


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

اختلال مسخ شخصیت چیست؟
اختلال مسخ شخصیت و مسخ واقعیت (گسست از خویشتن و گسست از واقعیت) که گاهیاوقات به آن سندروم شخصیتزدایی یا زوال شخصیت هم گفته میشود، یک اختلال روانی است که میتواند باعث شود شما به صورت دورهای یا پیدرپی حس کنید که خارج از بدن خود قرار دارید. یا این که اتفاقاتی که در اطراف شما میافتد، واقعی نیست. اگرچه این اختلال به عنوان یک بیماری واحد در نظر گرفته میشود (یعنی مسخ شخصیت و واقعیت هر دو یک اختلال هستند) اما دارای دو جنبه متمایز است که ممکن است در یک شخص وجود داشته باشد یا خیر.
علایم اختلال مسخ شخصیت و واقعیت
مسخ یا گسست شخصیت به معنای جداشدن از خود است، گویی که در حال تماشای زندگی خود از حاشیه هستید یا خود را در صحنه یک فیلم مشاهده میکنید. علایم این اختلال میتواند شامل این موارد باشد:
1-الکسی تایمیا (نارسایی هیجانی) یا ناتوانی در تشخیص یا توصیف هیجانات خود
2- احساس بیحسی موضعی
3- احساس رباتیک بودن یا ناتوانی در کنترل گفتار یا حرکت
4- احساس ارتباط نداشتن با بدن، ذهن، احساسات یا حواس
5- ناتوانی در ارتباط دادن احساسات به خاطرات یا به اصطلاح مالکیت داشتن بر خاطرات به عنوان تجربههایی که برای شما اتفاق افتاده است.
6- احساس تحریف بدن و اندام (انگار که اندامهایتان بزرگ یا کوچک شدهاند)
7- این حس که سر شما در پنبه پیچیده شده است.
عواقب ابتلا به مسخ واقعیت
مسخ یا گسست از واقعیت به معنی احساس جداشدن از محیط پیرامون و اشیا و افراد موجود در آن است. در این حالت ممکن است جهان اطرافتان تحریف شده و غیرواقعی به نظر برسد، گویی که شما آن را از ورای یک حایل مشاهده میکنید. یا انگار یک دیوار شیشهای شما را از اطرافیانتان جدا میکند. این جنبه از گسست میتواند باعث ایجاد تحریف در بینایی و سایر حواس هم بشود. در این حالت فاصله و اندازه یا شکل اشیا ممکن است تحریف شود. ممکن است از محیط پیرامونی خود آگاهی بیشتری داشته باشید. به نظر میرسد وقایع اخیر در گذشتههای دور اتفاق افتاده باشد. محیط ممکن است مبهم، بیرنگ، دو بعدی، غیرواقعی یا بزرگتر از اندازه واقعی یا بهصورت کارتونی به نظر برسد.
زنان بیشتر از مردان در خطر ابتلا به این اختلال
دورههای اختلال مسخ شخصیت یا واقعیت میتواند ساعتها، روزها، هفتهها یا حتی ماهها ادامه داشته باشد. برای بعضی از افراد چنین اپیزودهایی مزمن شده و به نوعی احساس گنگی تبدیل میشوند که به صورت دورهای تشدید یا تخفیف مییابد. برخلاف سایر اختلالات روانی، افراد مبتلا به این اختلال میدانند که تجربیات آنها واقعی نیست. این مسئله میتواند باعث شود آنها نگران سلامت روانی خود باشند. همچنین برخی از افراد بیش از دیگران در معرض اختلالات روانی هستند. به عنوان مثال زنان بیش از مردان دچار افسردگی، اختلال مسخ واقعیت و شخصیت یا انواع دیگر به هم ریختگی ذهنی میشوند.
عوامل مبتلا شدن به مسخ شخصیت
استرس، اضطراب و افسردگی شدید عامل اصلی ایجاد گسست شخصیت است. کمبود خواب یا زندگی در محیطهای دارای عوامل محرک زیاد هم میتواند علایم را بدتر کند. در بیشتر موارد میزان استرسی که موجب بروز علایم اختلال گسست شخصیت یا واقعیت در بیماران مبتلا به این اختلال میشود نسبتاً جزئی و حتی برای افراد عادی قابل چشمپوشی است. اغلب، افراد مبتلا به این اختلال در گذشته آسیبهای جدی را تجربه کردهاند، از جمله بدرفتاری یا سوءاستفاده احساسی یا جسمی در کودکی، مرگ غیرمنتظره یکی از عزیزان، خشونت خانگی، سابقه استفاده تفریحی از مواد مخدر که میتواند باعث به وجود آمدن شخصیتهای غیرواقعی در فرد شود، تمایل ذاتی به اجتناب یا انکار موقعیتهای دشوار یا مشکل در سازگاری با شرایط سخت و....
درمان این اختلال
هدف درمان این اختلال، مقابله با عوامل استرسزاست که باعث ایجاد علایم میشوند. بنابراین روش درمانی این اختلال اغلب شامل ترکیبی از این موارد است: رواندرمانی، درمان شناختی-رفتاری، درمان دیالکتیکی-رفتاری، حساسیتزدایی، خانواده درمانی و تجویز دارو.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جو بایدن و دونالد ترامپ، دو نامزدی هستند که در نظرسنجیهای عمومی و ایالتی مقبولیت بالایی ندارند اما بر هم کنش آرای سلبی آن ها نسبت به یکدیگر می تواند نتیجه ماراتن انتخابات ریاست جمهوری 2024 میلادی را رقم بزند. در آخرین نظرسنجیهای انجام شده، میزان نفرت عمومی از ترامپ حدود 64 درصد و برای بایدن 55 درصد بوده است. به عبارت بهتر، اکثریت نسبی شهروندان آمریکایی از حضور هر دوی این سیاستمداران در رأس معادلات سیاسی و اجرایی کشورشان ناراضی هستند. با وجود این، به نظر میآید اراده صاحبان پنهان و آشکار قدرت در هر دو حزب سنتی آمریکا تکرار دوگانه ترامپ-بایدن است.بایدن 80 ساله که هم اکنون مسنترین رئیسجمهور آمریکاست، در میان نگرانیهای رایدهندگان درباره سن او و میزان محبوبیت ضعیفش، باید رایدهندگان را متقاعد کند که برای چهار سال دیگر در کاخ سفید بماند. متحدان بایدن می گویند که او نامزد می شود زیرا احساس می کند تنها نامزد دموکرات است که می تواند ترامپ را شکست دهد.درطرف مقابل،در نظرسنجی های درون حزبی جمهوری خواهان، ترامپ با اختلاف زیادی نسبت به دیگر نامزدها از جمله دی سانتیس فرماندار فلوریدا پیش بوده و روز به روز این شکاف (به ضرر رقبای ترامپ) بیشتر می شود.در این بین، در برخی از ایالت ها تلاش هایی در جریان است تا به استناد متمم 14 قانون اساسی آمریکا که ممنوعیت تصدی مقامات فدرال را برای «شورشیان» در نظر گرفته است، دونالد ترامپ از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2024 محروم شود. در ایالات متحده، انتخابات ریاست جمهوری را ایالت ها برگزار می کنند و تقریبا هر کدام نیز قواعد خود را دارند. قرار گرفتن نام هر نامزدی روی برگه های آرا نیز در زمره اختیارات نهاد مسئول برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سطح ایالتی است. از این رو چه بسا در برخی از ایالت ها، مقام برگزار کننده انتخابات، با توسل به متمم 14 قانون اساسی آمریکا، نام دونالد ترامپ را از برگه های انتخاباتی حذف کند. در این صورت، ترامپ قادر نخواهد بود آرای الکترال ایالت مزبور را از آن خود کند و چه بسا نتواند حداقل آرای الکترال را که 270 عدد است، به دست آورد. با این اقدام، ترامپ به نامزد حزب رقیب خواهد باخت. البته این روند، مشکلات خاص خود را نیز دارد. اول این که هنوز ترامپ در هیچ دادگاهی به جرم مشارکت در شورش علیه نهادهای دموکراتیک کشور، محکوم نشده است. از این رو، هرگونه تلاش برای توسل به متمم 14 قانون اساسی بدون در دست داشتن احکام قضایی، به جنگ حقوقی میان پویش انتخاباتی ترامپ و ایالت ها منجر می شود. ضمن این که قابل پیش بینی است در نهایت چنین پرونده حساسی به دیوان عالی فدرال ارجاع شود، جایی که قضات محافظه کار اکثریت کرسی ها را در دست دارند و 3 تن از 9 قاضی آن، منصوب ترامپ هستند. دوم این که مشخص نیست سرنوشت نهایی پرونده مشارکت ترامپ در شورش ششم ژانویه 2021 تا پیش از روز 5 نوامبر 2024، روز پایان رای گیری ریاست جمهوری به نتیجه برسد. از این رو چه بسا ترامپ زمانی به جرم مشارکت در شورش علیه دولت فدرال محکوم شود که خود، رئیس دولت فدرال باشد. سوم و در نهایت این که این مسیر، تنش های سیاسی در آمریکا را به سطح بالاتری ارتقا می دهد؛ زیرا هواداران متعصب ترامپ و حتی حامیان جریان میانه روی حزب جمهوری خواه مطمئن خواهند شد که دموکرات ها برای حذف یک رقیب انتخاباتی قدرتمند، به تحریف قانون اساسی متوسل شده اند، آن هم متممی که طی حدود 140 سال از تصویب آن، درباره افراد بسیار اندکی به کار گرفته شده است. با این حال، شاید برای سرسخت ترین دشمنان ترامپ چاره ای جز امید بستن به متمم 14 قانون اساسی ایالات متحده نباشد تا بتوانند از بازنگشتن ترامپ به کاخ سفید اطمینان یابند، حتی اگر به دستکاری در روند انتخابات، سوء استفاده از قانون اساسی و حذف غیر دموکراتیک رقیب انتخاباتی متهم شوند. اگر این مسیر هم جواب نداد، شاید تنها گزینه پیش روی دشمنان قسم خورده ترامپ، حذف فیزیکی وی باشد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

فرمانده انتظامی مشهد در تشریح ماجرای فروش سکههای تقلبی به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: از مدتی قبل پروندههایی در مرکز انتظامی تشکیل شد که محتویات آن ها حکایت از توزیع سکههای تقلبی در بازار طلای مشهد داشت، اما طولی نکشید که دامنه کلاهبرداریهای مذکور به نقاط مختلف شهر رسید و شکل سریالی به خود گرفت.
سرهنگ احمد نگهبان افزود: با توجه به این که شیوه ارتکاب جرم به اعتماد عمومی مردم لطمه می زد و حتی برخی طلافروشان نیز طعمه کلاهبرداریهای مذکور شده بودند، بررسی تخصصی موضوع با کنکاش در پروندههای موجود آغاز شد. وی گفت: تحقیقات میدانی و بازبینی دوربینهای مداربسته نشان داد که پلیس با باند زنان کلاهبردار روبه رو شده است، اما تمرکز بر لهجه تبهکاران بیانگر آن بود که اعضای باند از استانهای غربی وارد مشهد شدهاند و احتمالاً پس از توزیع گسترده سکههای تقلبی و طی چند روز آینده مشهد را ترک خواهند کرد.
مقام ارشد انتظامی تصریح کرد: بنابراین فعالیتها و اقدامات پلیسی با تشکیل چند گروه عملیاتی و اطلاعاتی به صورت شبانه روزی ادامه یافت و ماموران انتظامی در اولین مرحله از تحقیقات، بلافاصله موضوع را با هماهنگی متصدیان طلافروشی ها و مراکز اقامتی پیگیری کردند. هنوز چند روز بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که متصدی یکی از طلافروشی های محدوده چهارراه خسروی با پلیس تماس گرفت و از حضور زنان کلاهبردار خبر داد که قصد فروش سکههای تقلبی پارسیان را داشتند.
سرهنگ نگهبان با اشاره به حضور سریع نیروهای انتظامی در محل وقوع جرم خاطرنشان کرد: به دنبال این تماس تلفنی که با هوشیاری متصدی طلافروشی صورت گرفت،بلافاصله گروهی از افسران دایره تجسس کلانتری شهید فیاض بخش وارد عمل شدند و دو زن جوان را در حالی دستگیر کردند که یکی از آنان متواری شده بود.
کلیددار امنیت مشهد ادامه داد: با کشف ۶ سکه یک گرمی تقلبی از دو متهم ۳۶ و ۳۹ ساله، بررسی های تخصصی وارد مرحله جدیدی شد. واکاوی پروندههای کلاهبرداری از طریق فروش سکههای تقلبی نشان داد، سکههای تقلبی در مناطق آزادشهر، شهرک شهیدرجایی و در هسته مرکزی شهر توزیع شده است که تاکنون ۱۰ نفر از مال باختگان،دو متهم مذکور را شناسایی کرده و مدعی شدهاند که ۳۴ سکه تقلبی را از اعضای این باند خریده اند. سرهنگ احمد نگهبان اضافه کرد: دو متهم که عروس و خواهر شوهر هستند در بازجوییها اعتراف کردند که توسط عضو فراری باند و با وسوسههای مالی اغفال شدهاند و با اجاره یک مرکز اقامتی از غرب کشور به مشهد آمده اند تا سکههای تقلبی پرس شده را به فروش برسانند. رئیس پلیس مشهد با تاکید بر ادامه تحقیقات برای دستگیری عضو فراری باند فروش سکههای تقلبی افزود: شهروندان یا طلافروشانی که با این شیوه، طعمه کلاهبرداری قرار گرفتهاند برای شناسایی متهمان به کلانتری شهید فیاض بخش واقع در اطراف میدان عدل امام خمینی( ره )مراجعه کنند.
این مقام باتجربه انتظامی همچنین به شهروندان توصیه کرد: سکه،طلا یا ارزهای مورد نیاز خود را از مراکز معتبر و دارای مجوزهای قانونی خریداری کنند و مراقب شیادانی باشند که با توسل به شیوههای حیلهگرانه همواره منتظر فرصتی برای ارتکاب جرم هستند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

مقایسهکردن عامل نارضایتی است
همه آدمها اینطور نیستند که فکرکنند معمولیبودن خوب نیست و نمیتوانیم این موضوع را به همه تعمیم بدهیم. بخشی از آدمها که آنها را در دسته کمالگرا تقسیمبندی میکنیم افرادی هستند که شاید تصویرهای دنیای ایدهآلشان خیلی خیلی گستردهتر است، هرچیزی را قبول نمیکنند یا با هر چیزی به راحتی کنار نمیآیند. دوست دارند داشتههایشان خیلی بیشتر از توانایی که دارند یا چیزی که واقعیت هست اتفاق بیفتد، برای همین یک نارضایتی هم ایجاد میشود. ما هرچقدر از شرایط موجودمان ناراضیتر باشیم یا دنبال خصوصیاتی باشیم که دستیافتن به آنها سخت باشد، روی سلامت روانمان تاثیر میگذارد و نارضایتی ایجادمیکند. یک عامل این موضوع، میتواند مقایسهکردن باشد. وقتی من ویژگیهایی را که در دیگران میبینم با خصوصیت یا نداشتههای خودم مقایسه میکنم این نارضایتی صورت میگیرد و این حس را بهوجود میآورد که من نمیتوانم، من مثل دیگران نیستم و من معمولیام. این یعنی خودشان را در حد متوسط جامعه یا منفیتر از آن (کسانی که اعتماد بهنفس کمتری دارند) میبینند. در واقع این را ضعف میدانند و با تکرار «شرایط خوبی ندارم» نارضایتیشان از زندگی افزایش پیدا میکند.
68درصد ویژگیهای افراد جامعه
منطبق بر میانگین
درتعریف روانشناسی تصور ایدهآل بودن با شکست متفاوت است. اول این که انسان سالم روی خودشناسیاش کار میکند، خودآگاهی دارد و از ویژگیهای مثبت یا نقاط ضعفی که در او وجود دارد، باخبر است. همه ما باید اول این را بپذیریم که انسانها مجموعهای از خصوصیاتی هستند که به نسبت همدیگر در بخشی قویتر، در بخشی ضعیفتر و در بخشی در دامنه متوسطی قرار میگیرند. در هر خصوصیت انسانی حدود ۶۸ درصد افراد جامعه هنجار، در دامنه متوسط یا حول میانگین قرار دارند (یک انحراف استاندارد بیشتر از میانگین و یک انحراف استاندارد کمتر از میانگین)، ۱۶ درصد در دامنه زیاد و ۱۶ درصد در دامنه پایین منحنی عادی قرار میگیرند. ما این را باید بپذیریم. من نمیتوانم تمام ویژگیهای خودم را بالاتر از جامعه یا پایینتر از آن بخواهم ببینم، چون جامعه عادی این را میگوید.
نمیشود همه ویژگیها بالاتر از عادی جامعه باشد
ما در بخشهایی شباهتهایی با هم داریم که میتواند استثنائاتی مانند ویژگی فیزیکی، بهره هوشی و... داشته باشد. حالا این تفکر که همه خصوصیتهای من باید بالاتر از جامعه باشد، خطاست. بهخصوص وقتی هیچ قدمی برای توانمندسازی خودم برنمیدارم. البته بعضی افراد هدفگذاری و برای رسیدن به آن تلاشگری را شروع میکنند که بتوانند رشد را در زندگیشان ایجادکنند اما نمیتوانیم بگوییم همه ویژگیهای ما میتواند بالاتر از حد عادی جامعه باشد یا من نباید نقطه ضعفی داشته باشم. این تفکر، فشار ایجاد میکند. بهتر است بپذیریم برخی خصوصیتمان نزدیک به بخشی از جامعه است، بخشهایی را که توانمند هستیم، بشناسیم و روی آن سرمایهگذاری کنیم. من باید بدانم اگر بخشهای ضعیف را بدون توجه و آگاهی هدفگذاریکنم منجر به شکست میشود و ناکامی ایجاد میکند. با تلاش و برنامه مستمر میتوانم این را رشد بدهم اما اگر منفعل باشم یا ایدهآل بالایی داشته باشم که چرا به این ویژگی (چیزی که مدنظرم است) نمیرسم، باعث سرخوردگی و ناکامی میشود.
شکست میخوریم و رشد میکنیم
شکستخوردن تعریف متفاوتی دارد. ما خیلی وقتها ممکن است یک ویژگی را داشته باشیم، هدفگذاری و تلاشکنیم، اما شکست بخوریم. اتفاقهای محیطی، تغییرات اجتماعی، تغییر نوع نگرش نسل جوان نسبت به یک ایده یا موضوع، از جمله دلایلی است که شاید مسیرمان را با شکست مواجه کند. اصلا نمیشود گفت مسیر رشد بدون شکست است. وقتی موفق نمیشویم اول باید آسیبش را پیدا کنیم و دوباره هدفگذاری انجامدهیم تا بتوانیم این مسیر را پیش برویم. من ممکن است فرد توانمندی باشم، ویژگیهای خودم را بشناسم و در مسیری که قرار گرفتم و هدف گذاشتم تجربه شکست هم داشته باشم؛ این جدا از رشد نیست. ولی باید بپذیرم و این ظرفیت را داشته باشم. فرض کنید یک نفر قبل از شیوع کرونا یک رستوران افتتاح کردهاست و چند ماه بعد با شیوع کرونا کسبوکارش از دستمیرود و این یعنی آن فرد شکست خورده است. این جزو همان اتفاقهایی است که غیرقابل کنترل است. این که شکست را بپذیریم، تغییر دهیم یا ایدهپردازیکنیم، کمک میکند در مسیر رشد جلو برویم. چون بخشی از اتفاقات قابل کنترل نیست. اما اگر این نگاهمان نباشد، شاید خودمان را مسئول بدانیم.
جامعه به مجموعه تواناییها نیاز دارد
بعضی وقتها فرد توامندیاش را ندارد و ندانسته کاری را شروع میکند که نمیداند چیست و چه ویژگیهایی لازم دارد. طبیعی است که در این مسیر به نتیجهای نمیرسد و این باعث شکستهای متوالی و کاهش اعتماد بهنفس میشود. میآید و به من میگوید من ضعیف هستم و همیشه شکست میخورم. در صورتی که تواناییاش را ندارد و برای کارش برنامهای نریخته است. در جامعه امروز علاوه بر توانایی، این که فرد چقدر دنبال آگاهی و تلاش است اهمیت دارد. بعضی تواناییها بالقوه و بخشی اکتسابی است. یعنی بعضی ویژگیها را میتوانیم به کمک آموزش و جامعه رشد دهیم. اینها در کنار هم میتوانند مجموعه مثبتتری باشند. نمیشود به این ویژگیها نگاه تکبعدی داشت چون جامعه امروز به تلاش، پشتکار، آموزش، هدفمندی و امیدواری به هدف نیاز دارد.
یکدیگر را همانطور که هستیم بپذیریم
تربیت خانواده و بیشتر از آن، فرهنگ جامعه میتواند خیلی بیشتر روی باورهای افراد و تربیتکنندهها یا کسانی در نظام آموزشی هستند اثر بگذارد. اگر بخواهیم به دنبال منشا نگاهی که معمولیبودن را بد میداند بگردیم، همینجاست. اگر در جامعه توجهمان به افراد به نوعی باشد که آنها را با همان ویژگیهایی که دارند، بپذیریم، والدین فرزندانشان را همانطور که هستند قبولکنند، مقایسه نداشته باشند یا انتظاراتی را که در حد توانشان نیست نداشته باشند، میتواند روی فرهنگ خانواده و نظام آموزشی اثرگذار باشد. برای مثال بعضی خانوادهها شرایط خاص آموزشی برای فرزندشان فراهم نکردهاند ولی میخواهند فرزندشان در همان موضوع، درخشان و خاص باشد. به فرزندی که هوش زیادی دارد خیلی توجه میکنند اما به فرزندی که هوش متوسطی دارد توجهی ندارند. میگویند این که چیز عجیبی نیست و نگاهشان به او عادی است. اینها باورهای غلطی است که در جامعه رواج دارد ولی این را در نظر نمیگیرند که آن فرد عادی ویژگی دیگری دارد که نسبت به آن فرد باهوش میتواند بالاتر باشد. یعنی ما باید بپذیریم همه افراد ویژگیهایی دارند که میتواند متفاوتتر باشد و ویژگیهایی که میتواند اشتراکات زیادی با گروه و هم سنوسالانشان داشتهباشند.
جامعه به افراد سالم
در همه شغلها نیازدارد
جامعه به همه افراد در کنار هم نیاز دارد و تلاشگری جامعه است که آن را به رشد میرساند. ممکن است ما ویژگیهای خاصی داشته باشیم اما راه را اشتباه برویم. افراد تیزهوشی هستند که به سمت بزهکاری میروند و از زندانها سر درمیآورند. اینها رشد نیست. جامعه اصول تلاشگری و مسئولیتپذیری را لازم دارد. افراد جامعه در هر جایگاهی که هستند باید تلاش کنند، امیدوار باشند و با پشتکار و مسئولیتپذیری جامعه را به رشد برساند که اینها بیشتر نکات جامعهشناسی است. این که افراد نباید منفعل باشند، هدف داشته باشند، روی خودشناسی و توانمندی خود کارکنند یعنی جامعه سالم. چه بهتر که والدین تفکر پذیرش را داشته باشند. فشار اضافی روی فرزندشان و نظام آموزشی وارد نکنند، روی دور رقابت نیفتند و کمک کنند تا فرزندشان همان ویژگیهای خوبش را بشناسد و با علاقه و انگیزه روی آن کار کند. جامعه ما به افراد سالم در همه شغلها نیاز دارد؛ یک پزشک با سلامت روان و یک خیاط که روانش آسیب ندیده است. علایقی را که خودشان دارند به فرزندشان القا نکنند و روی رشد مهارتهای هیجانی فرزندشان کار کنند. روی رشدی که باعث شود ناکامی را بپذیرند، تلاشگر باشند، خشمشان را مدیریت کنند و بتوانند ارتباطات سالمی با اطرافیان در شغل، محیط آموزشی و ... داشته باشند.
میگفت پسادکترای فیزیک
چیزی نیست!
مراجعهکنندهای داشتم که فوق دکترای رشته فیزیک داشت. یعنی یک فرد بسیار تلاشگر و توانمند بود ولی بسیار ناراضی از زندگی. میگفت این (تحصیلاتش) که چیزی نیست. یعنی حتی وقتی به آن سطح علم رسیده است دستاوردش را خیلی جدی نمیگیرد. در ازدواجش هم همینطور. میگفت این که چیزی نیست و انتخاب من میتوانست خیلی عالیتر باشد. یعنی زندگی معمولی را در ازدواج هم نمیپذیرد. یعنی میخواست فرد همه خوبیهای ممکن را داشته باشد. این انتظارات غلط را در ازدواج خیلی زیاد میبینم که بعد هم منجر به جدایی میشود. تصوراتی را در ذهنشان میسازند که این فرد خیلی برتر است ولی بعد از ازدواج همه تصورشان به هم میریزد. این نکته بهخصوص در موارد هیجانی و ازدواجهایی بدون منطق، زمان و شناخت اتفاق میافتد. تصورشان این است که زندگی باید بدون هیچ مشکلی باشد اما اینها بخشی است که همه ما در مسیر زندگی با آن روبهرو هستیم. معمولی بودن بد نیست. این که چطور مدیریتش کنیم، چطور مهارتش را به دست بیاوریم، بپذیریم و چطور به زندگیمان توجه کنیم باعث رشد میشود. در غیر این صورت نارضایتی و مقایسه با تصویر ایدهآلی که در ذهنمان داریم میتواند روی زندگی اثر منفی بگذارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.