مرز میان مدارا و قاطعیت در اسلام
در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمد الهی خراسانی، پژوهشگر و استاد حوزه به بررسی مفهوم مدارا، مُداهنه جایگاه قاطعیت در آموزههای دینی و مصداقیابی این مفاهیم در موضوع چگونگی مقابله با بدحجابی پرداختیم
جواد نوائیان رودسری – مرز میان مدارا و قاطعیت در تعالیم اسلامی کجاست؟ شارع مقدس در چه شرایطی دستور به رفتار قاطعانه و سختگیرانه میدهد و در چه شرایطی، از ما میخواهد که مدارا پیشه کنیم؟ اصلاً مفهوم مدارا که این روزها دربارهاش زیاد بحث میشود و آن را یک ضرورت میدانند، چیست؟ آنچه از نص قرآنکریم و سیره و روایات رسولخدا(ص) و ائمه اطهار(ع) به دست میآید، خبر از اهمیت مدارا در آموزههای اسلامی دارد و نشان میدهد که اصالت در این تعالیم، با مداراست؛ با این حال، از مواردی که در آن به برخورد صریح و بدون تعارف و نیز شدت عمل سفارش شده نمیتوان چشم پوشید. از این رو، درک و شناخت حدود و ثغور میان مدارا و قاطعیت در تعالیم اسلامی، ضرورتی انکارناپذیر است که میتواند در شرایط فعلی جامعه ما، بسیار راهگشا باشد. به همین دلیل در گفتوگویی تفصیلی با حجتالاسلام والمسلمین محمد الهی خراسانی به بررسی این موضوع و جزئیات مربوط به آن، به ویژه درباره مسئله حجاب پرداختهایم.
موضوع گفتوگوی ما درباره مرز میان مدارا و شدت عمل در اسلام است. به نظر میرسد که لازم باشد برای شروع بحث، صحبتی هرچند مختصر درباره مفهوم مدارا داشتهباشیم.
بسما... الرحمن الرحیم؛ بله اتفاقاً برای ورود به بحث لازم است. ببینید، یکی از سوالاتی که ممکن است برای خیلی از مردم پیش بیاید، این است که آیا اصولاً در اسلام چیزی به نام مدارا داریم یا خیر؟ اگر داریم، چگونه است که ما در برخی موارد، مدارا به خرج نمیدهیم و برعکس، با قاطعیت عمل میکنیم؟ این سوال، البته زمانی تشدید میشود که در نظر بگیریم خیلی از افراد جامعه، وجود مبارک رسولخدا(ص) را مطابق نص قرآنکریم، «رحمة للعالمین» میدانند؛ شخصیتی که اهل مدارا با مردم بود و بر افراد جامعه سخت نمیگرفت. برای اینکه بتوانیم به این پرسش، پاسخ دقیقی بدهیم، ابتدا باید درک مناسبی از مفهوم مدارا داشتهباشیم. مدارا عبارت است از کنار آمدن با شرایط نامطلوب؛ به عبارت بهتر، چشمپوشی از برخورد با خطاها، در جایی که طبعاً از نظر ما خطایی اتفاق افتاده یا رفتار نادرستی انجام شده است. در چنین حالتی، وقتی ما میتوانیم برخورد قاطع داشتهباشیم اما ترجیح میدهیم با موضوع کنار بیاییم و برخورد نکنیم، به اصطلاح مدارا کردهایم. در واقع مدارا، نوعی نرمش نشان دادن است؛ نوعی لطافت به خرج دادن و پرهیز آگاهانه از شدت عمل و قاطعیت. بنابراین، مدارا در جایی اتفاق میافتد که حتماً یک رفتار نادرست و غیرقابل قبول اتفاق افتاده باشد و ما در شرایط نامطلوبی قرار گرفته باشیم. به موازات مدارا، ما مفاهیم همسوی دیگری هم داریم که معنای آن ها به مدارا شباهت دارد؛ مثلاً «رِفقْ». رِفق در متون دینی ما دقیقاً به معنای نرمش نشان دادن است؛ نرمش نشان دادن در جایی که ناملایمات وجود دارد، نرمش نشان دادن در برابر رفتارهای نادرست. واژه رفیق که از «رفق» گرفته شده، به معنای کسی است که شما در هر صورت، با او به نرمی برخورد میکنید، حتی اگر گاهی توقع شما را برآورده نکند، حتی اگر نقطه ضعفهایی در او ببینید. اجازه بدهید گریزی هم به ریشه کلمه مدارا بزنم؛ مدارا از ریشه «دَرَیَ» به معنای «فهم» گرفته شدهاست. این ریشه در قرآن هم به کار رفته؛ مثلاً آنجا که میفرماید: «وَمَا أدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر - 2)، معنای اصلیاش این است که چه کسی تو را از شب قدر آگاه کرد. وقتی «دَرَیَ» به باب مفاعله میرود و تبدیل به مدارا میشود، از آن معنای نوعی درک متقابل را استفاده میکنند. در واقع ما وقتی مدارا میکنیم، به دنبال یک درک متقابل هستیم و میخواهیم شرایط یکدیگر را درک کنیم.
آیا درباره مدارا، مستند قرآنی هم داریم؟ یعنی آیهای که در آن، مفهوم مدارا و تأثیر آن مورد توجه قرار گرفته باشد؟
در قرآن به خود مدارا اشاره نشده است اما به مفاهیم همسو با آن، چرا؛ مثلاً در آیه 159 سوره آلعمران میخوانیم: «فَبمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»؛ ای پیامبر، تو به واسطه رحمت خدا در برابر مردم نرم شدی. این مفهوم «لِنْتَ لَهُمْ»، یعنی نرمش داشتن در برابر دیگران و طبعاً در جایی اتفاق میافتد که خطایی صورت گرفته یا رفتار نادرستی از مردم سر زدهاست، اما روحیه پیامبر(ص) طوری است که برخورد تُندی نمیکند؛ آنحضرت پذیرفته است که اینها نقطه ضعفهایی دارند، خطاهایی را مرتکب میشوند و حتی ممکن است معصیتی را انجام دادهباشند اما با این کمبودها و کوتاهیها کنار آمدهاست. در ادامه میخوانیم: «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْب لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»، اگر تندخو بودی، قطعاً از اطراف تو پراکنده میشدند. اما پیامبر(ص) چنین نیست، تندخو و سختدل نیست، سنگدل و انعطافناپذیر نیست. برخی افراد هستند که از نظر شخصیتی، انعطافناپذیرند؛ به هیچ وجه نمیتوانند شرایط نامطلوب را تحمل کنند و به هم میریزند اما پیامبرخدا(ص) اینگونه نیست. اگر رفتارها بر وفق مراد و مناسب نبود، با آن کنار میآید و تحمل میکند که اگر چنین ویژگی برجستهای نداشت، همه، یعنی همین افرادی که به هر حال اشکالات رفتاری دارند، از دور او پراکنده میشدند. اینها دور پیامبر(ص) میمانند، چون احساس میکنند که او سختگیر نیست و از خطاهای آن ها چشم میپوشد، همان طور که پروردگار دستور میدهد: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ»؛ اینها را ببخش و حتی برای آن ها طلب آمرزش کن و از همه جالبتر اینکه میفرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»، با همین افرادی که خطایی از آن ها سر زده است و آن ها را بخشیدهای هم، مشورت کن. مشورت کن، یعنی اینکه به روی خودت نیاور که اینها مرتکب فعل خطایی شدهاند. خودشان قبول دارند که اشتباه کردهاند ولی پیامبر(ص) به روی آن ها نمیآورد، مته به خشخاش نمیگذارد و به دنبال برخورد سخت و خشن نیست. اتفاقاً همین مدارای با مردم است که باعث میشود مردم اطراف انبیا و اولیای الهی جمع شوند، این به خاطر تأثیر خوشخلقی، مهربانی و رقّت قلب آن هاست، نه به دلیل جایگاه علمی یا حتی معنویشان. در اصول کافی (ج 2 ، ص 116) روایت جالبی داریم به نقل از امام جعفر صادق(ع) که «جَاءَ جَبْرَئِیلُ (ع) إِلَی النَّبیِّ ص فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! رَبُّ َ یُقْرِئُ َ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: دَارِ خَلْقِی»؛ جبرئیل - که درود خدا بر او باد - نزد رسولخدا(ص) آمد و گفت: ای محمد! پروردگار به تو سلام میرساند و میفرماید که با بندگان من مدارا کن. سفارش به مدارا با مردم به حدی بود که رسولخدا(ص) فرمود: «أَمَرَنِی رَبِّی بمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بأَدَاءِ الْفَرَائِضِ»؛ پروردگار مرا به مدارای با مردم فرمان داد، همانگونه که به ادای واجبات دینی امر فرموده است.
اما در اینجا نکته مهمی وجود دارد که باید حتماً به آن توجه کنیم و آن اینکه همین پیامبر(ص)، یعنی کسی که اینقدر بر مدارا با مردم تأکید دارد و در روایتی، مدارای با مردم را نصف ایمان میداند (کافی، ج2، ص117) گاه از خود قاطعیتی جانانه نشان میدهد و مدارا را کنار میگذارد؛ چرا؟ اینجا قرآن تعبیر دیگری را مطرح میکند که باید به آن دقت کنیم؛ مفهومی متفاوت با مدارا و آن، «مداهنه» است. مداهنه، مدارای نابه جاست و رسولخدا(ص) از این مدارای نابه جا به شدت نهی شده بود و پرهیز میکرد. معنای روان مداهنه در زبان فارسی، ماستمالی کردن است. این کلمه اصلاً بارِ مثبتی ندارد. از ماستمالی کجا استفاده می کنیم؟ در جایی که نباید حقی را نادیده بگیریم اما نادیده میگیریم، باید قاطعیت به خرج بدهیم اما میرویم سراغ مماشات و مدارا. بگذارید مثالی بزنم؛ اگر یکی از افراد جامعه، افراد عادی جامعه، مرتکب اشتباه یا خطایی شود ممکن است قابل گذشت باشد و ما هم با او مدارا کنیم اما اگر همین خطا را یکی از مدیران ارشد حکومتی انجام دهد، اتفاقاً دیگر جای مدارا و گذشت و نرمش نیست، باید با اشد قاطعیت با او رفتار کرد و اگر این کار را نکنیم، مداهنه کردهایم. در آیه 9 سوره قلم میخوانیم: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ»؛ اینها دوست دارند که تو مداهنه کنی، تا آن ها هم مداهنه کنند؛ قبل از این آیه میفرماید: «فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ»؛ هیچوقت از انکارکنندگان پیروی نکن. پس معلوم میشود که مداهنه، نوعی باج دادن به دشمن است، به دشمن عنود و در واقع میدان دادنِ به اوست. مدارا نباید به معنای کوتاه آمدن در برابر دشمن یا نادیده گرفتن حق مسلّم شرعی و عرفی باشد. بعد از غزوه تبوک، سران یکی از قبایل عرب، خدمت پیامبرخدا(ص) آمدند و به اسلام اظهار تمایل کردند اما برای پذیرش آن شرط گذاشتند و آن شرط معافیت از حکم نماز بود؛ آنحضرت بدون تعارف، تقاضای آن ها را رد کرد و فرمود: «در دینی که نماز نداشته باشد، خیری نیست». در آیه دیگری داریم که «یا أَیُّهَا النَّبیُّ جَاهِد الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه - 73)؛ ای پیامبر! با کفار و منافقان بجنگ و در برابر آن ها شدت عمل نشان بده. شیخ صدوق در «عیون اخبارالرضا(ع)» روایتی درباره سیره پیامبر(ص) نقل میکند که شگفتانگیز است: «لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْیَا وَ مَا کَانَ لَهَا فَإِذَا تُعُوطِیَ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِغَضَبهِ شَیْ ءٌ حَتَّی یُنْتَصَرَ لَهُ»؛ کار دنیا هیچ وقت پیامبر را عصبانی نمیکرد؛ آن حضرت برای مال دنیا و امور شخصی ناراحت نمیشد اما اگر میدید کسی حقی را زیر پا گذاشته است، دیگر کسی پیامبر(ص) را نمیشناخت و خشم او فرو نمینشست، مگر زمانی که حق را به جایگاه اصلی آن بر می گرداند. با توجه به مواردی که اشاره کردم، به نظر میرسد مدارا، نرمشی است که با هدف ترویج و اقامه دین صورت میگیرد و در آن مرزها و خطوط قرمز حفظ میشود؛ هدف از مدارا ترویج دین و ارزشهای دینی است. ملاحظه و دقت ما در مدارا، حفظ خطوط قرمز است، اما در عین حال، نرمش نشان میدهیم و کوتاه میآییم. این نرمش نشان دادن، یک تاکتیک است، یک روش برای اینکه بتوانیم موقعیت برداشتن گامهای بلندتر را برای ترویج ارزشهای دینی پیدا کنیم اما مداهنه، در واقع عقبنشینی با هدف حفظ منافع شخصی است که اتفاقاً به جابهجایی مرزها و خطوط قرمز منجر میشود. پس این دو با هم تفاوت دارند. عقبنشینی در مداهنه، تاکتیکی نیست، ایدئولوژیکی است و در ضمن، در مداهنه، کسی به دنبال حفظ ارزشها نمیرود.
اینجا یک سوال پیش میآید؛ ممکن است ما با ظواهر مختلفی روبهرو شویم که مطابق آموزههای شرع نیست و لاجرم، به رد شدن از حدود و ثغور شرعی منجر میشود. مدارا تا چه مرحلهای جایز است؟ آیا رعایت نکردن احکام شرعی از سوی برخی افراد جامعه، عبور از خطوط قرمز نیست و مدارا با این افراد، مداهنه محسوب نمیشود؟
این سوالی است که ممکن است پیش بیاید؛ اینکه آیا برخورد نکردن با هرگونه تخلف از احکام شرعی، نوعی عقبنشینی یا مداهنه نیست؟ در اینجا باید به نکته مهمی اشاره کنیم؛ گاهی وقتها ما میتوانیم بر احکام شرعی تأکید کنیم اما رعایت کامل این احکام را در همه افراد جامعه متوقّع نباشیم. خوب دقت کنید؛ مثلاً درباره حجاب، ما حکم شرعی حجاب را داریم و به خاطر و دلخواه هیچکس، از حد این حکم شرعی عقبنشینی نمیکنیم اما اینکه افراد جامعه چقدر این حکم شرعی را رعایت میکنند، طبیعتاً حالت یکسان ندارد و باید تفاوت را بپذیریم؛ شرایط، روحیات، سطح التزام به مسائل دینی در میان افراد باهم فرق میکند؛ حکم شرعی همین است اما این مسئله نباید به شدت عمل منجر شود.
پس کجا باید شدت عمل نشان داد؟
این سوالی راهبردی است؛ کجا باید شدت عمل نشان بدهیم؟ آنچه از آیات و روایات برمیآید، نشان میدهد که این شدت عمل مربوط به سه جاست؛ نخست درباره اصول اعتقادی، درباره رعایت اصول اعتقادی باید شدت عمل به خرج دهیم. اینکه در جامعه اسلامی فردی بیاید و بگوید میخواهیم مشرک باشیم، قابل پذیرش نیست. درباره اصول اعتقادی، ما هیچ مدارایی نداریم؛ چون اصول اعتقادی شالوده دین و باورهای دینی است. دوم در حدود شرعی است؛ حدود شرعی غیر از احکام شرعی است. حدود شرعی مربوط است به مجازاتی که شارع برای مجرمان در نظر گرفته است و این مجازات، باعث میشود که خطوط قرمز در جامعه، به خصوص در مسائل اخلاقی و اجتماعی حفظ شود. مدارا در این زمینه، به معنای بر هم زدن امنیت جامعه و مجال تکاپو دادن به مجرمان و مفسدان است. بدون اجرای حدود، ما قادر به ایجاد بازدارندگی در مقابل جرایم نیستیم. در روایات داریم که رسولخدا(ص) «نَهَی عَنِ الشَّفَاعةِ فِی الْحُدُود»، وساطت برای اجرا نشدن حدود را رد میکرد. سوم در حقالناس است؛ در زمینه حقالناس مدارا اصلاً معنا ندارد. اینکه حق کسی پایمال شده باشد و ما نادیده بگیریم، عین ظلم است و غیرقابل پذیرش؛ این، خود مدارای نابه جا و مداهنه است.
صحبتی که درباره اجرای حدود و دیگر موارد فرمودید، البته صحیح و قابل توجه است اما اگر بحث بر سر رعایت واجباتی مانند حجاب باشد که در شرع، برای رعایت نکردن آن مجازاتی تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ درباره نماز نخواندن چون تبعات اجتماعی محدودی دارد، شاید حرف و سخنی در میان نباشد اما درباره مقوله حجاب چنین نیست، چون قطعاً رعایت نکردن آن، تبعات اجتماعی به دنبال دارد و ممکن است به نهاد خانواده ضربه بزند. در اینجا مرز مدارا و قاطعیت کجاست؟
ببینید، ابتدا باید به نوعی تکرار کنم که مدارای ما با کوتاهی افراد در رعایت مسائل شرعی، نباید به جابهجایی مرزها و خطوط قرمز شرعی منتهی شود. ما باید بر رعایت واجبات تأکید داشته باشیم، بر امر به معروف و نهی از منکر نیز اما باید بپذیریم که به هر حال، همه افراد ملتزم به رعایت همه واجبات و ترک همه محرمات نیستند. باید با این مسئله کنار بیاییم، چنانکه پیامبراکرم(ص) کنار میآمد. اصل برای ما مداراست، یعنی در رفتار ما مدارا اصالت دارد. سعی ما باید این باشد که مردم را هر چه بیشتر به سمت خود جلب و جذب کنیم؛ نباید به گونه ای سخت بگیریم که آن ها زده شوند، چون برخی افراد، واقعاً چنین ظرفیتی ندارند. رسولخدا(ص) اینگونه رفتار میکرد. در زیارت جامعه کبیره، درباره ویژگیهای ائمه(ع) میخوانیم: «وَشَأنُکُمُ الْحَقُّ وَالصِّدْقُ وَالرِّفْقُ»؛ شأن شماست که اهل رِفق و مدارا باشید؛ اصلاً درگیر شدن با دیگران در شأن شما نیست و شما همیشه در پی به دست آوردن دلِ دیگران هستید. این دلِ دیگران را به دست آوردن، البته شرطی دارد که آن مراقبت از خط قرمزهاست؛ نباید این خط قرمزها جابهجا شود اما درباره حجاب؛ ببینید، ما درباره بحث حجاب یک حکم شرعی داریم، یک قانون دینی که قرار است لازمالاجرا باشد. از این حکم شرعی به هیچ وجه و به خاطر هیچ بنیبشری نباید ذرهای کوتاه آمد و تغییری در آن ایجاد کرد. وقتی میگوییم حکم شرعی، یعنی رعایت نکردن آن گناه است، معصیت دارد و مرتکب دچار عقوبت الهی خواهد شد اما حرف ما این است که آیا میتوان تمام واجبات را به عنوان قانون لازمالاجرا تعریف و برای آن ها جرمانگاری کرد؟! طبیعتاً نه! میگوییم پس چه مواردی را باید مبدّل به قانون لازمالاجرا کنیم؟ مواردی که دارای پیامدهای اجتماعی است. بنابراین ما نمیآییم نمازخواندن را تبدیل به قانون کنیم و یک جرمانگاری برای نمازنخواندن داشته باشیم؛ چرا؟ چون میگوییم که یک امر فردی است و نماز نخواندن پیامد اجتماعی آن چنانی ندارد اما حجاب، همانطور که اشاره کردید، اینگونه نیست ولی در اینجا هم باید به نکتهای توجه کرد؛ آیا صرف رعایت نکردن حکم شرعی حجاب، دقیقاً مطابق دستور شرع، باعث ایجاد آثار و پیامدهای اجتماعی میشود؟ یعنی اگر افراد، حجاب شرعی را دقیقاً رعایت نکنند و کمترین و کوچک ترین تخطی از آن داشته باشند، امنیت روانی و اجتماعی جامعه به هم میریزد؟ یا نه، آنچه باعث این مقوله میشود، یک جور بیحیایی است و نه بدحجابی؟ عرض من این است که باید میان بدحجابی و بیحیایی فرق بگذاریم. بدحجاب به هرکسی گفته میشود که حکم شرعی حجاب را رعایت نکند اما بیحیا کسی است که نه فقط حکم شرعی را رعایت نمیکند بلکه طوری در میان مردم ظاهر میشود که حتی عُرف جامعه هم نمیتواند رفتار او را تحمل کند. در واقع رفتار او با هنجارهای عرفی جامعه هم سازگار نیست. آنچه باید جرمانگاری شود، همین هنجارشکنی است. این هنجارشکنی هم، تمام الگوهای بدحجابی را دربر نمیگیرد وگرنه اگر بخواهیم درباره حکم شرعی حجاب خیلی شدت عمل به خرج دهیم، عملاً باید درصد قابل توجهی از بانوان جامعه را مجرم تلقی و با آن ها برخورد کنیم و این، اصلا شدنی نیست. ضمن اینکه معلوم نیست اهلبیت(ع) هم در زمان خودشان اینقدر سختگیری به خرج میدادند و شدت عمل داشتند. گاهی برخی افراد، اصلاً اطلاعاتی درباره حکم شرعی حجاب ندارند یا اطلاعاتشان کم است و اصلاً نمیدانند حجاب دقیق شرعی چیست؟ در اینگونه موارد، راهبرد باید مدارا و استفاده از روشهای مناسب برای ترویج فرهنگ حجاب و اقامه این واجب شرعی در جامعه باشد.
پس زمان استفاده از قاطعیت چه موقع است؟
قاطعیت باید زمانی خرج شود که احساس میکنیم یک هنجارشکنی عامدانه و خباثتآلود در حال انجام است. چرا خباثتآلود؟ از این جهت که فرد در اینگونه موارد، اساساً برای هنجارشکنی، قُبحْزدایی و مبارزه با ارزشهای اخلاقی و امنیت روانی جامعه به میدان آمدهاست. در اینجا باید قطعاً در برابر او ایستاد و شدت عمل نشان داد. به اعتقاد من، باید در قضیه گشت ارشاد هم، با همین رویکرد تجدیدنظر کرد. شاید بهتر باشد ما اصولا از واژه «ارشاد» هم استفاده نکنیم و بگوییم که نیروی انتظامی باید با سطحی از بدحجابی که ما اسم آن را هنجارشکنی میگذاریم، برخورد کند و در این برخورد، مماشات نداشته باشد. همچنان که در بسیاری از کشورهای دنیا، حدی از پوشش باید رعایت شود؛ مثلاً کسی که از نوعی لباس در کنار دریا استفاده میکند، نمیتواند با همان پوشش در خیابانهای شهر راه برود؛ چنین رفتاری، به اسم هنجارشکنی، باعث بازخواست پلیس میشود، مجرم را جریمه و حتی بازداشت میکند. این موضوع نشان میدهد که رویکرد ما در این قضیه، صرفاً بحث شرعی نیست؛ این است که هر جامعه هنجارهای خودش را دارد و اجازه هنجارشکنی را در جامعه، به احدی نمیدهد. به نظر میرسد ما برای نیروی انتظامی، باید مأموریتی ویژه تعیین کنیم؛ مأموریتی برای حفظ امنیت اخلاقی و روانی جامعه از طریق برخورد با هنجارشکنان.
خب در چنین شرایطی، باید حد این موضوع مشخص باشد که تعریف ما از هنجارشکنی چیست؟ آیا با این رویکرد، باز هم تعداد زیادی از بانوانی که حجاب شرعی را رعایت نمیکنند، در محدوده برخورد قانونی قرار نمیگیرند؟ نقش مردم در این میان چیست؟ آن ها چه وظیفهای دارند؟
ببینید، اینجا یک سوال مطرح است؛ آیا میشود همه بدحجابها را هنجارشکن به حساب آورد؟ قطعاً نه! پایشهای آماری نشان میدهد که درصدی ناچیز، شاید کمتر از 5 درصد کسانی که حد شرعی حجاب را رعایت نمیکنند، هنجارشکن هستند؛ یعنی در همان تعریفی قرار میگیرند که پیشتر عرض کردم. این کمتر از 5 درصد هم در شهرهای بزرگ دیده میشوند. درباره این هنجارشکنان، مردم خودشان باید وارد میدان شوند و برخورد با این افراد را که به دنبال قبحزدایی و ترویج بیبندوباری در جامعه هستند، از نیروی انتظامی بخواهند. ما اگر به خاطر چند برخورد نادرست و شاید شدت عمل بیجایی که مثلاً از برخی افراد نیروی انتظامی دیدهایم، برویم به این سمت که برخورد با هنجارشکنیها را کلاً حذف کنیم، واقعاً نتایج و عوارض وخیمی در پی دارد. بیایید فکر کنیم؛ واقعاً کسی که عامدانه دارد با بدحجابی و تننمایی، به دنبال قبحزدایی از منکرات و حیازدایی از جامعه میرود، با یک تذکر خشک و خالی کارش را متوقف میکند؟! آیا اگر به دنبال حذف برخورد با هنجارشکنان باشیم، دیگر در جامعه امنیت روانی باقی خواهد ماند؟ میخواهم بگویم این برخوردها، به نوعی حمایت از نهاد خانواده و آرامش اجتماع است. اگر این رویکرد که حتی در کشورهای غربی هم رسمیت ندارد، یعنی ظاهر شدن با هر پوششی، ولو در قالب وقیحانهترین و زشتترین الگوی آن و جولان دادن در جامعه بدون برخورد رواج یابد ، آیا میتوان به بقای نهاد خانواده امید داشت؟ در این صورت هیچ مرد و زنی روی آرامش را نخواهد دید. خانم همیشه نگران است که شوهرش در خیابان یا محل کار با چه صحنهای روبهرو میشود و کارش به کجا خواهد کشید؟ مادر همیشه نگران فرزندش است که با چه وضعیتی در خیابان روبهرو خواهد شد و این وضعیت چه تأثیری بر روح و روان او خواهد گذاشت؟
اما درباره حد و حدود؛ ببینید سطحی از پوشش که بخواهد به عنوان هنجار در جامعه معرفی شود، باید با صبغه فرهنگی، تمدنی و دینی ما هماهنگی داشتهباشد. ما در کشوری اسلامی زندگی میکنیم؛ طبعاً حد پوشش مدنظر ما، با هنجار یک کشور لائیک فرق میکند. آمارها نشان میدهد که بیش از 90 درصد مردم ما به خدا و روز قیامت ایمان دارند و حیا را یک ارزش میدانند و همین درصد و بلکه بیشتر، بیحیایی را یک ضدارزش تلقی میکنند. پس وظیفه ما این است که برای تعیین حد پوشش، این خصوصیتها را مدنظر قرار دهیم. متأسفانه باید بگویم که در این زمینه، قانون ابهام دارد. مجلس باید ورود دقیق داشتهباشد و دستورالعملهای شفاف و بدون ابهام تهیه شود. نخبگان باید با تعامل با یکدیگر، این بحث را به شکلی مؤثر و کارآمد پیش ببرند و به نتیجه برسانند. البته باز هم عرض میکنم که در ماجرای حجاب، ما باید اصل را بر مدارا بگذاریم و شدت عمل را به مواقع ضروری محدود کنیم. یادمان باشد بسیاری از این بانوانی که حجاب شرعی را دقیق رعایت نمی کنند و بدحجاب محسوب میشوند، به نظام اسلامی علاقه دارند؛ شما در جریان تشییع جنازه شهید سلیمانی این را دیدید. تلاش ما باید حفظ علاقه این افراد به نظام باشد و اینجا راهبرد فرهنگی و خیرخواهانه، میتواند مؤثرتر باشد.