
سجادپور- نیروهای کلانتری شفای مشهد موفق شدند دو جوان موتورسوار را از زیر مشت و لگدهای وحشتناک زورگیران نجات دهند و دوتن از عاملان سرقت های خشن را دستگیر کنند.به گزارش روزنامه خراسان، ماموران گشت کلانتری شفا که مشغول گشت زنی و انجام وظیفه در حوزه استحفاظی بودند، ناگهان با 3 جوان خشن برخورد کردند که راکب و ترک نشین یک دستگاه موتورسیکلت را زیر مشت و لگد گرفته بودند و به شدت کتک می زدند. در همین حال نیروهای انتظامی بی درنگ به طرف بولوار شفا حرکت کردند و آژیرکشان درحالی به محل نزاع رسیدند که 3 جوان خشن با مشاهده خودروی پلیس پا به فرار گذاشتند اما افسران ورزیده و کارآزموده کلانتری با چند فن دفاع شخصی موفق شدند دو تن از متهمان فراری را دستگیر کنند و به کلانتری انتقال دهند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است در بررسی های پلیسی که زیر نظر سروان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) صورت گرفت، 3 دستگاه گوشی تلفن به همراه یک قبضه چاقو از دو متهم جوان کشف و مشخص شد که آن ها از زورگیران حرفه ای هستند و قصد زورگیری از موتورسواران را داشتند که در عملیات برق آسای پلیس ناکام ماندند و دستگیر شدند. هنوز تحقیقات از دو زورگیر جوان در دایره تجسس کلانتری ادامه داشت که نوجوان 15 ساله ای وارد اتاق رئیس کلانتری شد و در حالی که از مشاهده زورگیران حیرت زده به اطراف می نگریست، گفت: این ها چند ساعت قبل مرا به شدت کتک زدند و گوشی تلفن همراهم را زورگیری کردند. ادامه بررسی ها نشان داد یکی از گوشی های کشف شده از متهمان متعلق به نوجوان 15 ساله است که با هماهنگی های قضایی گوشی مذکور تحویل مال باخته شد. در این شرایط دو موتورسوار نیز که با حضور به موقع نیروهای انتظامی از چنگ زورگیران نجات یافته بودند لب به قدردانی گشودند و در حالی کلانتری را ترک کردند که دو متهم مذکور به 3 فقره زورگیری گوشی تلفن اعتراف کردند. تحقیقات بیشتر برای دستگیری متهم فراری و کشف سرقت های دیگر اعضای این باند همچنان ادامه دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سابقه خبر -براساس گزارش روزنامه خراسان، در پی گزارش شهروندان به پلیس 110، مبنی بر وجود جسدی در فضای سبز ابتدای بولوار شاهد در منطقه قاسم آباد مشهد، بلافاصله قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب (شعبه ویژه پرونده جنایی) عازم بزرگراه پیامبر اعظم(ص) شد و به تحقیق در این باره پرداخت. دقایقی بعد دختر 22 ساله ای که در کنار جسد هنوز مشغول مصرف مواد مخدر بود با دستور مقام قضایی بازداشت شد و پس از طرح چند سوال فنی، راز این جنایت را فاش کرد. او گفت: مردی معروف به «اسماعیل غربت» با «محمد جواد» درگیر شد و او را با چاقو کشت. این دختر کارتن خواب که هویت خود را نیز پنهان کرده بود، ادامه داد: من چون خیلی خمار بودم فقط در همان مکان شیشه و کریستال مصرف می کردم و به درگیری آن ها توجهی نداشتم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است به دنبال اظهارات این دختر جوان، کارآگاهان به ردیابی متهم فراری پرداختند و مشخصات او را به همه مراکز انتظامی اعلام کردند. حدود 2 ماه بعد سرنخ هایی از حضور وی در چناران به دست آمد اما قبل از آن که کارآگاهان عازم چناران شوند، نیروهای انتظامی مستقر در بیمارستان، متهم فراری را شناسایی کردند و بدین ترتیب این مرد 42 ساله در حالی دستگیر شد که مدعی است اعتیاد خود را ترک کرده است و فقط متادون (داروهای مخدردار) مصرف می کند. وی پس از انتقال به پلیس آگاهی به صراحت ارتکاب قتل را پذیرفت.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

برای آن که عاشق دوران نوجوانی ام دست از سرم بردارد، نقشه ای کشیدم تا خواهر او که عروس خانواده بود، ماجرای ازدواجم را برای برادرش بازگو کند اما هیچ گاه تصور نمی کردم او این راز را برای همه افشا کند و من در برابر یک رسوایی بزرگ قرار بگیرم...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 52 ساله که مدعی بود نقشه نخ نمایش برای ازدواج مخفیانه، نه تنها زندگی یک خانواده دیگر را متلاشی کرد بلکه آبروی او را هم برد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در یک خانواده 10 نفره به دنیا آمدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. آن زمان در منطقه کاریز نو از توابع فریمان زندگی می کردیم که بزرگ ترها تصمیم گرفتند من و خواهرم را وقتی به سن ازدواج رسیدیم به عقد پسرعموهایمان درآورند. خلاصه ابتدا خواهر بزرگم در 16 سالگی با پسرعمویم ازدواج کرد و قرار شد که دوسال بعد مراسم عقدکنان من و پسرعموی دیگرم برگزار شود. «احمد» علاقه زیادی به من داشت و هر روز به بهانه ای به منزل ما می آمد تا مرا ببیند اما هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد و «احمد» هم دیگر در روستا دیده نشد.
هیچ کسی از او خبری نداشت، عده ای می گفتند حتما به جبهه جنگ رفته است، برخی ادعا می کردند احتمالا به خارج کشور گریخته است و بعضی ها هم مدعی بودند که در منطقه دیگری از کشور به کار و زندگی خودش مشغول است. خلاصه کسی به درستی نمی دانست که «احمد» کجا رفته است به همین دلیل چند سال بعد و در حالی که 18 سال بیشتر نداشتم با یک تبعه خارجی اهل کشور عراق ازدواج کردم چرا که آن ها نیز از ظلم صدام گریخته و به ایران پناهنده شده بودند. «عباس» مردی مهربان بود و به من هم علاقه زیادی داشت. او در زمان جنگ همسر و فرزندانش را در عراق رها کرده بود و دیگر نمی توانست به کشورش بازگردد. با وجود این، من و عباس زندگی آرامی داشتیم و صاحب 3 دختر و پسر شدیم اما 20 سال بعد از ازدواج ما و در حالی که صدام به هلاکت رسید و کشور عراق آزاد شد، عباس هم به دیدار خانواده اش رفت و بعد از مدتی هم مرا به عراق برد تا در کنار هوویم زندگی کنم.
من و فرزندانم چون زبان عربی بلد نبودیم، روزهای سختی را می گذراندیم. این درحالی بود که هوویم و فرزندانش نیز به شدت ما را اذیت می کردند چرا که توقع نداشتند همسرم در ایران ازدواج کرده باشد. بالاخره مجبور بودم غریبی و سختی ها را به خاطر فرزندانم تحمل کنم تا این که «عباس» در عراق دچار بیماری خاصی شد و جان خود را از دست داد. پسرم درعراق تعمیرگاه مکانیکی راه اندازی کرد و یک دختر عراقی را هم به عقد خودش درآورد. در همین حال برخی از نزدیکان من نیز با اتباع عراقی ازدواج کردند و من هر سال برای دیدار با بستگانم به ایران می آمدم اما در همان مسافرت اول متوجه شدم که «احمد» به فریمان بازگشته است. برخی می گفتند در این مدت به عراق رفته بود و او هم نمی توانست به ایران بازگردد تا این که پس از بهبود روابط بین ایران و عراق به کشور بازگشته است. در این شرایط من در مجالس خانوادگی و فامیلی «احمد» را می دیدم. او هم با یکی از دوستان من ازدواج کرده بود و دو فرزند بزرگ داشت به همین دلیل ارتباط من و «احمد» دوباره آغاز شد و او هم چند بار به عراق آمد و مهمان ما بود اما من فقط به خاطر این که پسرعمویم بود با او رابطه فامیلی داشتم ولی از رفتارهایش می فهمیدم که هنوز عشق مرا فراموش نکرده است تا این که بالاخره «احمد» باز هم به من ابراز علاقه کرد ولی من به او پاسخ منفی دادم چرا که «احمد» ازدواج کرده بود و زن بسیار خوبی داشت و دخترش را هم عروس کرده بود.
با وجود این «احمد» دست بردار نبود و مدام اطرافیانم را به خواستگاری می فرستاد تا این که من برای رهایی از این وضعیت نقشه ای به اصطلاح زیرکانه کشیدم. در همین روزها با یک مرد عراقی که همسرش باردار نمی شد، به صورت پنهانی و موقت ازدواج کردم تا «احمد» مرا فراموش کند. مدتی بعد به همراه شوهرم به مشهد آمدیم و به خانه مادرم و برادرم رفتیم چرا که خواهر «احمد» با برادرم ازدواج کرده و عروس مادرم بود. می خواستم «تهمینه» شوهرم را ببیند و ماجرای ازدواجم با مرد عراقی را برای برادرش(احمد) بازگو کند ولی او این موضوع را به همه فامیل گفت و همه از ازدواجم آگاه شدند در حالی که من به طور مخفیانه ازدواج کرده بودم و حتی فرزندانم خبر نداشتند.همسر «احمد» هم که از رابطه ما باخبر شده بود اکنون تقاضای طلاق داده است و همه فامیل مرا مقصر می دانند که زندگی آن ها را متلاشی کرده ام و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است اقدامات مشاوره ای درباره این ماجرا با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.