
به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای این جنایت هولناک عصر بیست و سوم اسفند سال 92 زمانی لو رفت که مرد میان سال افغانستانی از سر کار به منزلش واقع در بولوار طبرسی شمالی بازگشت اما هر چه زنگ منزل ویلایی را به صدا درآورد کسی در حیاط را نگشود. این مرد که می دانست همسر و فرزندانش در منزل هستند و بدون اجازه او جایی نمی روند بسیار نگران شد و از بالای دیوار به داخل حیاط پرید ولی باز هم صدایی از منزل به گوش نمی رسید. مرد مضطرب وقتی وارد پذیرایی شد با دیدن پیکر غرق در خون همسر باردارش در جا میخکوب شد. هنوز نمی دانست چه حادثه تلخی رخ داده است که صدای گریه های وحشت زده دختران کوچکش را از داخل حمام شنید. در حمام منزل از بیرون قفل بود که مرد بلافاصله قفل را بیرون کشید و دخترانش را در آغوش گرفت. او که هنوز هراسان بود به سوی همسرش دوید ولی او چند ساعت قبل جان خود را از دست داده بود! گزارش خراسان حاکی است، دقایقی بعد خودروهای اورژانس آژیرکشان به محل رسیدند اما زن باردار علایم حیاتی نداشت و این گونه پرونده جنایی دیگری در مشهد شکل گرفت. با گزارش این جنایت به قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه، بلافاصله قاضی علی موحدی راد به همراه گروهی از کارآگاهان زبده پلیس آگاهی عازم محل جنایت شد و به تحقیق در این باره پرداخت. زلیخا دختر هفت ساله مقتول به قاضی ویژه قتل عمد گفت: من و خواهر کوچکم کنار دیوار نشسته بودیم که «عمو کرم» وارد شد و با چاقو مادرم را زد! به گزارش خراسان، این گونه هویت قاتل فراری شناسایی شد و مقام قضایی دستور دستگیری وی را به کلیه نیروهای انتظامی داد، هنوز بیشتر از چهار ساعت از این ماجرا نگذشته بود که نیروهای انتظامی در تربت حیدریه وارد عمل شدند و با سرنخ هایی که در اختیارشان قرار گرفته بود، عامل این جنایت هولناک را در منزل یکی از آشنایانش به دام انداختند. هنگام دستگیری متهم فراری، مبلغ یک میلیون و 800 هزار تومان وجه نقد به همراه گذرنامه های مقتول و تلفن همراه از وی کشف و ضبط شد. با انتقال متهم به مشهد، وی در شعبه ویژه جنایی مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت اما در ابتدا سعی کرد ماجرای جنایت را به مسائل خاص اخلاقی ارتباط دهد، او ادعا کرد که همسر و برادران مقتول با همسرش ارتباط داشته اند و عامل اصلی این ارتباط نیز «ف» (مقتول) بود! به همین دلیل ساعت 2 بعدازظهر به منزل آن ها رفتم و با چاقو آن زن را به قتل رساندم!
اما او در ادامه بازجویی ها و تحقیقات به ناچار حقیقت ماجرای قتل را افشا کرد و سرقت اموال داخل صندوقچه را انگیزه این جنایت دانست. «کرم-الف» بیست و نهم مهر سال 93 در بازسازی صحنه قتل که در حضور قاضی موحدی راد انجام شد با انکار سرقت شش میلیون تومان وجه نقد از صندوقچه ای که مدعی بود کلید آن را از نخ گردن آویز مقتول باز کرده است، درباره چگونگی وقوع جنایت گفت: چند روز قبل از جنایت، به دلیل مسائل مالی با یکی از هموطنانم درگیر شده بودم که دو روز بعد دیگران ما را با هم آشتی دادند.
همسر دوستم یکی از بستگانم بود و به همین دلیل آن ها وقتی خودرویی را خرید و فروش می کردند مجبور بودند تا سند آن را به نام همسر من که ایرانی بود ثبت کنند و همسرم مدام برای انجام کارهای آن ها، سوار خودروی شان می شد و به این طرف و آن طرف می رفت.
من از این موضوع ناراحت بودم تا این که بیست و سوم اسفند سال 92 وارد منزل هموطنم در بولوار دوم طبرسی شدم. می دانستم همسر او در منزل تنهاست. وقتی وارد اتاق شدم او در حال شکستن پسته بود و دو دختر خردسالش کنار دیوار نشسته بودند. چون خیلی به خانه آن ها می رفتم فرزندانش مرا عمو صدا می زدند.
متهم این پرونده جنایی ابتدا سعی می کرد با تناقض گویی چنین وانمود کند که جنایت را مقابل چشمان فرزندان مقتول انجام نداده است اما وقتی با سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد روبه رو شد به ناچار حقیقت ماجرا را بیان کرد و گفت: چاقویی را از روی گاز منزل آن ها برداشتم و در یک لحظه ضربه ای به شکم زن 25 ساله زدم. زن در حالی که ناله می کرد از فرزندانش خواست تا همسایگان را خبر کنند و من درحالی که دو ضربه دیگر هم به پشت او وارد می کردم به طرف حیاط دویدم و دو دختر خردسال را که وحشت زده گریه می کردند به داخل اتاق کشیدم. آن ها از ترس می لرزیدند که هر دو نفرشان را درون حمام انداختم و زندانی کردم.
این مرد جنایتکار در حالی سرقت پول ها و مدارک داخل صندوقچه را انکار می کرد که دختر شش ساله مقتول ساعتی پس از ارتکاب قتل به قاضی «موحدی راد» گفته بود، من و خواهرم کنار دیوار نشسته بودیم که عمو (متهم) با چاقو مادرم را زد و پس از آن هم کلید صندوقچه را از گردن مادرم بیرون کشید و پول ها را برداشت!
متهم این پرونده جنایی که به شیشه و تریاک اعتیاد داشت و مدعی بود از 30 سال قبل در ایران زندگی می کند در ادامه بازسازی صحنه جنایت خود گفت: پول ها را من سرقت نکردم! و پول هایی که هنگام دستگیری ام کشف شد متعلق به خودم بود که پس انداز کرده بودم! در این لحظه مقام قضایی پرسید چگونه هر روز که سر کار می رفتی این همه پول را هم با خودت می بردی؟ متهم که پاسخی برای این سوال نداشت پس از مدتی سکوت ادامه داد: ولی آن ها را سرقت نکردم! وی اضافه کرد: پس از قتل به تربت حیدریه رفتم اما هنوز تازه به منزل یکی از آشنایانم وارد شده بودم که ماموران انتظامی به سراغم آمدند و دستگیر شدم.
گزارش اختصاصی خراسان حاکی است، در پی اعترافات صریح متهم به قتل زن باردار، این پرونده جنایی با صدور کیفرخواست از دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مورد رسیدگی قرار گرفت واین متهم سنگدل چندین جلسه پای میز محاکمه ایستاد که در نهایت قضات دادگاه رای به قصاص نفس دادند اما با اعتراض متهم و وکیل مدافع وی به رای صادر شده، این پرونده در شعبه 31 دیوان عالی کشور نیز مورد بررسی دقیق قرار گرفت ولی قضات دیوان عالی نیز مهر تایید بر رای صادر شده از دادگاه کیفری زدند و این رای را مطابق با موازین قانونی و شرعی دانستند. این گونه بود که پرونده این جنایت دوباره به دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بازگشت تا این که سپیده دم چهارشنبه گذشته (بیست و سوم مرداد) با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم قصاص نفس، مرد سنگدل 52 ساله در زندان مرکزی مشهد پای چوبه دار رفت. بنابراین گزارش، وقتی اولیای دم همچنان بر قصاص نفس و اجرای حکم اصرار کردند، «کرم-الف» با دستور قاضی اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به دار مجازات آویخته شد و این گونه پرونده یک جنایت دیگر در حالی مختومه شد که کابوس وحشتناک دختران کوچک نیز با مرگ محکوم به قصاص نفس به پایان رسید.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

آن قدر از دوران کودکی مورد سوء استفاده اطرافیانم قرار گرفتم که همواره آرزو می کردم نه شاهزاده ای با اسب سفید، بلکه جوانی مستمند یا حتی مردی متاهل به سراغم بیاید تا من هم مانند خیلی از دختران دیگر ازدواج کنم و از این وضعیت رها شوم چرا که دیگر سن و سالم گذشته بود و ...
زن 31 ساله ای که برای جلوگیری از متلاشی شدن زندگی اش دست به دامان قانون شده بود درحالی که آثار ناشی از کتک کاری های همسرش را دلیلی بر ادعای خودش می دانست در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: پدرم شغل ثابتی نداشت و از نظر مالی در سطح بسیار ضعیفی بودیم به همین دلیل روزگار سختی را می گذراندیم. من آخرین فرزند خانواده بودم و یک خواهر و دو برادر بزرگ تر از خودم داشتم. خلاصه به دلیل وضعیت مالی پدرم هیچ گاه آرزوهای کودکانه ام برآورده نمی شدو گاهی حتی داشتن کفش های زیبا یا کیف های مدرسه قشنگ برایم به یک رویا تبدیل می شد. از سوی دیگر نیز همواره مورد سوء استفاده اطرافیانم قرار می گرفتم چرا که آن ها با خرید خوراکی هایی که دوست داشتم یاحتی یک اسباب بازی کودکانه ارزان قیمت مرا طعمه هوسرانی های خودشان می کردند اگرچه مادرم نیز آرام آرام ماجرا را فهمیده بود ولی برای حفظ آبرو هیچ حمایتی از من نمی کرد. خلاصه در این شرایط خانوادگی رشد می کردم و آرزو داشتم روزی از این وضعیت نجات پیدا کنم. بالاخره در دوران راهنمایی ترک تحصیل کردم و در کنار خواهر و برادران بزرگ ترم ماندم. از طرف دیگر خواهر بزرگم خواستگاری نداشت و من هم به خاطر او نمی توانستم ازدواج کنم. البته به دلیل وضعیت اجتماعی و اقتصادی ضعیف خانواده ام کمتر خواستگارانی به سراغم می آمدند در حالی که آرام آرام سن ازدواجمان به تاخیر می افتاد آرزو می کردم فقط مردی حاضر به ازدواج با من باشد دیگر هیچ چیزی برایم مهم نبود تنها می خواستم از این شرایط زندگی رها شوم.
روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که دو سال قبل زمانی که برای بازگشت به منزل منتظر اتوبوس شهری بودم ناگهان راننده یک دستگاه پراید در ایستگاه اتوبوس توقف کرد من هم ناخواسته مسیر منزلمان را اعلام کردم و سوار خودرو شدم. راننده مسافر دیگری نداشت و این گونه سر صحبت بین من و راننده باز شد. از هر دری سخن گفتیم تا این که به درد دل با او پرداختم و گوشه ای از مشکلات زندگی ام را برایش بازگو کردم وقتی به مقصد رسیدیم شماره تلفن هایمان را رد و بدل کردیم و این گونه رابطه تلفنی بین من و «شهباز» آغاز شد. او مردی متاهل بود و سه فرزند داشت. با وجود این به یکدیگر علاقه مند شدیم و روابط تلفنی ما کم کم به دیدارهای پنهانی کشید. در این میان زمانی که همسر و فرزندان شهباز در منزل نبودند یا برای دیدار بستگانشان به شهرستان می رفتند من هم با تماس تلفنی شهباز به منزلش می رفتم و ...
این روابط همچنان ادامه داشت و من با هر بهانه ای به دور از چشم اعضای خانواده ام به دیدار شهباز می رفتم تا این که سه ماه بعد از این روابط مخفیانه متوجه شدم باردار هستم. نگرانی عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته بود و از یک رسوایی بزرگ خانوادگی وحشت داشتم. وقتی ماجرا را برای شهباز بازگو کردم همه چیز به هم ریخت. او که با خشم توام با فحاشی با من سخن می گفت همه آن حرف های عاشقانه اش را فراموش کرد و از من خواست به هر طریق ممکن جنینم را سقط کنم ولی من حاضر به این کار نشدم و اصرار کردم که باید مرا به عقد دایم خودش درآورد او هم که بر سر یک دو راهی قرار گرفته بود حاضر شد به صورت پنهانی مرا به عقد موقت طولانی مدت خود دربیاورد تا همسرش از ازدواج مجدد او مطلع نشود. با این توافق، شهباز برایم خانه ای در حاشیه شهر اجاره کرد من هم با اندک لوازمی که تهیه کرده بودم پا به زندگی مشترک با او گذاشتم. ولی هنگام اسباب کشی به منزل جدید، ناگهان به طور ناخواسته جنینم سقط شد. شهباز وقتی این موضوع را فهمید نفس راحتی کشید و سعی کرد کمتر به منزلم بیاید. این درحالی بود که همسر اول او نیز پی به ماجرای ازدواجش برده بود و اختلاف شدیدی داشتند به همین دلیل دیگر شهباز سراغ من نمی آمد و به طور مخفیانه مبالغی را برای اجاره منزل و تامین مخارج زندگی پرداخت می کرد، اما اصرار به طلاق داشت چرا که نمی خواست زندگی اش از هم بپاشد در این میان من هم دوست نداشتم به زنی مطلقه و بی پناه تبدیل شوم در عین حال شهباز هر از گاهی به سراغم می آید و مرا به باد کتک و ناسزا می گیرد تا مجبور شوم از او طلاق بگیرم و ...
شایان ذکر است، به دستور سرگرد قاسم احمدی (رئیس کلانتری سیدی مشهد) پرونده این زن در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دو سرنشین هواپیمای فوق سبکی که حوالی ساعت ۹ صبح دیروز در ایوانکی گرمسار سقوط کرد، جان باختند. به گزارش رکنا، مدیر فرودگاه آموزشی افلاک آسیای ایوانکی گرمسار گفت : در این حادثه متاسفانه هر دو سرنشین هواپیمای آموزشی جان باختند. هاشمی افزود: این حادثه ۲۰۰ متر قبل از فرودگاه رخ داده است. وی تصریح کرد: این هواپیما خصوصی بوده و به صورت امانی در فرودگاه نگهداری می شده است. به گفته وی ، علت این حادثه در دست بررسی است. فرودگاه آموزشی افلاک آسیا در ایوانکی متعلق به بخش خصوصی است و در زمینه آموزش خلبانی با هواپیماهای فوق سبک فعال است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.