سنای آمریکا در تعقیب «اسپارتاکوس»!
چرا کنگره و کاخ سفید، فیلمنامهنویس و بازیگر اصلی فیلم «استنلی کوبریک» را از ادامه کار محروم کردند؟
ترجمه و تدوین : جواد نوائیان رودسری – طی یکی دو سال اخیر و در صفحه تاریخ، بارها به دوره مککارتیسم(1970-1947م)، عصری که دولت آمریکا، به دلیل ترس از شیوع کمونیسم در جامعه خود، محدودیتهای فراوانی برای هنرمندان و بهویژه دستاندرکاران عرصه سینما به وجود میآورد، اشاره کردیم. گفتیم که افرادی مانند چارلی چاپلین و آنتونی کوئین، در ردیف قربانیان این رویکرد تاریخی قرار گرفتند. در همین دوران بود که فهرستی با عنوان فهرست سیاه در دادگستری و نهادهای امنیتی آمریکا شکل گرفت که تا مدتها، بر اساس آن اقدام میشد و دردسرهای فراوانی را برای عوامل فعال در سینمای ایالاتمتحده به وجود میآورد. با این همه، شاید تا به حال نشنیده باشید که فیلم مشهور «اسپارتاکوس»، با هنرمندی «کرک داگلاس» در نقش قهرمان فیلم و کارگردانی بینقص «استنلی کوبریک» هم، گرفتار این واکنش و مخمصه شدهاست.
چالش فیلمنامه «اسپارتاکوس»
«اسپارتاکوس» در سال 1960م/1339ش روی پرده نقرهای سینما ظاهر شد؛ دوران ریاستجمهوری آیزنهاور در آمریکا و عصری که آن را با انتشار شایعه گسترش شبح کمونیسم در آمریکا و واکنشهای عجیب و غریب سرمایهداران یانکی به آن، میشناسند. فیلم بر اساس داستانی از «هاوارد فاست» و البته با نیمنگاهی به روایتی مستند و تاریخی ساخته شد. اما چیزی که حساسیت سرمایهداران آمریکایی و در پی آن دولت ایالاتمتحده را برانگیخت، این بود که فیلمنامه اثر کوبریک را، «دالتون ترامبو» به رشته تحریر درآوردهاست. «کریس مککوی» ستوننویس سینمایی و شناختهشده اهل آمریکا که در مجلات و سایتهایی مانند «ممفیس فلایر» قلم میزند، در یادداشت طولانی خود درباره «اسپارتاکوس» که آن را در سال 2016م/1395ش نوشت، آوردهاست: «برای خیلیها تصور اینکه ترامبو اعتقادات خود را به خورد فیلمنامه نداده باشد، غیرممکن بود. اصلاً زیبایی سکانسهای مختلف فیلم، با همین اعتقادات پیوند داشت؛ مثلاً رفتار برده سیاه با اسپارتاکوس و نکشتن وی در صحنه نبرد و در عوض، پرتابکردن نیزه به سمت رومیهای نژادپرست. همه اینها با خلاقیت ذهنی ترامبو شکل گرفتهبود نه هاوارد فاست.» اما ترامبو که بود؟
دالتون ترامبو و گروه 10 هالیوودی
جیمز دالتون ترامبو، فیلمنامهنویس و نویسنده مشهور آمریکایی، یکی از اعضای فهرستی محسوب میشد که در آمریکا با عنوان «10 هالیوودی» مشهور بودند. طبق گزارش دایرةالمعارف بریتانیکا، آنها «10 نفر از تهیهکنندگان، کارگردانان و فیلمنامهنویسان آمریکایی بودند که در اکتبر سال 1947م پس از حاضرشدن در کمیته فعالیتهای ضدآمریکایی کنگره آمریکا [که با پیشنهاد سناتور مککارتی شکل گرفتهبود]، به دلیل رفتار تحقیرآمیز مقامات آمریکایی، از پاسخدادن به سوالات درباره وابستگی احتمالی به تفکرات کمونیستی خودداری کردند و به همین دلیل، مدتی را در زندان گذراندند و بعد از آن نیز، تا مدتی کمتر توسط کمپانیهای هالیوودی به کار گرفته شدند و در فهرست سیاه آنها قرار گرفتند؛ این افراد عبارت بودند از: الوا بسی، هربرت بیبرمن، لستر کول، ادوارد دمیتریک، رینگ لاردنر، جان هوارد لاوسون، آلبرت مالتز، ساموئل اورنیتس، آدریان اسکات و دالتون ترامبو». حتی بازی زیرپوستی داگلاس هم نمیتوانست نظر سرمایهداری آمریکا را نسبت به ترامبو تغییر دهد. فیلمنامه «اسپارتاکوس»، با دیالوگهای خاصی که داشت، اعتراض برخی نمایندگان کنگره و حتی مشاوران رئیسجمهور آیزنهاور را برانگیخت. خود او نیز، چنان که معروف شد، نگاه مثبتی به این شاهکار سینمایی نداشت؛ بهخصوص به آن بخش از انتهای فیلم که همه بردگان یکصدا فریاد میزدند: «من اسپارتاکوس هستم!»
سیاهپوستانی که اسپارتاکوس شدند
حالا استنلی کوبریک با یک دردسر جدی روبهرو بود؛ نه فقط کوبریک، بلکه داگلاس هم برای بازی در نقشهای بعدی خود، دچار مشکلاتی شد؛ نه به دلیل اینکه کنگره او را واجد اعتقادات مارکسیستی میدانست، برای آنکه وقتی کسی او را بر پرده نقرهای سینما میدید، فوری به یاد شعار «من اسپارتاکوس هستم!» میافتاد. طی ماههای بعد از انتشار فیلم، محتوای آن پیوندی جدی با آمال سیاهپوستانی پیدا کرد که علیه تبعیض نژادی مبارزه میکردند؛ رویکردی که چندسال بعد به شکلگیری جنبش «قدرت سیاه»(Black Power) انجامید؛ یک موج اعتراضی که خواهان رعایت حقوق آفریقاییتبارها در ایالاتمتحده بود. گزارشهای متعددی از سراسر آمریکا به دست اف.بی.آی میرسید که نشان میداد سیاهپوستان در راهپیماییهای خود، شعار «من اسپارتاکوس هستم!» سر میدهند. یک سابقه تاریخی دیگر نیز، دولت آمریکا را نگران کرده بود؛ کریس مککوی مینویسد: «شعار رهاشدن از زنجیر و نام اسپارتاکوس، پیش از این برای هیتلر هم دردسر درست کردهبود. نازیها که مدعی سوسیالیسم خاص خود بودند، در دهه 1930 با جریانی سوسیالیست و نوظهور روبهرو شدند که نام خودش را حزب اسپارتاکوس گذاشته بود. البته آنها پس از رسیدن به قدرت، در سرکوب این حزب تردیدی به خود راه ندادند. آیا دولت آیزنهاور هم چنین رویکردی داشت، یعنی میخواست مانند هیتلر، طرفداران اسپارتاکوس را از میدان به در کند؟!»
دردسرهای پسا اکران
جدال بر سر پخش یا عدم پخش فیلم بالا گرفت؛ اما به هر حال، به دلیل فروش خوب آن، کمپانی یونیورسال ترجیح داد زیاد به سر و صداهای سیاسی گوش ندهد؛ مسئولان کمپانی 12 میلیون دلار خرج ساخت فیلم کردهبودند و ظرف یکسال، سود آنها از فروش گیشه، از مرز 60 میلیون دلار گذشت؛ یک سود تقریباً ششبرابری! چیزی که هیچ سرمایهداری نمیتوانست در مقابلش مقاومت کند. با این حال، داگلاس و ترامبو همچنان گرفتار دردسر بودند. یکسال بعد، داگلاس در فیلمی از «گوتفرید راینهارت»، کارگردان اتریشیتبار، با عنوان «شهر بیترحم» ظاهر شد و پس از آن، به مدت دو سال، تا 1963م، هیچ کارگردانی به او روی خوش نشان نداد. «اسپارتاکوس»، طی سالهای پایانی دهه 1960م، نقشی تبلیغاتی در فعالیتهای ضدتبعیض نژادی آمریکا برعهده گرفت؛ همان چیزی که سرمایهداران و دولتمردان ایالاتمتحده، در فضای سنگین ناشی از جنگ سرد، به آن برچسب حمایت از کمونیسم میزدند.