جواد نوائیان رودسری – میگویند حدود چهار هزار سال پیش، ایرانیان دریافتند که نخستین شب آغاز فصل زمستان، طولانیترین شب سال است و پس از آن، روشنایی بر تاریکی سبقت میگیرد؛ از این رو، روز اول دیماه را «خور روز»، یعنی روز خورشید نامیدند و گرامیاش داشتند. نیاکان روانشاد ما، وقایع طبیعی را با باورهایشان آمیخته بودند و از آن، برای بارورکردن درخت تنومند تمدن ایرانی بهره میبردند. بسیاری از روایتها و حکایتهایی که درباره یلدا نقل میشود، ریشه تاریخی ندارد و برخاسته از ذهن خلاق ایرانی و اسطورههای شکوهمند این کهن بوم و بر است. با این حال، در حافظه تاریخی ایرانیان، میشود وقایع تلخ و شیرینی را یافت که دست بر قضا یا از روی حساب و کتاب، با طولانیترین شب سال همزمان شده است. در ادامه این نوشتار و برای گرمتر کردن محفل خانوادگی شما خوانندگان عزیز و همراهان همیشگی، قصد دارم تعدادی از این وقایع را به رشته تحریر درآورم، تا وقتی دور هم نشستهاید، بتوانید از آن برای گرمتر شدن مجلس و افزایش آگاهی استفاده کنید؛ پیشاپیش یلدا را به شما عزیزان شادباش میگویم. سرآغاز بیرون راندن بیگانگان 2266 سال پیش، در غروب آخرین روز پاییز سال 247 پیش از میلاد، تیرداد یکم، برادر ارشک، در «صد دروازه» جایی در نزدیکی «دامغان» امروزی، به تخت نشست. تیرداد، دومین شاه از دودمان اشکانی بود که برای رهاندن ایران از زیر بار اشغالگری جانشینان اسکندر مقدونی، به پاخاسته بودند. دوران ارشک، نخستین فرمانروای اشکانی، به زد و خورد با سلوکیان یونانی تبار گذشت؛ اما در دوره تیرداد که خود را شاهبزرگ مینامید، ایرانیان اتحاد و انسجام بیشتری یافتند و ضربات سهمگینی به اشغالگران یونانی وارد آوردند. در این دوره بود که صفحات شمالی ایران، از نفوذ و قدرت سلوکیان رها و گرگان و مناطق اطراف آن، به حکومت ایرانی اشکانی ضمیمه شد؛ دورانی که بسیاری از مورخان، آن را سرآغاز استقلال دوباره ایران بزرگ میدانند. شکست قاطع روم در آناتولی 1957 سال پیش، در سال 63 میلادی، کشمکش میان ایران و روم، بر سر ارمنستان و برخی نقاط آناتولی، به اوج خود رسید. نرون، امپراتور خونخوار روم، درصدد بود که ارمنستان را به ایالتی رومی تبدیل کند. لشکر رومیان، به فرماندهی کوربولون، سردار معروف جنگهای ژرمانیا، وارد قلمرو ایران شد. جنگی سخت و سنگین بین سالهای 58 تا 63 میان دو طرف درگرفت. در ابتدای کار، اشکانیان که درگیر نبرد در نزدیکی رود فرات بودند، نتوانستند به موقع از تیرداد، حاکم ارمنستان، حمایت کنند و به این ترتیب، کوربولون بخش شمالی و غربی ارمنستان را اشغال کرد؛ اما دیری نگذشت که لشکریان ایران، با هدایت بلاش، پادشاه اشکانی، در برابر رومیان صفآرایی کردند. ارمنیها نیز به حمایت از لشکر ایران پرداختند. به این ترتیب، در آخرین روز پاییز، جنگی سخت در بخش شرقی آناتولی درگرفت و این بار، رومیها به زانو درآمدند و ایرانیان پیروز، برای نشان دادن غلبه قطعی خود، بر گردن سردار آن ها، یوغ نهادند. ارمنستان از لوث وجود دشمن پاک شد و مردم سرزمین ما، شب یلدای خود را با پیروزی بر دشمن، شادتر و خاطرهانگیزتر دیدند. جشن تولد رسمی شد 1796 سال پیش، در غروب آخرین روز پاییز، اردشیر بابکان، بنیان گذار دودمان ساسانی، مجلسی باشکوه آراست. او در این مجلس، به حکومت خود رسمیت بخشید و ملیت ایرانی را که به دلیل اوجگیری قدرت حاکمان ولایات در عصر اشکانی، رو به زوال میرفت، احیا کرد. اردشیر، ایرانِ در معرض تجزیه را یکپارچه کرد و به شادباش فرارسیدن «خور روز»، همگان را به یادبود این پیروزی، به جشنی باشکوه فرا خواند. در همین جشن بود که برگزاری یادمان زاده شدن، برای هر ایرانی رسمیت یافت و اردشیر، شهروندانش را به برگزاری مراسم روز تولد، تکلیف کرد. بنابراین، برگزاری جشن تولد، نه رسمی غربی، که شیوهای ایرانی است و چه نیکوست که ایرانیان، به جای پیروی از بیگانگان، آن را بر اساس سنتهای دینی و ملی خود برگزار کنند و آنچه خود دارند، ازبیگانه وام نگیرند. مرگ یزدگرد شب یلدای 1377 سال پیش، برای دودمان ساسانی، آخرین شب یلدا بود. یزدگرد سوم که پس از شکستهای پیدرپی از سپاهیان مسلمان، در جنگ و گریز مداوم، به مرو رسید، تنها و خسته در منزل آسیابانی ساکن شد؛ اما همان شب، آسیابان به عمر وی خاتمه داد. برخی مورخان معتقدند که «ماهویه»، قاتل یزدگرد، یکی از دهقانان و اشراف مرو بود و دلیل قتل یزدگرد، اختلافات سیاسی. مرگ یزدگرد را باید پایان حکومت ساسانی بدانیم؛ مورخانی مانند زندهیاد عبدالحسین زرین کوب معتقدند که ساسانیان، در آخرین روزهای عمر خود، دچار چندگانگی و هرج و مرج شدیدی شده بودند و کشور، عملاً در آستانه تجزیه قرار داشت. اسپهبدان مناطق راهبردی، مانند خراسان، خود داعیه شاهی داشتند و بقایای اشکانیان، از هر سو سر برآورده بودند. به این ترتیب، در شب یلدای سال 21 هـ.ش، با مرگ یزدگرد، طومار حکومت دودمان ساسان در هم پیچیده شد. غلبه سلجوقیان بر بغداد شب یلدای 964 سال پیش، یعنی آخرین روز پاییز سال 434 هـ.ش، بالاخره ترکان سلجوقی با رهبری طغرل، بر بغداد دست یافتند و عملاً به عمر دودمان آلبویه خاتمه دادند. دیلمیان که در تاریخ با نام آلبویه شناخته میشوند، به وسیله سه پسر بویه، ماهی گیری فقیر از خطه گیلان، به حکومت دست یافتند و نخستین دودمان ایرانی بودند که با گرایشهای مذهب شیعه، بغداد را گرفتند و دیرزمانی بر آن حکم راندند. اوج قدرت دیلمیان در دوران فنّاخسرو، معروف به عضدالدوله بود. اضمحلال آلبویه که در کنار دودمان سامانی، از پرورندگان فرهنگ ایرانی بودند، ضربهای سخت به جایگاه ایرانیان وارد آورد و از آن پس، سرزمین ایران، زیر سلطه ترکان سلجوقی قرار گرفت. هرچند در این دوره تاریخی، با درایت دیوانسالاران کارکشتهای مانند خواجه نظامالملک توسی، ساختار اداری ایرانیان حفظ شد و بالید، اما بسیاری از مورخان، زوال عصر طلایی تمدن اسلامی – ایرانی را مصادف با قدرت گرفتن سلجوقیان میدانند. افتتاح دارالفنون شب یلدای 168 سال پیش، برای ایرانیان، هم شب سرور بود و هم زمان حزن؛ سرور به خاطر افتتاح نخستین دانشگاه مدرن ایران با نام دارالفنون و آغاز فراگیری دانشهای جدید توسط جوانان خوشقریحه ایرانی در داخل کشور و اندوه، به خاطر فقدان مردی که باعث و بانی این پیشرفت بزرگ بود؛ میرزاتقیخان امیرکبیر. امیر در نامهها و یادداشتهایش، از دارالفنون با عنوان مدرسه «نظامیه» یادکرده است؛ رویکردی هوشمندانه به گذشته پرافتخار ایرانیان مسلمان. اما چه سود که حسد و خباثت درباریان دونپایه و خودسری شاه بیمایه، سببساز آن مصیبت جانفرسا شد؛ امیرکبیر که از ماهها قبل برای افتتاح دارالفنون لحظهشماری میکرد، در مراسم افتتاحیه حضور نداشت و 20 روز پس از گشایش مدرسه، در غربت حمام فین کاشان، به شهادت رسید. کشتار تبریزیان به دست اشغالگران شب یلدای 108 سال پیش برای مردم تبریز، شبی پر از دلهره بود. سربازان روسیه تزاری، در پی اولتیماتوم دادن به مجلس شورای ملی، برای بیرون راندن مورگان شوستر، بیآنکه منتظر پاسخ بمانند، به خاک ایران تعرض کردند و خود را به پشت دیوارهای تبریز رساندند. مردم شهر، با فتوای علمایی مانند ثقةالاسلام، جانانه در مقابل خصم ایستادند. اما در آخرین روز پاییز سال 1290، برتری تسلیحاتی دشمن، کار را برای مدافعان سخت کرد و تبریز به دست اشغالگران روس افتاد. هزار و 200 ایرانی رشید در نبرد با اشغالگران، شربت شهادت نوشیدند و جمعی از بزرگان شهر، مانند ثقةالاسلام، به شهادت رسیدند.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
مکتوبات تاریخی
تعداد بازدید : 59
«تاریخ مختصر قرن بیستم» به زبان ساده
رودسری – یکی از مشکلات عمده کسانی که به تاریخ علاقه دارند، یافتن اثری است که بتواند وقایع تاریخی محدوده زمانی مدنظرشان را، با زبانی ساده روایت کند. مورخان نامدار ایرانی، اعم از نویسندگان گذشته و معاصر، برای نمایاندن هنر خود، بیشتر به نگارش آثار پرتکلف و سنگین دست میزدند و کار مطالعه را برای خوانندگان، دشوار میکردند؛ در واقع، خواننده آثار مورخان ایرانی، بیش از آنکه درگیر تاریخ شود، درگیر جزئیات میشد. این رویه در میان مورخان غربی، با شیوهای متفاوت بروز و ظهور پیدا کرد. آن ها برای به رخ کشیدن توان تحقیقیشان و نیز کاربردی کردن اثر، به بررسیهای جزئی رو میآوردند و چنان وارد جزئیات میشدند که خواننده عمومی، حال و رغبتی برای خواندن آثارشان نداشت. به عنوان نمونه، کسانی که صرفاً برای آگاهی از تاریخ، کتاب «ایران در زمان ساسانیان»، اثر آرتور کریستینسن را با ترجمه مرحوم رشید یاسمی خواندهاند، از حجم اطلاعات جزئی آن کلافه شده و شاید کتاب را نیمهکاره رها کردهاند. توجه به ذائقه مخاطب، موضوعی است که نویسندگان کتابی که امروز معرفی میکنیم، سخت به آن پایبند هستند. «تاریخ مختصر قرن بیستم»، نوشته ریچارد گاف، والتر هاس و جنیس تری، کتابی است که رویکردی کاملاً عمومی و جامع دارد. این کتاب در سه جلد، توسط خسرو قدیری ترجمه شده و برگردان وی از کتاب، استادانه و خواندنی است. در ابتدای هر جلد از کتاب، شرایط اجتماعی هر عصر در قالب داستان زندگی یک پسر نوجوان بررسی میشود و شمای کلی دوره مورد بحث، از این طریق، پیش چشم مخاطب قرار میگیرد. این کتاب خواندنی، بدون پرداختن به جزئیات، اهم وقایع این دوره تاریخی را با نثری روان و داستانی، روایت میکند؛ آنگونه که شما به عنوان علاقهمند عام، هرگز از مطالعه کتاب خسته نمیشوید؛ جلد نخست با عنوان «عصر امپریالیسم» به بررسی شرایط دوران اوجگیری استعمار و همزمان، زوال سریع آن و جنگ جهانی اول، اختصاص دارد. در جلد دوم، ذیل عنوان «عصر انقلاب و جنگ»، مطالبی درباره چرایی گسترش کمونیسم و آغاز جنگ جهانی دوم ارائه میشود و در جلد سوم، با عنوان «عصر کنونی»، خواننده میتواند اطلاعات گستردهای را در یک بسته فشرده و منظم، درباره اتفاقات مهم پس از جنگ جهانی دوم، در سراسر دنیا و نیز، شرایط طاقتفرسای برخی کشورها در دوران جنگ سرد، به دست آورد. انتشارات زلال این کتاب را منتشر کرده است.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
دیدگاه شاه درباره ارتش پرهزینهاش
تعداد بازدید : 136
نه میتوانند بجنگند و نه رژه بروند!
یکی از مباحثی که معمولاً در بررسی تاریخ دوره پهلوی مطرح می شود، نسبت میان شاه و ارتش است. محمدرضا پهلوی، حجم سنگینی از بودجه کشور را صرف امور نظامی میکرد و خریدهای بحث برانگیز تسلیحاتی او، ناجی کارخانههای اسلحهسازی غرب و به ویژه آمریکا بود. اما نکته حائز اهمیت، دیدگاهی است که محمدرضا پهلوی درباره ارتش، پس از این همه ریخت و پاش داشت. اسدا... عَلَم، نخستوزیر و وزیر دربار شاه، در خاطراتش، بارها به این رویکرد پهلوی دوم اشاره کردهاست که در ادامه مطلب، یکی از یادداشتهای او را میخوانید.
«21 آذر 1349 / مراسم روز ارتش، زیر باران بسیار شدیدی برگزار شد. شاه با اسب برای بازدید و سان آمد. تا مغز استخوان خیس شده بود ... قبل از مراسم به کاخ رفتم تاپیشنهاد کنم پیراهنی با آستینهای بسته بپوشد که وقتی سلام میدهد باران از آستینش وارد نشود. با حیرت دیدم که مشغول پوشیدن جلیقه ضد گلوله است. از تعجب دهانم باز مانده بود ... رژه روز ارتش با سلاحهای بی فشنگ صورت میگیرد. شاید خبری به او دادهاند، اگر هم داده باشند به قدری در این موارد سر نگهدار است که به من حرفی نخواهد زد. ضمن اینکه آنجا بودم، از مراسم روز رژهای تعریف کردم که در حضور پدرش برگزار شده بود. آن روز هم باران شدیدی میبارید، ولی وقتی که سربازها از جلوی جایگاه رد میشدند، شاه جلو میآمد و سلام میداد و هر بار آستینش پر از آب میشد. مثل مشک آب، آن را خالی میکرد و دوباره سلام میداد. گفتم که ممکن است شاه هم امروز همین وضعیت را پیدا کند. گفت: «بله پدرم میتوانست از پس این چیزها برآید؛ تریاک میکشید و در تمام عمرش دچار سرماخوردگی نشد. ولی من به آسانی سرما میخورم!» در پایان رژه، شاه اصلاً از مراسم راضی نبود. گفت: اگر مطمئن بودم که میتوانند خوب بجنگند، بد رژه رفتن را به آن ها میبخشیدم. آنچه مرا نگران میکند این است که نه میتوانند بجنگند و نه رژه بروند. اگر نظامشان بهتر نشود، مجبور میشویم شما را بفرستیم خانه که کارهای سبکتری انجام بدهید.»
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.