهداری محسوب میشد، جامعه دهقانان روسیه را که حدود 80 درصد جمعیت این کشور را در بر میگرفت، به مرز انفجار و طغیان رسانده بود.
«سَرَفها» در واقع دهقانانی بودند که وظیفه کار روی زمینهای اشراف را برعهده داشتند و در همان حال، حق جابهجایی و انتخاب محل سکونت از آن ها سلب شده بود. «سَرَفها» ناچار بودند نسلاً بعد نسل، در خدمت اشراف صاحب زمین باقی بمانند. آن ها به همراه زمین، فروخته میشدند یا به ارث میرسیدند. این نظام اشرافی، فئودالی و پوسیده، گاه حتی تزارها را هم نگران میکرد. شیوع اخبار مربوط به تحولات سیاسی در اروپا و فروریختن ساختار نظام فئودالی در بسیاری از کشورهای این منطقه، باعث وحشت تزارها شد. آن ها میدانستند که پشت چهره همیشه مغموم دهقانان و روستاییان فقیر روسیه، آتشی سوزان پنهان است که اگر شعله بکشد، دودمان رومانوفها را خواهد سوزاند. الکساندر دوم، یکبار در اواسط قرن نوزدهم، در مجلسی خطاب به اشراف گفته بود که آن ها باید پیش از آنکه دهقانان برای مطالبه حقوقشان دست به شورش بزنند، بخشی از حقوق آن ها را استیفا کنند؛ اما گوش شنوایی برای این پیشنهاد خردمندانه وجود نداشت. اشراف فئودال روس، گمان میکردند که شرایط انقلاب و شورش دهقانان، در روسیه، مانند اروپا فراهم نیست و کشاورزان تهیدست روس، هنوز باید راه زیادی را برای رسیدن به چنین درکی از حق و حقوق، طی کنند.
بحران اقوام تابعه
از سوی دیگر، شرایط برای غیر روسهای امپراتوری هم به مراتب دهشتناکتر بود. در قلمرو گسترده تزارها، بیش از 60 قوم و نژاد کوچک و بزرگِ غیر روس وجود داشت و تزارها برای تحکیم حاکمیت خود، افزون بر ترویج اسلاوپرستی و تلاش برای روسی سازی فرهنگ و زبان این اقوام، همواره آن ها را به جان یکدیگر میانداختند و همین کشمکشها، بر فقر، تنگدستی و جهل این اقوام دامن میزد؛ موضوعی که به تدریج به مسئلهای حاد برای امپراتوری روسیه تبدیل شد. با وجود افزایش تعداد کارخانهها و روند رو به رشد صنعتی شدن روسیه، مناطقی که غیر روسها را در خود جای داده بود، به استثنای اوکراین، با همان شیوه قرون وسطایی و فئودالی اداره میشد و اصولاً از جریان صنعتی سازی و تحول مدنیت در این نواحی، خبری نبود. این موضوع به ویژه در آسیای میانه که روسها، پس از انعقاد قرارداد آخال آن را از ایران جدا کرده بودند، حادتر به نظر میرسید. اوایل قرن نوزدهم میلادی، تزار برای اعمال حاکمیت در این مناطق، دست به کشتارهای وسیع و وحشیانه زد و شهرهایی مانند خوارزم و بخارا که حاکمان محلی آن ها، در برابر روسها مقاومت میکردند، شاهد روزهای خونین و فاجعهباری بودند. اما استیلای تزار بر این نواحی، باعث خوشبختی ازبکها، ترکمنها، قرقیزها و ... نشد. رهاورد این استیلا، فقر، گرسنگی و بیسامانی بیش از گذشته بود که هر روز بر ابعاد آن افزوده میشد و زمینه را برای طغیان و شورش علیه امپراتوری روسیه، بیشتر فراهم میکرد.
هجوم دهقانان به شهرها
همانطور که اشاره شد، الکساندر دوم که بیش از تزارهای قبل خود نگران شورش دهقانها در روسیه بود، از اشراف خواست که برخی حقوق دهقانان را به آن ها بازگردانند. الکساندر، خود در این کار پیشقدم شد و نظام «سَرَفداری» را در سال 1861 میلادی برانداخت. اما ظاهراً این اقدام مثبت، هم مورد توجه اشراف قرار نگرفت و هم، برای آنکه بتواند آبی بر آتش خشم دهقانان بریزد، کافی نبود. بین سالهای 1861 تا 1863، بیش از دو هزار شورش دهقانی در سراسر روسیه تزاری اتفاق افتاد. دهقانان، به دنبال حقوقی بودند که قرنها از آن ها سلب شده بود. در پی این شرایط، اشراف که نسبت به جانشان بیمناک شده بودند، به فروختن زمینهایشان پرداختند و راه شهرها را پیش گرفتند و سرمایه خود را برای راهاندازی کارخانهها به کار گرفتند؛ رویکردی که البته، با خواسته تزار نیز همخوانی داشت و راه را برای صنعتی شدن دست کم بخشهایی از روسیه، هموار کرد.
نخستین عارضه برهم خوردن نظام فئودالی قدیم، در هجوم سراسری دهقانان به شهرها و اشتغال به کار در کارخانهها، نمود پیدا کرد. هزاران کارگر، به دنبال برافتادن نظام فئودالی پیشین و به دلیل ناتوانی در تهیه بذر و ابزار کشاورزی و همچنین، فقدان قدرت بازاریابی و فروش مناسب، زمینهای کشاورزی را رها کردند و سر از شهرها درآوردند. تولیدات صنعتی افزایش یافت اما فقر و حرمان ناشی از زندگی کارگری، جامعه را با مشکلات عدیدهای روبهرو کرد. هیچ قانونی برای حمایت از کارگران وجود نداشت و سود سرشار ناشی از فروش تولیدات کارخانهها در اقصی نقاط روسیه، به ویژه مناطق آسیای میانه و خاور دور، به جیب اشرافی میرفت که تا چندی قبل، بر دهقانان مهتری میکردند و به نظر میرسید لغو «سَرَفداری»، آغازی بر پایان آن ها بوده است.
احزاب سوسیالیست که در این دوره تاریخی، در روسیه تزاری فعال بودند، به تحریک مردم و آگاه کردن آن ها پرداختند. به تدریج، اقوام تحت سلطه تزار، به ملیگرایی و ملیتخواهی روی آوردند تا بتوانند از زیر سلطه روس ها خارج شوند. برخی از آن ها مانند لهستانیها و فنلاندیها، اصولاً پیشینه فرهنگی و اجتماعی غنیتری از روسها داشتند. این تمایلات به وسیله الکساندر سوم که در سال 1881، پس از الکساندر دوم، بر تخت سلطنت روسیه تزاری تکیه زده بود، به شدت سرکوب شد. سرکوبی تمایلات استقلالطلبانه که به ادعای روسها، ریشه در دخالتهای دولتهای رقیب نیز داشت، در دوران نیکُلای دوم نیز، ادامه پیدا کرد؛ اما شکست روسیه تزاری از استعمار نوظهور ژاپن، در سال 1905، شرایط را برای آخرین تزار، به شدت نابه سامان کرد.
تختی لرزان برای آخرین تزار
وقتی نیکلای دوم در سال 1894 به سلطنت رسید، تنها وارث امپراتوری وسیع روسیه نبود؛ او افزون بر امپراتوری، بحرانهای داخلی فراوانی را هم به ارث برده بود که پس از آمیخته شدن با بحرانهای خارجی و در نهایت، با شعلهور شدن نایره جنگ جهانی اول، کار او و خاندان رومانوف را یکجا ساخت! در سالهای منتهی به انقلاب روسیه، شورشهای دهقانی از یک سو و قیامهای دانشجویان و طبقات مختلف شهری، از سوی دیگر، هر روز عرصه را بر نیکلای دوم تنگتر میکرد. در سال 1915، درست یک سال پس از آغاز جنگ جهانی اول، پادگان سنپترزبورگ، پایتخت تزارها، سر به شورش برداشت؛ اما سرکوب شد. برخی از اطرافیان تزار، از او خواستند که برای اجرای اصلاحات، فکری کند؛ اما گوش او، شنوای نصایح نبود. با بروز بحران نان در روسیه که ناشی از شرایط ناگوار اقلیمی و مهاجرت روزافزون دهقانان به شهرها بود، اوضاع وخیمتر شد. شهر سنپترزبورگ در سال 1917، شاهد یکی از شدیدترین درگیریها میان مردم گرسنه و سربازان وفادار به تزار بود. نیکلای چارهای جز ترک قدرت نداشت. او میخواست حکومت را به پسرش آلکسی، کسی که مادر او نوه ملکه ویکتوریا بود، واگذار کند. در واقع نیکلای دوم میخواست از این طریق، مانع برافتادن دودمان رومانوف شود؛ اما تصور او، اشتباه از آب درآمد. الکسی بیماری هموفیلی داشت و عملاً نمیتوانست با سن کمی که داشت، کاری از پیش ببرد. نیکلای، در اوج ناامیدی، سلطنت را به برادرش میخائیل سپرد. اما او که میدانست به زودی آتش طغیان مردم بالا میگیرد، در اقدامی زیرکانه، قدرت خود را به مردم تفویض و از پذیرش سلطنت خودداری کرد.
پایان کار نیکلای
در مارس سال 1917، دولت موقتی که پس از فروپاشی قدرت خاندان رومانوف، امور را به دست گرفته بود، نیکلای دوم و خانواده وی را به کاخی در 15 کیلومتری پتروگراد فرستاد؛ جایی که او و خانوادهاش، در آنجا زندگی راحتی داشتند. اما در اوت 1917، الکساندر کرنسکی، نخستوزیر دولت موقت، دستور داد آخرین امپراتور روسیه را به توبولسک، در کوههای اورال منتقل کنند. با برافتادن دولت موقت و روی کار آمدن بلشویکها، فرمان اعدام نیکلای دوم و خانوادهاش صادر شد. ساعت 2 و 23 دقیقه بامداد روز ۱۷ ژوئیه سال ۱۹۱۸، نیکلای دوم، همسرش و هر پنج فرزندشان، به همراه پزشک خانوادگی و سه خدمتکار، در زیرزمین قلعهای که در آن زندانی بودند، تیرباران شدند. برخی از حاضران، به گریه نیکلای در آخرین لحظات عمرش اشاره کردهاند. مأموران، پیکرهای کشتهشدگان را در اسید انداختند و بازمانده جسد آن ها را به خاک سپردند. آخرین تزار، پیش از مرگ، به بیگاری و کارگری در مزرعه واداشته شده بود.
منابع:
روسیه تزاری؛ جیمز استریکلر؛ ترجمه مهدی حقیقت خواه؛ ققنوس
سرگذشت خاندان رومانوف؛ پیر رولن؛ ترجمه عیسی بهنام؛ دانشگاه تهران
انقلاب روسیه؛ فرو مارک؛ ترجمه جمشید نبوی؛ دانشگاه تهران
تاریخ روسیه شوروی؛ کار.ای.اچ؛ ترجمه نجف دریابندری؛ بهمن؛ جلد 3
تاریخ انقلاب اکتبر؛ بایفسکی و سایرین؛ ترجمه سعید روحانی؛ شباهنگ

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سفر نتانیاهو به مسقط و دیدارش با سلطان قابوس ، عجیب و غافلگیرکننده بود. اگرچه پیشتر نیز دیدارهایی در سطح عالی میان مقامات عمان و صهیونیست ها برگزار شده بود اما اینکه نتانیاهو بهصورت محرمانه به این کشور سفر کند و خود عمانیها قبل از رسانههای اسرائیلی آن را رسانهای کنند و سپس حکومت عمان از این دیدار دفاع قاطعانهای انجام دهد، بسیارقابل توجه است. خود این سفر نیزدر وضعیت کنونی و به ویژه در سایه بنبست روند صلح، انتقال سفارت آمریکا به قدس و مخالفت طرف اسرائیلی با طرح صلح عربی سوالات زیادی را برانگیخته است؛ به ویژه که با بحران ناشی از ترور جمال خاشقچی روزنامهنگار عربستانی همزمان شده است . یوسی کوهین رئیس سازمان موساد و مائیر بن شبات مشاور امنیت ملی، نتانیاهو را در این سفر همراهی کردندو عمان دو روز قبل از سفر نتانیاهو، میزبان محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در مسقط بودکه این خود بر اهمیت سفر اخیر نتانیاهو میافزاید و ماهیت آن را روشنتر میسازد. اما اظهارات یوسف بن علوی وزیر خارجه عمان که این روزها به واسطه بیماری سلطان قابوس یکه تاز سلطان نشین مسقط شده است ،دال بر پذیرش و حضور دولت اسرائیلی در غرب آسیا و به عبارتی نشان دهنده به رسمیت شناختن این دولت و خیانت به آرمان فلسطین توسط یک عضو و کشور تاثیرگذار جامعه عربی است که همواره به عنوان مصلح ومیانجی در منطقه شناخته می شد و طبعا این موضع برای ناظران منطقه ای غیر منتظره قلمداد می شود. در خصوص علت چنین سفر و دیداری نیز، اگرچه گمانههایی چون تحت فشار بودن عمان و تلاش برای ایفای نقش جدیدی فراتر از میانجیگری ذکر شده اما واقعیت این است که این دیدار، در عالم سیاست و دنیای نمادها، حائز اهمیت بسیار است:1- عمان در عادیسازی روابط خود با رژیم صهیونیستی، متفاوت از پنهانکاریها و دیدارهای دست پایین و بهظاهر غیرسیاسی سایر اعراب با این رژیم، مستقیما سراغ ایستگاه آخر رفته و میزبان نتانیاهو شده است. این اقدام، روند عادیسازی را برای برخی دولتهای عرب شدیدتر خواهد ساخت. وزیر ورزش اسرائیل به تازگی مهمان اماراتی ها در ابوظبی بود واین در حالی است که حضور تیم ژیمناستیک اسرائیل در دوحه نیز واکنش وسیع قطری ها در فضای مجازی را در پی داشت. با وجود این، عمان محل صدور غافلگیرکنندهترین خبر در حوزه عادیسازی روابط اعراب با رژیم صهیونیستی شد.به واقع در حالی که پیش از این، ماجرای عادی سازی روابط با اسرائیل به گونه ای تابو محسوب می شد و مانند اظهارات بن سلمان در تایید مشروعیت اسرائیل، حضور تیم های ورزشی رژیم صهیونیستی در قطر و امارات و... قبح ویژه ای داشت، اما استقبال مسقط از نتانیاهو، نشان می دهد پروژه موسوم به «معامله قرن » به شدت در حال پیگیری از جانب آمریکا تا به سرانجام رسیدن آن یعنی سیطره بر کشورهای عربی است.ترامپ ابتدا سفارتخانه آمریکا را به قدس منتقل کرد، متعاقب آن درصدد حذف مسئله ای به نام آوارگان فلسطینی برآمد وامروز کشورهای عربی را یکی پس از دیگری به استقبال نتانیاهو می فرستد.2- اما شایدسوال شود که چرا عمان پرچمدار عادی سازی روابط با تل آویو شده است؟واقعیت این است که به نظر می رسد پس از کاهش شدید جایگاه سعودی نزد محافل بین المللی درنتیجه قتل فجیع جمال خاشقچی وافزایش اختلافات در دربار سعودی، تصمیم سازان کاخ سفید تحقق طرح «معامله قرن» را با ملک سلمان و ولیعهدش به صلاح نمی بینند. از این رو به دنبال گزینه جدیدی هستند تا نقش محوری را برای تحقق این طرح به جای سعودی ها ایفا کند. از سوی دیگر رسوایی خاشقچی زمانی روی داده است که آمریکا خود را برای تحریم گسترده ایران آماده کرده و خیلی به آینده این تحریم خوش بین نیست. ضمن این که از واکنش های احتمالی ایران ناشی از این دشمنی به ویژه در قبال رژیم صهیونیستی نیز بیم گسترده دارد. باتوجه به سابقه ایران در مقابله با تحریم های دولت های قبلی واشنگتن، آمریکایی ها نمی خواهند پا در راهی بگذارند که انتهای آن برایشان معلوم نیست. دست کم اگر در مقطعی از رویارویی برایشان محرز شود که تحریم ها اثربخش نبوده و زمان داشته باشند که با ایران از دری دیگر وارد شوند. به عبارتی دیگر کاخ سفید نمی خواهد همه پل های پشت سر را در برابر تهران خراب کند.اما تشخیص این مقدار از عهده سعودی های بحران زده برای کاخ سفید خارج است و از دید واشنگتن شاید عمانی ها در این خصوص کمک حال بیشتری باشند. ضمن این که به واسطه تاریخ 44 ساله میانجی گرانه سلطان قابوس در بحران های منطقه ای، عمان جایگزین مطلوب تری برای سعودی هایی است که حالا با فاجعه قتل خاشقچی، یک پرونده حقوق بشری بینالمللی ویژه غیرازقتل عام مردم مظلوم یمن رسوایشان کرده است.3- میزبانی از نتانیاهو با هر هدفی که از سوی عمانی ها صورت گرفته باشد، جایگاه این کشور را در نگاه ایران تقلیل خواهد داد و به نظر می رسد ایران نیز باید با توجه به این مسئله رویکرد احتیاط آمیزی در برابر مسقط اتخاذ کند. عمان در نگاه ایران،کشوری بود که به سیاست های سعودی در قبال سوریه تمایلی نشان نمی داد، از جنگ سعودی ها علیه یمن حمایت نمی کرد، در کنار کویت تنها کشوری بود که به قافله تحریم کنندگان قطر نپیوست و طی اعلام مواضعی در حمایت از ایران عملا طرح آمریکایی «ناتوی عربی» را به محاق برد.تثبیت جایگاه میانجیگرانه عمان میان ایران و آمریکا تا آنجا بود که با هر سفر یک مقام آمریکایی یا ایرانی به عمان یا سفر مقام عمانی به ایران و حتی آمریکا، این گمانه مطرح میشد که عمان حامل پیامی از سوی ایران برای آمریکا یا برعکس است. از آن سو اما نگاه آمریکا به عمان در پی این دیدار، بهتر از قبل خواهد شد. چرا که عمانِ مسالمتجو هیچ جایگاهی در سیاست های منطقه ای و تهاجمی ترامپ نداشت و مورد غضب او و دستیاران جنگ سالارش بود.حتی دولت جدید آمریکا در تعیین بودجه نظامی سال 2018 این کشور، میزان کمک نظامی به عمان را کاهش داد به گونه ای که این کمک ها از 5.4 میلیون دلار در دوره دموکرات ها به 3.5 میلیون دلار در دوره ترامپ کاهش یافته بود. البته در عصبانیت واشنگتن از عمان نباید از نقش بن سلمان در دامن زدن به آن غافل بود چه این که سعودی ها همواره از ایفای چنین نقشی توسط عمان برای قدرت های خارجی نگران بوده و به او به چشم یک رقیب نگریسته می شداما حالا ایفای این نقش هم برای آینده سلطنت نشین عمان و هم برای آبروی ترامپ حائز اهمیت است. برای آینده عمان از این رو که در نقل و انتقال قدرت مورد خشم و عواقب دشمنی واشنگتن قرار نمی گیرد و برای آمریکا از این رو که قطارعادی سازی روابط با اسرائیل به دست یک کشور عربی دارای پیشینه خوب می افتد و ضمن آن که می تواند ناتوی عربی را احیا کند به زعم آمریکا توانسته است عمان را از ایران در پروژه تحریم ها دور کند.4-برای نتانیاهو نیز، حضور در یک کشور عربی یک دستاورد بزرگ است، بهخصوص که این کشور نزدیکترین دولت عضو شورای همکاری خلیج فارس به ایران نیز هست. عادیسازی روابط با اعراب همواره یک رویکرد اساسی در میان سران رژیم صهیونیستی بوده است و طبیعی است که هر مقامی که به این خواسته جامه عمل بپوشاند، با سیاستورزی مناسب میتواند از این دستاورد در فضای داخلی بهرهها ببرد. نتانیاهو به خوبی میداند این امتیاز را چگونه در رقابتهای انتخاباتی و برای ترمیم چهره داخلیاش نقد کند، به خصوص که پرونده فساد اقتصادی و سوءاستفاده از قدرت برای او و همسرش مفتوح است. حالا سلطان قابوس با استقبال خود از نتانیاهو هم عادیسازی روابط با این رژیم را به ایستگاه پایانی رساند و هم موقعیت نتانیاهو و حزب راست گرای لیکود را در انتخابات آینده کنست به شکل چشمگیری تقویت کرد.5-اما پرسش این جاست که در این طرح سازش، اعراب در مقابل برقراری روابط با رژیم صهیونیستی چه چیزی به دست می آورند؟ به عبارت دیگر سران و مقام های کشورهای عربی در مقابل دادن «امتیاز بزرگ» دیدار با مقام عالی رتبه رژیم صهیونیستی، آیا امتیازی بزرگ و همسنگ هم دریافت کرده اند؟ 16 سال پیش «عبدا... بن عبدالعزیز» ولیعهد وقت عربستان که در آن زمان قدرت نخست سعودی و صاحب نفوذ در کشورهای عربی بود، در نشست اتحادیه عرب طرحی را که به ابتکار صلح عربی معروف شد، ارائه کرد.مبنای این طرح بر اساس نوعی بده بستان بود که به موجب آن، در صورت تشکیل کشور فلسطین در مرزهای موسوم به سال 1967 و بازگشت آوارگان و خروج رژیم صهیونیستی از بلندی های جولان سوریه، کشورهای عربی حاضر خواهند بود که اسرائیل را به رسمیت بشناسند. گرچه در همان زمان بسیاری از گروه های فلسطینی که رژیم صهیونیستی را از اساس فاقد اعتبار می دانستند، این طرح را نوعی عقب نشینی از آرمان فلسطین بزرگ خواندند اما نکته این جاست که رژیم صهیونیستی با عملکرد خود حتی حاضر به اجرا کردن این خواسته نیم بند اعراب نشدو بدون کوچک ترین اعتنایی به قطعنامه ها و خواسته های جهانی نه تنها حاضر به ترک کرانه باختری نیست بلکه در جای جای این مناطق در حال ساخت شهرک های صهیونیستی است.وضعیت شهر قدس هم گواه دیگری از بی احترامی صهیونیست ها به قطعنامه ها و خواست کشورهای عربی است. در حالی که قرار بوده طبق رویه های پیشین در مذاکرات موسوم به صلح و نیز قطعنامه های بین المللی، شرق این شهر متعلق به فلسطینیان باشد، صهیونیست ها مناطق وسیعی از شرق قدس را هم به اشغال خود درآورده اند.در چنین وضعیتی روشن نیست که عمان، کشوری که طی نیم قرن اخیر به عنوان کشوری صلح طلب و به دور از موضع گیری های شفاف در خصوص بحران ها و درگیری های جهانی معروف بوده است و همین رویکرد نیز او را برخلاف همتایان عربش همواره در یک روندی آرام و منطقی نگه داشته است با چه افق و چشم اندازی وارد عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی شده است؟ به نظر می رسد اقدام عمان در عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را باید نوعی قمار سیاسی برای مقامات این کشور دانست.قماری که با توجه به مخالفت و نفرت ملت های عرب با رژیم صهیونیستی، می تواند در آینده ای نه چندان دوربه پاشنه آشیل «قابوس بن سعید» سلطان کشور پادشاهی عمان یا حتی جانشین وی تبدیل شود .تجربه سادات و مصر در صلح با اسرائیل پیش روی حکام مسقط است .

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.






خبر مرتبط

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


سازوکار اروپایی عامل اختلاف در دولت آمریکا
برخی تحلیل گران از این سازوکار مالی جدید به عنوان یک مسیر مالی یاد می کنند که می تواند در دراز مدت سیطره دلار آمریکا را با چالش جدی مواجه کند. سه هفته پیش روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز مقاله ای درباره این سازوکار نوشت و آن را خطری برای آمریکا توصیف کرد: «خطر برای آمریکا آنجاست که سازوکار پرداخت به اتحادیه اروپا، تجربه با ارزشی در کارکردن خارج از حیطه مالی تحت نفوذ واشنگتن میدهد و جزئی همیشگی در سیستم پرداختهای بینالمللی میشود.» پس از جدی شدن مذاکرات و خبرها درباره این سازوکار بود که در دولت آمریکا بر سر این که دسترسی ایران به سوئیفت قطع شود یا نه، اختلافاتی ایجاد شد. سوئیفت یا جامعه جهانی ارتباطات مالی بین بانکی ستون فقرات بانکداری مدرن بین المللی را تشکیل می دهد که براساس برخی گزارش ها روزانه بیش از 30 میلیون تراکنش مالی را در میان 11 هزار بانک جهان رد و بدل می کند. براساس قانون تحریم ها که رئیس جمهور آمریکا در اردیبهشت ماه اجرای آن را به جریان انداخت، از اواسط آبان دسترسی ایران به سوئیفت قطع می شود. با این حال طی دو هفته اخیر برخی مقامات آمریکا به صورت گمنام با رسانه هایی نظیر «واشنگتن فری بیکن» و «وال استریت ژورنال» گفت و گو کرده و از اختلاف در دولت آمریکا بر سر قطع دسترسی ایران به سوئیفت خبرداده اند. به تازگی «استیو منوچین»وزیر خزانه داری آمریکا به این اختلاف ها مهر تایید زده و به دولت های خارجی گفته است که واشنگتن از فشار خود برای اجبار شبکه مالی سوئیفت مستقر در بلژیک و قطع ارتباط با بانک های تحریم شده ایران می کاهد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

عکس کارتون
عکس تاریخی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


مائده کاشیان - تا به حال چندین بار در سینما و تلویزیون اتفاق افتاده که اختلاف بازیگران با کارگردان باعث شده بازیگر در میانه راه، فیلم یا سریال را تنها بگذارد و ادامه نقش خود را به امان خدا بسپارد. معمولاً هم سرنوشت نقشی که بازیگرش قهر میکند، مرگ است. دلیل اختلاف هرچیزی که باشد و مقصر هر کسی که باشد مسئله مهم این است که همیشه در میان این دعواها، مخاطبی که قصه را دنبال کرده، قربانی میشود. تازهترین نمونه این اتفاق، قهر پانتهآ بهرام بازیگر یکی از نقشهای اصلی سریال «دلدادگان» است که معلوم شد به دلیل مشکل مالی و تأخیر در پرداخت دستمزد، شخصیت مهم سریال یعنی «افسانه» را رها کرد و باعث شد پایان «دلدادگان» آن چیزی نشود که قرار بود بشود. به بهانه رفتار غیرحرفهای پانتهآ بهرام، مروری داشتیم بر نمونههای دیگری از بازیگرانی که با قهر و اختلاف پایان شخصیت یا سریال را تغییر دادند.
میلاد کیمرام
نابرده رنج
فریبرز عربنیا
چ
سام درخشانی
ماتادور
پرویز فلاحیپور
دلنوازان
حمید فرخنژاد
روزهای زندگی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
.jpg)