خطر انقراض «اسطوره آفرینی» در ادبیات معاصر ایران
گفتوگوی خراسان با دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، اسطورهشناس برجسته و استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه شهید بهشتی درباره دلایل کمرنگ شدن اسطورهها در آثار ادبی امروز و پیامدهای آن
نویسنده : محمد بهبودی نیا calture@khorasannews.com
همانگونه که جهان، هیچگاه از خیر و شر خالی نبوده و نیست، به همان اندازه امکان خالی شدن ادبیات از اسطورهها دور از ذهن است. از دورافتادهترین قبایل دنیا گرفته تا پیشرفتهترین کشورها، از گذشتههای دور تا امروز آثار ادبی فراوانی را با حضور پررنگ اسطورهها به یادگار گذاشتهاند. آثاری که نشانگر فرهنگ، نحوه تفکر، خصوصیات روحی، روانی و اجتماعی یک ملت در دورهای تاریخی به شمار میآید. اگرچه اسطورهها عناصری مهم در آثار ادبی جهان به شمار میآیند اما در روزگار ما تعداد زیادی از نویسندگان و شاعران کشورمان به دلایل مختلف، بهرهگیری از اسطورهها و اسطوره آفرینی را تا حدود زیادی فراموش کرده اند. این فراموشی بیتردید، آسیبهای قابلتوجهی به شعر، داستان، نمایش نامه، فیلمنامه و دیگر آثار ادبی ما وارد میآورد. ازجمله این آسیبها میتوان به کاهش شدید جذابیت آثار ادبی، کاهش قدرت ماندگاری آن ها در طول تاریخ و همچنین شباهت زیاد فرم و محتوای آثارادبی به یکدیگر اشاره کرد. برای بررسی دلایل کمرنگ شدن اسطورهها در ادبیات معاصر کشور با دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، اسطوره پژوه برجسته، مترجم، نویسنده و استاد فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه شهید بهشتی گفتوگو کردهایم.
دلیل کم رنگ بودن اسطورهها در ادبیات معاصر ما نسبت به ادبیات جهان چیست؟
بعد از مشروطه در ایران، واقعنگری و تکیه بر اتفاقات روزمره در جامعه بهشدت موردتوجه نویسندگان و شاعران قرار گرفت و اسطورهها از همان زمان در ادبیات ما شروع به کمرنگتر شدن کردند. حتی در آن زمان گاهی به اسطورهها در حد افسانه و خرافات نگریسته میشد. این روند تا چند دهه پیش ادامه داشته است. این در حالی است که ما در ادبیات معاصر، میتوانیم از مضامین سنتی و اصیل ایرانی بهجای تکنیکهای غربی و نمادهای یونانی و رومی بهره ببریم. حقیقت این است که ما باید به اسطورههای وطنی خودمان بازگردیم و این وظیفه شاعران، نویسندگان و منتقدان است تا دوباره توجه مردم جامعه و عموم هنرمندان را به این موضوع مهم جلب کنند. یکی از دلایل ضعف بهرهگیری از اسطورهها در آثار ادبی امروز به این برمیگردد که اسطورهشناسی ایران نسبت به علم اسطورهشناسی کشورهای دیگر سابقه کمتری دارد. شروع علم اسطورهشناسی در کشور ما تقریباً به سال 1350 برمیگردد، اگرچه ما از اسطورههای چند هزارساله برخورداریم ولی علم اسطورهشناسی ما هنوز سن کمی دارد و به دلیل آشنایی اندک نویسندگان و شاعران ما با این علم، مشکلاتی رخداده است.
مقدمات اسطوره آفرینی که شاعران و نویسندگان معاصر باید به آن توجه داشته باشند، چیست؟
به نظر من اسطوره آفرینی نسبت به اسطوره پردازی نیاز به توجه بیشتری دارد. در اسطوره پردازی، اساطیر کهن ما باز روایی میشود اما در اسطوره آفرینی اسطورههای مدرنتر و هماهنگ با جامعه امروز خلق و به ادبیات افزوده میشود. برای اسطوره آفرینی به مقدماتی نیاز است؛ اول این که شاعران و نویسندگان به سراغ مطالعه مجموعه اسطورهها بروند. هر نویسنده و شاعری باید به این موضوعات از بعد نماد شناسی، رمزگشایی و داستانپردازی آگاه باشد. بخش دوم نیز آشنایی شاعر و نویسنده با چگونگی بهره بردن از اسطورههاست. نویسندهها با بهرهگیری از ریشههای یک اسطوره و مدرن سازی آن میتوانند به خلق اسطورههای بهروز، دست یابند. نویسندگان بزرگ معاصر جهان با بهروز سازی اسطوره ها ، شخصیتهای نو و متناسب با تفکرات انسان قرن بیستویکم خلق کردهاند.
خالی شدن ادبیات معاصر از اسطورهها چه آسیبهایی را به همراه دارد؟
یکی از آسیبهای مهم، جهانی نشدن ادبیات است. بیتردید ادبیات ما با سخن گفتن از بدیهیات زندگی همچنان بومی خواهد ماند. استفاده از اسطورههای یک ملت به هر اثری هویت میبخشد. وقتی نویسندگان و شاعران ما در آثارشان از اسطورهها بهره ببرند، بیگمان مردم هر نقطه از دنیا که شعرها و داستانهای آنها را بخوانند متوجه امضای ایرانی پای آن کار میشوند. آسیب دوم بهره نبردن از اسطورهها، افتادن در دام تکرار است. اگرچه حافظ، شاعر بزرگی در عرصه عاشقانه سرایی است اما وقتی به سراغ اسطورههایی ازجمله جام جم میرود، شعر او شنیدنیتر میشود و ابعاد جهانی پیدا میکند ولی عاشقانه نویسی محض، هر اثری را به دامگاه تکرار میکشاند.
اولین اسطورهها در ادبیات ما متعلق به چه زمانی است؟
استفاده از اسطوره در شعر را میتوان متعلق به زمان حکیم ابوالقاسم فردوسی به بعد دانست،به همین دلیل است که علاوه بر حماسهپردازی، به فردوسی لقب شاعر اسطوره پرداز نیز دادهاند. اگر بخواهیم راه دوری نرفته باشیم باید به سهراب سپهری بهعنوان یکی از شاعران اسطوره پرداز معاصر اشارهکنیم که شعرهایش توسط «کلارا خانیس» شاعر، نویسنده و مترجم اسپانیایی ترجمهشده و در کشورهای اروپایی غوغایی به پا کرده است. سپهری در شعر «پشت دریاها» به نمادها و اسطورههای فراوانی اشاره دارد. سهراب سپهری در این شعر به دنبال شهر اسطورهای میگردد که زاییده ذهن اوست.
در روزگار ما کدام کشور در بهرهبرداری از اسطورهها پیشتاز است. آیا ادبیات معاصر کشور ما در این میان جایگاهی دارد؟
نویسندگان و شاعران آمریکای لاتین در پرداختن به اسطورهها بسیار قوی هستند و از نمونه شاعران موفق این کشور «اوکتاویو پاز» است که به بزرگترین شاعر قرن بیستم مشهور شده و جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرده است.تمام آثار او اسطورهای است. او وقتی از سنگ آفتاب که همان خدای آفتاب است، سخن میگوید در اصل به سنگ شدن عشق و عطوفت در قرن بیستم اشاره دارد. «پاز» جهانی ماورایی را در شعرش پیش روی ما قرار میدهد و ما بهسختی میتوانیم جهان زاییده ذهن او را فراموش کنیم درحالیکه شعرهای بینهایت زیبای فراوانی وجود دارد که خواندهایم و لذت بردهایم و فراموش کردهایم. کشورهای اروگوئه، شیلی، آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین را میتوان بهعنوان پیشتازان بهکارگیری اسطورهها در ادبیات به شمار آورد. این کشورها حتی از اروپا پیش افتادهاند. البته استفاده از اسطوره ها در ادبیات معاصر ما هم در جهان حرفهایی برای گفتن دارد ولی همانگونه که بیان کردم به دلیل دیر شروع شدن علم اسطورهشناسی در ایران،ما هنوز بهاندازه این کشورها موفق به تولید آثار فاخر مبتنی بر اسطورهها در ادبیات معاصرمان نشدهایم.