تقدیر نه در رمل نه در کاسه چینی است
آینده ما دورتر از آیینه بینی است
ما هرچه دویدیم به جایی نرسیدیم
ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی ا ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی است
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید در این باره یقینی است
شادم که به هر حال به یاد توام اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست
فاضل نظری
***
تنها رسالت من در جهان
دوست داشتنِ توست
ببخش
اگر
به جنگ و گرسنگی و ترس
فکر کرده ام
محسن بیدوازی
***
دستانِ من نمى توانند
هرگز این سیب را
عادلانه قسمت کنند !
تو به سهم خود فکر مى کنى
من به سهمِ تو...
گروس عبدالملکیان
***
فقط تاریکی می داند
ماه چقدر روشن است.
فقط خاک می داند
دست های آب، چقدر مهربان است.
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند.
فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی !
رسول یونان
***
بر سر دو راهی به دنیا آمد
آن جا که عقل و عشق به هم می پیوندند
و حالا تخیل...
به خود می بالد که یک ولگرد است
آدونیس
***
و کسی نمی داند
چقدر فرصت باقی است
تا جبرانِ گذشته کنیم...
دستم را بگیر...!
مارگوت بیکل
***
تمام زندگیام
پشت یک نیسان آبی جا میشود
می ماند خاطره هایم
که سمسارها به مفت هم نمیخرند
باور کنید، هیچ چیز
بدتر از خاطره به دوشی نیست
جلال حاجی زاده