باران که میبارد
تمام کوچههای شهر
پر از فریاد من است
که میگویم:
من تنها نیستم
تنها منتظرم!
تنها
کیکاووس یاکیده
***
یارای گریه نیست، به آهی بسنده کن
آری، به آه گاه به گاهی بسنده کن
درد دل تو را چه کسی گوش میکند ؟
ای در جهان غریب ! به چاهی بسنده کن
دستت به گیسوان رهایش نمیرسد
از دوردستها به نگاهی بسنده کن
سرمستی صواب اگر کارساز نیست
گاهی به آه بعد گناهی بسنده کن
اهل نظر نگاه به دنیا نمیکنند
تنها به یاد چشم سیاهی بسنده کن
سجاد سامانی
***
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
و به ماه فکر می کنی
حافظ موسوی
***
این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجره ها هست و گاه نیست
افسرده می شوی اگر ای دوست حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیه گاه نیست
در عشق آن که یکسره دل باخت ، برده است
در این قمار صحبتی از اشتباه نیست
علیرضا بدیع
***
سیبی هستی آویزان
از شاخهای در آسمان
باور کن
عابد نیستم
عاشقی ناگزیرم
که چنین دستهایم را
به چیدن تو
بلند کردهام
ابوالقاسم تقوایی