


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

گروه ورزش/ رقابتهای بسکتبال کاپ 2022 آسیا درحالی از روز چهارشنبه به میزبانی اندونزی آغاز شد که تیم ملی بسکتبال ایران در گام اول موفق شد سوریه را با نتیجه ۸۰ - ۶۷ از پیش رو بردارد؛ رقابتی که البته با یک رکورد تاریخی برای اسطوره بسکتبال ایران همراه بود تا حامد حدادی ابر ستاره بسکتبال ایران که با 37 سال، هشتمین حضورش در کاپ آسیا را تجربه میکند، با ۱۱ امتیازی که در دیدار مقابل سوریه کسب کرد، به رکورد مثبت ۸۰۰ امتیاز در مسابقات جام ملتهای آسیا برد و آماری خیرهکننده به نام خود ثبت کند تا زیر ذرهبین فدراسیون جهانی (FIBA) قرار گیرد. رکورد تاریخی حدادی، باعث شد تا فیبا با انتشار مطلبی، به تمجید از عملکرد حدادی بپردازد و در این خصوص چنین بنویسید: «وقتی با حدادی حرف میزدیم خود او هم باور نمیکرد که هشتمین دوره حضورش در کاپ آسیا را تجربه میکند. مسیری طولانی که از مسابقات سال ۲۰۰۵ در قطر آغاز شد. حدادی در این هشت دوره حضور، سه عنوان قهرمانی را با ایران به دست آورد. همچنین آنها تنها تیمی بودند که از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ در دو دوره متوالی (۲۰۰۷ و ۲۰۰۹) عنوان قهرمانی را بهدست آوردند. تعداد قهرمانی ایران میتوانست در سال ۲۰۱۷ به چهار برسد اما با باخت ۷۹ - ۵۶ مقابل استرالیا از رسیدن به این عنوان بازماند.» واکنش حدادی اما به ثبت این رکورد جالب بود و در مصاحبه با سایت فدراسیون جهانی تاکید کرد دیگر پیر شده است: «شخصا دوست دارم همیشه بازی کنم و برای هر مسابقه ای هیجان زده هستم. تمام تلاشم را میکنم تا در هر بازی با ۱۰۰ درصد توان وارد شوم. من کمی پیر شدهام و نیاز دارم که بازیکنان جوان هم مرا رو به جلو حرکت دهند و به من کمک کنند. نمیدانم برای جام ملتهای بعد هستم یا نه اما هربار که برای کشورم بازی میکنم، احساس غرور میکنم.» ثبت یک رکورد تاریخی و کسب یک پیروزی ارزشمند، انگیزهها را در تیم ملی بسکتبال ایران به حدی بالا برد که آسمانخراشان کشورمان در دومین بازی خودر کاپ آسیا انتقام سختی از قزاقها گرفتند. ایران در حالی دیروز موفق شد تیم ملی قزاقستان را با نتیجه 96- 60 از پیشرو بردارد که این پیروزی انتقامی بود برای دو باخت قبلی مقابل این تیم در جریان انتخابی جام جهانی 2023. جالب این که حدادی سنتر و کاپیتان تیم ملی ایران در این بازی نیز ۱۲ امتیاز، ۱۰ ریباند، ۵ پاس گل، یک توپ ربایی و یک بلاک کسب کرد و با ثبت دبلدبل، با تاثیرگذاری ۲۲، ستاره بازی ایران و قزاقستان شد. سعید ارمغانی سرمربی تیم ملی ایران اما با تمجید از عملکرد شاگردانش در مقابل قزاقستان گفت: «در این بازی بازیکنان ما دفاع فوقالعاده خوبی را انجام دادند که دلیل اصلی پیروزی ما در این بازی بود. با دفاع خوب ما بود که برنامههای قزاقستان در حملات عملی نشد.» حدادی در واکنش به انتقام ایران از قزاقستان گفت: «برای برد آمده بودیم و از پیروزی در این بازی خوشحال هستیم. همه تیم خوب کار کردند. از الان برای بازی بعد فکر میکنیم تا ژاپن را هم شکست دهیم و صدرنشین گروه شویم.» گفتنی است، تیم ملی بسکتبال ایران در آخرین بازی دور گروهی خود در کاپ آسیا روز یک شنبه از ساعت 15 به مصاف ژاپن میرود تا تیم برنده به عنوان صدرنشین به طور مستقیم راهی مرحله یک چهارم نهایی شود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

متاسفانه یکی از مشکلات رایج و جدی بین زنوشوهرها که عواقب تلخ بیتوجهی به آن بارها خبرساز شده، حل و فصل نکردن اختلافات زن و شوهر بین خودشان است. پیدا نکردن راهکارها و چاره برای حل تعارضها در زندگی مشترک، آسیبهای جدی به زوج ها وارد میکند از قبیل سرد شدن روابط، طلاق عاطفی، خیانت، نفرت، خشم و ... که بدبختانه گاهی به قتل یکی از آنها هم ممکن است منجر شود. به تازگی، مرد خشنی که به دلیل سرد بودن چای روی همسرش بنزین ریخته و او را زندهزنده سوزانده، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. در ادامه به سراغ واکاوی روانشناسانه این پرونده جنایی تلخ خواهیم رفت که میتواند نکات قابل تاملی برای زوج ها داشته باشد.
متهم در دادگاه چه گفت؟
قبل از واکاوی این پرونده، باید چند مورد از اعترافهای قاتل را با هم مرور کنیم. «محمود» که ابتدا مدعی بود زنش خودسوزی کرده، در بازجوییهای تکمیلی به قتل اعتراف کرد و گفت: «من و لیدا سالها قبل با هم ازدواج کردیم. از همان ابتدا با هم اختلاف داشتیم و درگیر بودیم ... اما در آخر همه چیز با آشتی تمام میشد. تا این که روز حادثه لیدا برایم چای آورد. چای سرد بود و من عصبانی شدم و گفتم عوضش کند. سر همین موضوع با زنم جروبحث کردم. وقتی لیدا جوابم را داد، بیشتر عصبانی شدم و اینطور بود که روی او بنزین ریختم. البته قصدم کشتن او نبود. او میدانست من وقتی عصبانی میشوم، کنترلی بر رفتار خودم ندارم. برای همین دست به خشونت میزنم. با این حال به رفتار آزاردهندهاش ادامه میداد... »(منبع خبر: اعتمادآنلاین)
تصورات اشتباه زوج ها درباره متوسلشدن به خشونت
متاسفانه و بنا به دلایل متفاوت، بیشتر زوج ها برای حل تعارضات بین خود از راهکارهای درست و مشاوره علمی بهره نمیگیرند. یکی از راهکارهایی که بین
زوج ها به اشتباه جا افتاده این است که در برابر اختلافات برای نشان دادن ناراحتی و به کرسی نشاندن نظر خود، سریعا یا به فریاد و خشونت متوسل میشوند یا کوتاه میآیند. آنها احساس میکنند که برای نداشتن رفتار خشونتآمیز، اقتدارشان شکسته میشود! از آن طرف، کوتاه آمدن هم درمان نیست. یک مسکن کوتاه مدت است که تا مدتی فضا آرام میشود، فقط همین. بدون شک روزی دوباره سر باز میکند و مسائل جدی میسازد. قاتل در همین پرونده گفته که هر بار در آخر همه چیز با آشتی تمام میشد، اما دیدید که در پایان، اتفاق دیگری رقم خورد.
نگذارید اختلافات، حلنشده بماند
درباره این قتل تلخ که به تازگی اتفاق افتاده، بنا به گفته قاتل، او و همسرش از ابتدا اختلافات زیادی با هم داشتهاند. واضح است که این اختلاف عقاید و نظرات، هیچگاه حل نشده و حتما گفتوگوی سازنده و صحیحی بین این دو نبوده است اما باید درباره اینکه چگونه میتوان از این مسائل جلوگیری کرد، بیشتر بدانیم. در ابتدا زوج ها بپذیرند که اختلاف نظر در زندگی مشترک کاملا طبیعی است و بدانند که به جای طفره رفتن از حل مشکل یا توسل به زور و خشونت از راهکارهای درست باید برای مدیریت آن استفاده کنند. همچنین زمان و مکان درستی را برای صحبت و حل مشکلات اختصاص دهند، مثلا وقتی گرسنه و خسته و عصبی هستید یا در حضور دیگران و فرزندان این صحبتها را نکنید.
ضرورت بیان احساسات منفی به همسر
بعضی زن و شوهرها فکر میکنند که اگر از احساسات منفیشان با همسرشان صحبت کنند، مرتکب اشتباه بزرگی شدهاند، در صورتی که عواقب تلخ بیان نکردن این احساسات بیشتر است. به همین دلیل است که توصیه میشود احساسات منفی خود را در زندگی مشترک بیان کنید. مثلا بعد از یک اتفاق یا ماجرای پیشآمده، بگویید که چه حسهای بدی به سراغتان آمده است البته نه با فریاد و توهین. همیشه حواستان باشد که کار به توهین و فحاشی نکشد.
درمان بعد از پذیرفتن اختلالات اعصاب
قاتل در بخشی از اعترافاتش گفته: «او(همسرم) میدانست من وقتی عصبانی میشوم، کنترلی بر رفتار خود ندارم. به همین دلیل هم دست به خشونت میزنم.» متاسفانه قاتل حتما هیچوقت برای کنترل خشم و عصبانیت خود درمان نگرفته و اینجا نمیتواند تقصیرات را گردن همسرش بیندازد. هر زن یا شوهری باید مشکلات مربوط به اختلالات اعصاب خود را بدون تعصب بپذیرد و سپس برای درمان اقدام کند.
کاش این زوج به این توصیهها عمل میکردند
هرچند حالا دیر شده ولی کاش این زوج، یک بار باهم درباره اینکه هر کدامشان، چگونه در ایجاد مشکلات سهیم بودند، گفتوگو میکردند. یعنی این که اصلا قرار نیست همه مشکلات را گردن دیگری بیندازند و خودشان را پاک و مبرا نشان دهند. کاش آنها، مسئلهای را که بر سر آن اختلاف نظر داشتند آشکارا به هم میگفتند، تعریف دقیق و روشن مشکل بدون حاشیه رفتن و همفکری برای اینکه هر کدامشان برای حل مشکل چه کارهایی از دست شان برمیآمده است. کاش همه ما در زندگیمشترک تا دیر نشده، مراقب سخنان خود باشیم، به خواستههای خود و شریک زندگیمان توجه کنیم، سعی کنیم مشکل را از دید همسرمان هم نگاه کنیم و در صورت لزوم حتما از مشاوره و راهنمایی مناسب بهرهبگیریم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.





ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تجربه طلایی «مستوران» برای رابعه اسکویی
بازیگر نقش ساحره در سریال تاریخی شبکه یک، در گفتوگو با خراسان، از اولین تجربهاش در ایفای نقش منفی میگوید
مائده کاشیان




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سیدخلیل سجادپور- دو برادر جوان که پس از آغاز مشاجره سحرگاهی در یک مجلس عروسی، نزاع خونینی را به دلیل اختلافات ملکی به راه انداخته بودند، در اعترافات تکان دهنده خود قتل مرد 70 ساله را به گردن گرفتند و ماجرای جا گذاشتن تیغه یک خنجر ترسناک در پهلوی فرزند مقتول را شرح دادند.
به گزارش اختصاصی خراسان، این حادثه وحشتناک صبح دهم تیر در روستای «بزوشک» از توابع بخش احمدآباد مشهد هنگامی رخ داد که پسر جوانی به نام «مصطفی» به مجلس عروسی رفت که در روستا برگزار شده بود. او کنار باجناق خودش به نام ابوذر نشست و مشغول گفت وگو شدند اما ناگهان دامنه این صحبت ها به اختلافات ملکی قدیمی کشید و مصطفی از ابوذر خواست تا پدرش را برای واگذاری بخشی از یک زمین راضی کند که در مسیر عبور اهالی قرار داشت اما این گفت وگوها دقایقی بعد به مشاجره لفظی و توهین و فحاشی و درگیری انجامید. در این هنگام «مصطفی» از مجلس عروسی بیرون آمد و به طرف منزل مادرش به راه افتاد اما وقتی در مسیر به برادرش «مهدی» برخورد کرد، ماجرای درگیری در عروسی را برایش شرح داد و گفت: بعد از این حادثه من هم برای آن که مجلس عروسی دیگران به هم نخورد، از آن جا بیرون آمدم!
گزارش خراسان حاکی است «مهدی» نیز با شنیدن این ماجرا، درون پراید مصطفی نشست و دو برادر دوباره به سوی محل برگزاری مجلس عروسی به راه افتادند اما هنوز وارد کوچه روستا نشده بودند که «مهدی» با دیدن «ابوذر» و محمد (پدر ابوذر) از خودرو پایین آمد و با پدر و پسر مذکور گلاویز شد. مهدی که جوانی تنومند بود خود را روی ابوذر انداخت ولی در این لحظه «محمد» چاقویی را برداشت و با مصطفی درگیر شد که حالا از پشت فرمان خودرو پیاده شده بود اما مصطفی چاقو را از دست طرف مقابل گرفت. در همین گیر و دار بود که «مهدی» خنجر بدون دسته ترسناکی را برداشت و ضربه ای به پهلوی «ابوذر» زد به گونه ای که تیغه خنجر در پهلوی او باقی ماند. مصطفی نیز به سمت «محمد» حمله ور شد و او را با سه ضربه چاقو نقش بر زمین کرد به طوری که خون از پیکر وی فواره زد و او در میان ترس و وحشت و چشمان حیرت زده برخی از شاهدان عینی جان سپرد. گزارش خراسان براساس اعترافات تکان دهنده متهمان همچنین حاکی است مصطفی بعد از وارد آوردن ضربات چاقو سوار بر پراید از محل گریخت و «مهدی» نیز با فرار به انتهای کوچه، به داخل بیابان های روستا رفت و دو برادر در حالی خود را پنهان کردند که امدادگران اورژانس، جوان مجروح را به همراه پیکر بی جان پدر وی به بیمارستان شهید کامیاب رساندند اما معاینات پزشکی نشان داد که مرد 70 ساله به قتل رسیده است و تلاش برای نجات مرد 43 ساله با خارج کردن تیغه کارد از پهلوی وی، آغاز شد و او از چنگ مرگ گریخت.عقربه های ساعت به حدود 10:30 رسیده بود که نیروهای انتظامی، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور صبحگاهی قاضی دکتر صادق صفری در روستای بزوشک، بررسی های قضایی در این باره ادامه یافت. با توجه به اهمیت و حساسیت ماجرا، با صدور دستوری ویژه از سوی قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، گروهی تخصصی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی برای ردزنی و دستگیری دو برادر فراری وارد عمل شدند و تحقیقات گسترده ای را زیر نظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی) آغاز کردند. رصدهای اطلاعاتی بیانگر آن بود که متهمان شب را در بیابان های اطراف روستا گذرانده اند اما با تنگ تر شدن حلقه محاصره کارآگاهان بالاخره، دو برادر فراری که بسیار از این اقدام پشیمان شده بودند، تصمیم گرفتند خود را به قانون تسلیم کنند. طولی نکشید که دامنه بررسی های تخصصی پلیس به شمال مشهد کشید اما دو متهم خود را به نیروهای انتظامی معرفی کردند. بنابر گزارش روزنامه خراسان، با انتقال متهمان به پلیس آگاهی، بازجویی های تخصصی از آنان زیر نظر سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد) و با نظارت مستقیم مقام قضایی شروع شد که در نهایت هر دو متهم به درگیری و قتل اعتراف کردند. در این میان «مصطفی» وارد آوردن ضربات چاقو به محمد (مرد 70 ساله) را پذیرفت و مهدی نیز به فروکردن خنجر وحشتناک به پهلوی ابوذر اقرار کرد.شایان ذکر است بررسی های بیشتر در این باره توسط سرهنگ مرادی (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

غذا نشانگر هویت محلی و بخش جداییناپذیر در زندگی روزمره و بیشتر فعالیتهای انسانی نظیر جلسات، مراسم ازدواج، سفر و جشنهاست. طبق تعریف ارائه شده از طرف سازمان گردشگری غذایی در سال 2013، غذاهای خیابانی بخشی از فرهنگ توده مردم در کشورهای مختلف است. در همین باره سایت معتبر «theculturetrip» آش، سمبوسه و فلافل را بهعنوان غذاهای محبوب خیابانهای ایران معرفی میکند که توسط فروشنده های خیابانی با صدا زدن، آواز خواندن و تعامل با مشتری به فروش میرسد. بهطور کلی در شهرهای پرجمعیت برای سرعت بخشیدن به کارها به خاطر وجود ترافیک و مسافتهای دور از هم، مجبور خواهید شد بخشی از وعدههای غذایی را جایی به جز خانه صرف کنید. جدای از اما و اگر هایی که برخی درباره رعایت مسائل بهداشتی در تهیه و توزیع این غذا ها مطرح می کنند رفع این نیاز مادی بازار غذاهای خیابانی که قیمت کمتری نسبت به رستوران ها دارند را هم رونق بخشیده است. به همین دلیل و در پرونده امروز زندگیسلام با چند دستفروش که بساطهایشان در قسمتهای مختلف شهر باعث جلب مشتری برای آنها شده، درباره چگونگی فروش غذا و فائق آمدن بر مشکلات از ملاحظات بهداشتی مردم و بالا رفتن هزینههای پخت بگیرید تا سخت گیریهای شهرداری و ... در کلانشهر تهران گفتوگو کردیم.
غذاهای خانگی خیابانی، همیشه و همه جا
تهیه و توزیع غذای خیابانی، حرفهای است که همیشه و به خصوص در مسیرهای پر رفتوآمدتر مشتری دارد. کنار جدول خیابان جمهوری و روبهروی پردیس چهارسو، کسی سیخهای جگر را روی زغال میچیند و با دست دیگرش آش رشته را هم میزند. با شروع روز کاری در ایستگاه متروی کرج، زنان و مردان غذاهای خانگیشان را برای فروش روی سکوها میچینند. با تاریک شدن هوا حوالی پارک لاله دستفروشان آتشهای کوچکی روشن میکنند و خوراکیها را روی زغال میپزند. دور میدان تجریش بساط جگرکیها پهن است و ونهای مستقر در کوچههای شمال تهران مشغول فروش غذاهای فرنگی میشوند. در ضمن فروش غذاهای خانگی خیابانی، روز و شب، تابستان یا زمستان و ... هم نمیشناسد.
مزه کردن غذای خالهها و عموها زیر زبان عابران
وسط دودی که از آتش زیر کبابها بلند میشود، جمعی از افراد را میبینیم که بهطور ثابت، محل کسب شان جایی به اندازه قرار گرفتن دو کف پا و قابلمه یا سبدی است که در آن غذا پختهاند. پیشوند خاله یا عمو وصل به اسمشان است و دستپخت شان زیر زبان عابران آن منطقه مزه کرده است! در خیابانهای پر رفت و آمد و کم خطرتر، صنفی تشکیل دادند که طبق قوانین نانوشته اداره میشود. افراد جدید حذف میشوند و کسی اجازه ندارد خوراکی مشترک بفروشد. تقسیم کار حساب شده است و آشفتگی و هرج و مرج غالب در خیابان نتوانسته تاثیری بر درآمد آنها و تلاششان برای فروش بیشتر بگذارد. حالا تصمیم میگیرم سراغ یک نفر از آنها بروم تا برایم بیشتر از زیر و بم این شغل بگوید.
نصف فروشمان سود است
گفتوگو با مرد 40 سالهای که سالهاست در کنار یک حوض غذای خانگی میفروشد، با ماموران شهرداری چالش دارد و ...
ولیعصر، کنار یک حوض، جایی است که انگار رنگ غذا بر همه چیز غالب شده است. بین ازدحام عابران پیاده، مردی 40 ساله، توجهم را به خودش جلب میکند. وسایل کسبش را که یک قابلمه و ملاقه است، میچیند و صدایش بلند میشود: «بفرما، آش خوشمزه، جوجه تازه و ... ، بفرما». زیر تیغ آفتاب ظهر تیرماه بین دست به دست شدن ظرفهای غذا و شمردن اسکناس و کارت کشیدن مجالی برای حرفزدن پیدا میکنیم.
دوستم با همین شغل، خانه و خودرو خرید
فوقدیپلم رشته محیط زیست دارد و اهل جنوب کشور است. خودش میگوید جوان کم تجربهای بوده که با 500 هزار تومان سرمایه و ماهی 20 پرس غذا، کسب کوچکش را راه انداخته. کشک بیشتری روی آشم میریزد و همزمان اضافه میکند: «پنج سال پیش که میانگین حقوق ماهی 900 تومان بود، دوستانم نصف فروششان را سود میکردند و گاهی تا ماهی سه میلیون تومان در میآوردند. یکی از آنها 15 سال پیش زمانیکه هر پرس غذا 1500 تومان بود، بساط کسبش را در میدان ونک چید. او از این شغل به حدی از ثبات مالی رسید که خودرو و خانه خرید و همچنان هم پشت وانت، با پیک نیک به مردم غذای گرم میفروشد».
درخواست غذا در ازای اجناس دزدی!
او میگوید کاهش قدرت خرید مردم در مشتریان ثابتی که قید وعده غذاییشان را میزنند یا کسانی که تقاضای غذای کمتر و ارزانتر میکنند، این روزها قابل لمس است. این دستفروش غذای خانگی درباره وضعیت کسب و کارش میگوید: «حداقل روزی 90 یا 100 غذای خانگی میفروشم اما سودم نسبت به گذشته به یک چهارم کاهش یافته است». او با نگاهی به اطرافش میگوید: «پتوهای مچاله شده کنار سکوهای تئاتر شهر نشان از این دارد که کسی آنجا را جای خواب خود کرده است. در سرمای زمستان بخار غذای گرم کافی است که کارتنخوابها دورم حلقه بزنند. آنها عموما غذا گدایی میکنند یا در ازای کفش، شلوار، گوشی و کارتملی از من غذا میخواهند.»
جوجهکباب اولین غذایم است که تمام میشود
همه ما میدانیم که غذا با سلامتی رابطه مستقیم دارد و مواد خوراکی باید تحت نظارت سازمانهای مربوط تهیه و طبخ شود. بهطور کلی برای قیمتگذاری غذا در رستورانهای تحت نظارت اتحادیه، هر ماده اولیه قیمت مصوب دارد؛ با این حال قیمت غذا در مناطق مختلف متغیر است. دستفروشان در تئاتر شهر یک پرس قرمهسبزی را 30 هزار تومان میفروشند که در سعادتآباد، 300 هزار تومان قیمت دارد، البته که کیفیتشان یکی نیست. این دستفروش در این باره میگوید: «همصنفیهایم در منطقه جمهوری، غذا را با حجم کمتر و قیمت بیشتر میفروشند و من جوجه کباب را این روزها 45 هزار تومان به دست مشتری میدهم. جوجه را در خانه و در فر کباب میکنم و اولین غذایی است که تمام میشود. قیمت هر پرس از همین غذا در رستورانهای منطقه 150 تا 250 هزار تومان متغیر است».
آشپزخانه زدن 500 میلیون می خواهد که ندارم
این مرد میان سال حالا پنج سال است که در خیابان غذا میفروشد و درآمد بالایی از این کار دارد. از او میپرسم که چرا آشپزخانه نمیزند که میگوید: «500 میلیون هزینه راه انداختن آشپزخانه و خرید وسایل و حوصله اعتراض همسایگان بابت بوی دایمی غذا را ندارم.» البته دستفروشان هر چقدر هم برای فرار از مالیات و اجارهبها سریع بدوند، باز هم هزینههای مربوط به ماموران انضباطی را باید به جان بپذیرند. این دستفروش علاوه بر اینکه مانند دیگر دستفروشان سبیل ماموران را با غذای گرم چرب نگه میدارد تا به پشت چشم نازک کردنی بسنده کنند، ماهانه 700 هزار تومان هم برای اسکانش در پیادهرو به آنها پرداخت میکند. او با اشاره به برخی ماموران ادعا میکند: «سال پیش حقوق پایه یک مامور شهرداری 2.5 میلیون بود که با مبلغی که ماهانه از دستفروشان منطقه ولیعصر، جمهوری و تئاتر شهر میگرفت تا 12 میلیون میرسید!» این دستفروش ضمن اشاره به استرس و تنش از دست دادن مکان کسبش میگوید: «روزانه برخی ماموران جدید شهرداری برای گرفتن غذا تهدید به جمع کردن کسب و کارمان میکنند. با توجه به اجتماع افراد بیخانمان و معتاد در تئاتر شهر با هر زد و خوردی ما از کار بیکار میشویم. بهمن ماه گذشته به خاطر قمهکشی، این جا مامور بازار شد و سه ماه کارمان تعطیل شد.»
هزینه حملونقل غذا و برق و گاز کمرمان را شکسته است
به او میگویم آیا میدانید برای یک مغازه 40 متری در منطقه ولیعصر باید 300 میلیون رهن و ماهی 20 میلیون اجاره بدهید؟ او میگوید: «من علاوه بر پولی که باید به ماموران شهرداری بدهم، سالیانه چندین میلیون هزینه حملونقل غذاهاست که باید از خانه به اینجا برای فروش بیاورم.» او همچنین اضافه میکند: «تعرفه آب، برق و گاز برای ما بهصورت خانگی و نه تجاری حساب میشود که در ماه بخش زیادی از هزینه را به خود اختصاص میدهد و کمرمان را شکسته است». این دستفروش درباره رقابت در منطقه کاریاش هم میگوید: «بیشتر هم صنفیها نسبت به اضافه شدن فروشنده جدید سخت گیر هستند. بیشتر تازهکارها یا نمیتوانند بفروشند یا شهرداری مانعشان میشود و ... . جمعیتمان هم ما به قدر کافی زیاد است و بیشتر شدنمان احتمال سد معبر و دردسرساز شدن برای شهرداری را بالا میبرد.»
کارم را با 20 هزار تومان شروع کردم!
گفتوگو با زن دستفروش غذای خانگی که 7 سال است کتلت، کوکو، ژامبون، الویه و بندری میپیچد و به دست مردم میدهد
مقصد بعدی، یک ایستگاه مترو است. کنار ایستگاه متروی تجریش و کنار دستفروشهای دیگر، زن سایهای را برای سکنی پیدا میکند. ساندویچهای کتلت را میچیند دورش. معصومه، 47 ساله، دیپلم و دو دختر دارد و سرپرست خانوار است. او درباره شروع فعالیتش میگوید: «مستاجر بودیم و نیاز مالی شدید داشتم. به امامزاده صالح آمدم و به نگهبان برای کار سپردم. او که متوجه گرسنگیام شد، 20 هزار تومان نذری امامزاده را به من داد تا چیزی برای خوردن بگیرم. در همان نزدیکی به ساندویچ فروشی رفتم. قیمت هر ساندویچ 6 هزار تومان بود. با توجه به اینکه به آشپزی علاقهمند بودم، ایستادم و نحوه کار را یاد گرفتم. آن روز گرسنه به خانه برگشتم و همان 20 هزار تومان سرمایه من شد و با خرید پنج عدد نان باگت کارم را شروع کردم و هر کدام از ساندویچها را دو هزار تومان فروختم. روزهای بعد با بیشتر شدن مشتریها، چراغ کسبم روشن شد. حالا هفت سال است کتلت، کوکو، ژامبون، الویه و بندری میپیچم و به دست مردم میدهم».
نان لواش را جایگزین نان باگت کردم
هر چند اصرارم برای فاش کردن رسپی(طرز تهیه غذا و ترفندهایش) بیفایده است اما میگوید: «ساندویچ کتلت محبوب مشتریهاست که آن را با سبزی و سویا میپزم و 30 هزار تومان میفروشم». معصومه ضمن اشاره به جریان تخریبگر گرانی میگوید: «با افزایش قیمت مواد اولیه نرخ گاز و اجارهبها هم رشد داشته و دستفروشان همزمان با گران شدن مواد اولیه برای حفظ مشتری حجم غذاها را کم میکنند. من هم برای به صرفه بودن غذا مدتی است نان لواش را جایگزین نان باگت کردم.»
تخمین تعداد مشتریها را یاد گرفتم
ساعت کاریاش از 12 تا 3 ظهر است و در این روزها که درجه حرارت هوا به حداکثر خود میرسد، با صندوقچه یونولیتی همهچیز را تازه و سالم به فروش میرساند. معصومه میگوید: «برای حضور و فروش غذا به الگوی مشخصی رسیدم و تخمین تعداد مشتریها را یاد گرفتم که بسته به روز و ساعت متغیر است و کمک میکند تمام غذاهایم را بفروشد و ضرر نکنم. عایدی در ماههای پایانی سال بیشتر و در روزهای برفی کمتر است اما درآمد ماهانهام به 10 میلیون تومان میرسد». آنطور که گفتوگوی تصادفیام با دستفروشان مناطق مختلف تهران نشان میدهد سختگیریها به زنان نسبت به مردها کمتر است، آنها تحت حمایت بعضی از مغازهداران منطقه هستند و فروش غذای خانگی راهی امن برای امرار معاششان محسوب میشود. مشتریها هم اعتماد بیشتری به سالم و بهداشتی بودن غذای آنها دارند.
ماجرای خوشمزهترین
فلافل دنیا
خاطره یک روز در مهاباد، کنار پارکی بودیم و بوی فلافلی ساده جمعی را از خود بیخود کرد
سید سورنا ساداتی | روزنامه نگار موفقیت
با شنیدن نام غذای خیابانی در حد تجربههایم فقط دو تصویر به ذهنم خطور میکرد. اولی دکههای هاتداگ در خیابانهای اروپایی که اصلاً تجربه نکرده بودم و فقط در فیلمها دیده بودم. این دکهها آن قدر معروف بودند که وقتی شخصیتهای سریال «فرندز» پایشان به لندن باز شد یکی از اولویتهایشان خرید هاتداگ از آنها بود. دومین تصویر هم یک موتوری بود که پشت ترکش سمبوسه و پیراشکی میگذاشت، سس فله داشت و جلوی معروفترین پاساژ فروش کتابهای دانشگاهی مشهد بساط میکرد. کلی هم مشتری داشت. هر وقت برای خرید کتاب به آن پاساژ یا برای خرید سیدی و فیلم به مغازههای اطراف پاساژ سر میزدم او را میدیدم که جای همیشگی موتور را روی جک زده و همچنان کارش روی بورس است. همیشه هم با خودم میگفتم اگر این قدر مشتری دارد یعنی کمتر کسی با خوردن غذایش مریض شده و به یکبار امتحان میارزد اما هر بار بیخیالش میشدم و ماجرا را بهدفعه بعد موکول میکردم. دفعه بعدی که نرسید و من همچنان تجربه خوردن غذای خیابانی را نداشتم تا همراه جمع زیادی از دوستان در مسیر جنوب غربی کشور بودیم، بین راه در مهاباد توقف کردیم، تصورقدیمی ام این بود که خوشمزهترین فلافل را باید در جنوب جستوجو کرد. کنار یک پارک زدیم کنار. مثل همیشه وسواس این را داشتیم که در بین راه نباید هر چیزی خورد، دردسرهای مریضی آن هم گوارشیاش در سفر خیلی زیاد است و به اذیت شدن خود آدم و همراهانش نمیارزد. برای همین در طول مسیر هر بوی مطبوعی که بهمشامممان میرسید جانب صبوری را میگرفتیم و صرفنظر میکردیم تا اینکه در مهاباد بوی فلافل از سمت یک غذافروش خیابانی داخل پارک بلند شد. بساطش خیلی ساده بود؛ البته فراتر از ساده. کمی هم ناخوشایند بود. چند تشت که داخلش گوجه و خیارشور بود. یک پلاستیک نان ساندویچی. یک چراغ گازی ساده که رویش یک ماهیتابه بود و داخل تابه هم یک عالم روغن که معلوم نیست چند وقت است جلز و ولز میکند. ابزار سادهای مثل گوشتکوب دست جوانک بود که با آن از داخل تشت ملات، مایه فلافل را برمیداشت و به اندازه درستی درمیآورد تا داخل تابه بیندازد. با همان دست گوجه و خیار شور لای نان میگذاشت و پول میگرفت و حتی گاهی عرقش را خشک میکرد. کلاً از آن غذاهای خیابانی نبود که فروشنده در منزل آماده کند و با بستهبندی شیک بیاورد. همهچیز همانجا اتفاق میافتاد و شاید چون جلوی چشممان بود کمی آزاردهنده بود اما گرسنگی و بوی جالبش یک نفر از همراهان را جذب کرد. اولین نفر که دل را به دریا زد چند نفری دل و جگرش را ستودند که در شهر غریب فلافل از کنار خیابان میخرد اما با چنان ولعی خورد که نفرات بعدی هم آب دهانی قورت دادند و تسلیم شدند. کمکم کار به جایی رسید که فلافل فروش، ملات را داخل روغن میانداخت، خودمان کمکش میکردیم که داخل نان ساندویچی را خالی کند، خودمان گوجه و خیارشور را میریختیم و بالطبع خودمان هم میخوردیم و او در حال حساب و کتاب بود. بدون شک بعد این همه سال خوشمزهترین فلافلی که خوردم همان بوده، کاملاً اورجینال، با حس و حالی که یک فلافل باید داشته باشد. خودمانی، ساده و خوشمزه. شاید اگر دوباره چنین بوی مطبوعی بهمشامم برسد خویشتنداری بیشتری داشته باشم اما باز هم دلم ساندویچهایی میخواهد که با همان دستی که پول را میدادیم بخوریمشان. دلم ساندویچی میخواهد که بهجای آلومینیومی، کاغذ پیچ شده باشد. سس فله داشته باشد که هرچقدر خواستیم بریزیم. با نوشابه شیشهای. با رفقای سرخوشی که کنار خیابان ور دل هم از چیزهای ساده نهایت لذت را میبردیم. دلم روزهایی را میخواهد که دلها خوش بود، بهانههای شادی ساده بود، مثل بساط فلافلی مهابادی.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.