
ادبیات جهان
تعداد بازدید : 22
35 سال تنهایی در تونل کتابها
نگاهی گذرا به کتاب «تنهایی پرهیاهو» که جزو کتابهای پرمخاطب جهان به شمار میآید
نویسنده : حیدر کاسبی calture@khorasannews.com

دستفروش دورهگرد اسباببازی ، سوزنبانی راهآهن، راهنمایی قطارها، نمایندگی بیمه، کارگری در ذوبآهن و کار در کارگاه پرس کاغذ باطله برخی از کارهایی است که «بهومیل هرابال» نویسنده اهل چکسلواکی باوجود داشتن مدرک دکترای حقوق تجربه کرده است. «میلان کوندرا» یکی از بزرگترین نویسندگان جهان درباره «هرابال» گفته او بزرگترین نویسنده عصر حاضر است.
«تنهایی پرهیاهو» سومین کتاب «بهومیل هرابال» است. همانطور که از نام کتاب، پیداست داستان باید حکایت تنهایی انسان معاصر و متفکر باشد که هست. با این تفاوت که تنهایی در این کتاب، تنهایی آزاردهندهای نبوده بلکه از نوع دلپذیر و آرام بخش است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم «هانتا» شخصیت اصلی داستان، آنقدر سرش را باکارش که مرتبط با کتابهای موردعلاقه اوست شلوغ کرده که حتی فرصت فکر کردن به رنج های ناشی از تنهایی را ندارد.«به مدت سیوپنج سال، میان کتابها و کاغذهای باطله کار و زندگی کردم. این داستان عاشقانه من است. سیوپنج سال آنقدر خود را میان کاغذها محصور کردم و به واژگان، خو گرفتم که اکنون به شکل یک دایرةالمعارف موجود در بازار درآمدهام.»
شاید برای کسی که این نوع تنهایی پرهیاهو را تجربه نکرده هضم و باور داستان، کمی سخت باشد؛ اما تنهاییهایی هستند که روح را صیقل می دهند و ذهن را به سمت شکوفایی میبرند.
تنها، اما پادشاه لحظههای خود
«هانتا» قهرمان داستان که کارش خمیر کردن کتابها و کاغذهای باطله است هر روز کتابهای باارزش را از تخمیر، نجات می دهد و با خود به خانه میبرد و در تونلی از کتابهای نفیس تنفس میکند.
او پادشاه لحظههای خودش است و چنان در خلسه کتابها غرقشده که گاهی حتی چیزهای مشمئزکننده هم برایش حکم سرگرمی پیدا میکنند طوری که میتواند چشماندازهای سیاه و خاکستری را هم سفید ببیند. نویسنده کتاب تنهایی پرهیاهو، سعی کرده همزمان با استفاده از نثری ساده و معمولی، رگههایی از سوررئالیسم را چاشنی کار کند و تواناییاش در استفاده از عناصر داستان را به رخ مخاطب بکشد که تا حدودی موفق هم بوده است:
«دیروز لائوتسه را دیدم، از دیدن او در زیرزمین خانه اصلاً تعجب نکردم، چون پدربزرگ و مادربزرگم نیز او را دیده بودند، آنها حتی شخصیتهای قصههای شاهپریان را هم دیده بودند.»
نمادگرایی در داستان
نمادگرایی در این کتاب را میتوان یکی از ویژگیهای مهم آن دانست که داستان را از حالت یکنواخت و کسلکننده خارج می کند و روایت را به سمت غیرمستقیم گویی پیش میبرد. آن جا که «هانتا» درپوش فاضلاب زیرزمین را برمیدارد. ناگهان با یک حقیقت تلخ مواجه میشود. او درمییابد همانطور که بالای سرش انسانها یکدیگر را تکهتکه می کنند و باهم میجنگند پایین پایش هم دسته موشهای بزرگ باهم در جدال هستند و همدیگر را تکهپاره میکنند. طنز تلخ ماجرا آن جاست که دسته موشهای پیروز دوباره به چند گروه تقسیم می شوند و علیه همنبرد میکنند. این چرخه آنقدر ادامه پیدا میکند که تعداد موشهای پیروز، مثل آدمهای ثروتمند کمتر شده و این موشها هرروز فربهتر میشوند.
35 سال میان کاغذهای باطله
از ویژگیهای دیگر کتاب میتوان به تکرار آگاهانه برخی جملات اشاره کرد برای مثال هر فصل از کتاب با عبارت «به مدت سیوپنج سال میان کتابها و کاغذهای باطله کار و زندگی کردم» آغاز میشود که این جملات علاوه بر القای حس خستگی به مخاطب به پیچیدگی و کوتاه بودن زندگی اشاره دارد.
جمله دیگری که در کتاب، بارها تکرار میشود عبارت «من تحصیلات دانشگاهی ندارم» است که به نظر میرسد یک جمله اعتراضی باشد و نویسنده انگار میخواهد نقدی بر تحصیلات دانشگاهی و شیوه نهچندان ایده آل آن وارد کند. آن جا که از زبان شخصیت اصلی میگوید: «من تحصیلات دانشگاهی ندارم اما میان سه تُن کتاب زندگی میکنم.»
علاوه بر اینها رگههایی از عشق هم در کتاب جریان دارد؛ اما از آن جا که همهچیز داستان باید به هم بیاید روایت این عاشقانهها بهگونهای است که همیشه وصال را غیرممکن می کند.