حسین منزوی
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد
که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار، در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغلپیشه بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
غلامرضا شکوهی
پا به پای ستارهها بنشین
دست در دست آسمان بگذار
گاهگاهی هوایی خود باش
خاک را بهر خاکیان بگذار
دست بر طاق آسمان برسان
پنجه را در هلال ماه بپیچ
گاه بر سینه گذشته خویش
تیر غیبی در این کمان بگذار
مثل فریاد رعد در دل کوه
صخرههای ستبر را بشکن
آشنا با تبار طوفان باش
بادها را به این و آن بگذار
ابر باش و سرود باران را
در فضای بهار جاری کن
گریه را جمع در نگاهت کن
خنده در ضرب ناودان بگذار
میرود ساعت از برابر ما
خسته از لحظههای اندوهیم
ایستگاهی برای یک لبخند
در سراشیبی زمان بگذار
در هجوم تفکری مسموم
یک دو لبخند قسمت ما بود
تا گل خنده را هرس نکنند
روی لبهای خود نشان بگذار
همه رنگها عوض شدهاند
تو ولی در اتاق بیرنگی
سفرهای ساده نذر مهمان کن
عشق را هم به جای نان بگذار
مهدی فرجی
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ ... تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی گهگاه دلگرمی شوم
میل، میل توست اما بیتو باور کن که من
در هجوم بادهای سرد پرپر میشوم
من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها پر از هیجان تغزّلم
چیزی به جُز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو، امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمیشود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهیام تو آب، تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
علیرضا همتی گلشن
بنشینی اگر که روبهرو میشنوم
با حوصله آرام بگو میشنوم
تعریف بکن تمام گیسویت را
تعریف بکن که مو به مو میشنوم
بی چون و چرا و چاره برخواهد گشت
با دادن یک اشاره برخواهد گشت
وقتی نخ بادبادکی دست من است
هرجا برود دوباره برخواهد گشت
چشم تو درو کرده سیاهی ها را
آن حلقه که بر گردن چاهی ها را
زیبایی منحصر به فردت در شب
از خواب گرفته است ماهی ها را