
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، به دنبال کشف سرنخ هایی از فروش قطعات یدکی خودروهای سرقتی در نقاط مختلف شهری، عملیات کوهستان با صدور دستورهای ویژه ای از سوی فرمانده انتظامی مشهد برای ردیابی مخفیگاه دزدان و خودروها، آغاز شد چرا که بررسی های مقدماتی نشان می داد سارقان، خودروهای سرقتی را در مناطق حاشیه ای کم تردد شهر اوراق می کنند و سپس قطعات آن ها را به مالخران حرفه ای یا برخی تعمیرکاران خودرو می فروشند. به همین دلیل پاسگاه ها و کلانتری های حاشیه شهر ماموریت یافتند تا به ردیابی دزدان خودرو بپردازند و محل اوراق خودروها را شناسایی کنند.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، با صدور این دستور از سوی سرهنگ احمد نگهبان، فعالیت های اطلاعاتی نیروهای انتظامی وارد مرحله جدیدی شد به طوری که گروه مشترکی از عوامل تجسس، اطلاعات و دایره مبارزه با مواد مخدر پاسگاه انتظامی سد کارده با هدایت سروان اسماعیل پورقلی (رئیس پاسگاه) رصدهای اطلاعاتی را به مناطق صعب العبور در دامنه کوه های «کلاته عرب ها» کشاندند. تحقیقات ماموران انتظامی بیانگر آن بود که برخی از دزدان در دره های کوهستانی لانه کرده اند و خودروهای سرقتی را درون کوهستان اوراق می کنند. این گونه بود که «عملیات کوهستان» با حرکت خودروهای گشت نامحسوس پلیس در جاده های روستایی اطراف کوهپایه های سد کارده و معین آباد ادامه یافت تا این که چند روز قبل نیروهای انتظامی در مسیر جاده روستایی به یک دستگاه پراید برخورد کردند که از طرف کوهستان به مشهد در حال تردد بود.
پلاک مخدوش پراید اولین سرنخ مهمی شد که افسران گشت را به تکاپو انداخت و آن ها بی درنگ شماره پلاک را از مرکز فرماندهی پلیس استعلام کردند. طولی نکشید که 3 سرنشین خودروی مذکور زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفتند و خودروهای سبزپوشان انتظامی آژیرکشان در اطراف پراید توقف کردند و پراید را به شیوه گاز انبری به محاصره درآوردند چرا که جمله «پلاک مذکور سابقه سرقت دارد!» در بیسیم های پلیس پیچید و حکایت از آن داشت که نیروهای انتظامی با یک باند تبهکاری روبه رو شده اند.
همزمان با دستگیری 3 سرنشین پراید، بازرسی از آن نیز در حالی ادامه یافت که قطعات اوراق شده یک دستگاه پراید دیگر در داخل و صندوق عقب آن روی هم انباشته شده بود. با انتقال متهمان و قطعات مذکور به پاسگاه انتظامی، بلافاصله بازجویی های فنی از آنان آغاز و مشخص شد که قطعات اوراقی موتور، سیلندر، باتری و ... متعلق به یک دستگاه پراید است که آذرماه گذشته از محله آبکوه مشهد به سرقت رفته است و اکنون دزدان حرفه ای آن را اوراق کرده اند!
به گزارش روزنامه خراسان، این درحالی بود که 3 تبهکار دستگیر شده تا سپیده دم روز بعد همچنان به تناقض گویی پرداختند و سعی داشتند تا مسیر تحقیقات پلیس را منحرف کنند اما نیروهای پاسگاه انتظامی سدکارده که بی تردید خود را در نزدیکی محل اوراق خودروهای سرقتی می دیدند، دامنه بررسی های خود را به انتهای مسیر حرکت دزدان پراید سوار کشاندند و پس از حدود 4 ساعت پیاده روی در مناطق صعب العبور کوهپایه ای، ناگهان دود سیاهی را مشاهده کردند که از درون دره ای در کوهستان به هوا برخاسته بود. ساعتی بعد عوامل انتظامی به دره مذکور رسیدند و لاشه پرایدی را در میان دودهای سیاه دیدند که هنوز در شعله های آتش می سوخت.
آن ها در ادامه «عملیات کوهستان» و با استفاده از تجهیزات کوهستانی به درون دره رفتند و زبانه های آتش را در حالی خاموش کردند که دیگر فقط اتاق پراید سرقتی باقی مانده و بسیاری از لوازم و قطعات آن سوخته بود.
بنابراین گزارش، نیروهای انتظامی اتاق پراید را با کمک بالابر به کوهپایه انتقال دادند و سپس آن را به پاسگاه انتظامی حمل کردند. در همین حال پدر و پسر و خواهر زاده (3 سارق دستگیر شده) دوباره تحت بازجویی های تخصصی قرار گرفتند و این بار با مشاهده لاشه خودرویی که قطعات آن را اوراق کرده بودند، دیگر نتوانستند ماجرای تبهکاری های خود را انکار کنند و به سرقت خودروی مذکور از بولوار بهمن مشهد اعتراف کردند.
سه عضو 67، 28 و 21 ساله این باند سرقت که به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارند در ادامه تحقیقات معترف شدند که خودروهای مدل پایین را از مشهد به سرقت می بردند و قطعات اوراقی آن ها را به فروش می رساندند. بررسی های پلیس همچنین نشان داد که مرد 67 ساله از حدود یک سال قبل چهاردیواری محصوری را در نزدیکی کوهپایه کوهستان به بهانه احداث باغ خریداری کرده است و اعمال مجرمانه خود را درون این چهاردیواری انجام می دهند.
تحقیقات بیشتر عوامل انتظامی با هماهنگی های قضایی و نظارت مستقیم سرهنگ نگهبان (رئیس پلیس مشهد) برای کشف سرقت های دیگر و دستگیری عاملان مرتبط با تبهکاران مذکور در «عملیات کوهستان» همچنان ادامه دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

مدیر حوادث و فوریت های پزشکی آذربایجان غربی از مسمومیت بیش از ۱۰۰ نفر بر اثر گازگرفتگی در چادرهای زلزله زدگان خوی خبرداد.
به گزارش ایسنا، رضازاده با اشاره به گزارش بالای بیش از ۱۰۰ مسمومیت در چادرهای امدادی در خوی گفت: روز شنبه،۱۵ بهمن نیز مادر ۸۰ ساله و پسر ۵۵ ساله زلزله زده اهل فیرورق خوی به دلیل استنشاق گاز منوکسید کربن ناشی از احتراق زغال در داخل چادرکه با هدف ایجاد گرما استفاده می شد، جان خود را از دست دادند.
وی تاکید کرد: از مردم خوی که در چادرهای امدادی اسکان دارند درخواست میشود در صورت استفاده از سیستم گرمایشی به جز بخاریهای برقی حتماً از دودکش استفاده و مسائل ایمنی را رعایت کنند.
در همین حال محمدصادق معتمدیان ، از ایجاد ١٠٠ اردوگاه با تمامی امکانات در مناطق مختلف شهرستان خوی خبر داد و اظهار کرد: در این اردوگاه ها خدمات حداکثری چون تامین مواد غذایی و لوازم بهداشتی، تامین امنیت و سایر خدمات به زلزله زدگان ارائه می شود.
وی با اشاره به توزیع بیش از ٤٠ هزار دستگاه چادر توسط جمعیت هلال احمر، خاطرنشان کرد: در طول یک هفته گذشته، ١٦٠ هزار تخته پتو، ٤٧ هزار تخته موکت و ١٥ هزار دستگاه وسایل گرمایشی در مناطق زلزله زده توزیع شده است.
زلزلهای به بزرگی 5.9 ریشتر، هشتم بهمن شهر خوی در استان آذربایجان غربی را لرزاند. طبق آمار رسمی در این زلزله صدها منزل مسکونی آسیب دیدهاست .

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

توکلی -با هوشیاری پلیس، محموله مواد افیونی شیشه در کامیونت عبوری حامل خودروی پاترول کشف شد. به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی بم بیان کرد: نیروهای پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان بم هنگام پایش خودروهای عبوری محور اصلی این شهرستان به یک دستگاه کامیونت حامل یک دستگاه خودروی پاترول مظنون شدند و آن را برای بررسی متوقف کردند.سرهنگ یوسف سلیمانی ادامه داد: ماموران با هوشیاری و تیزبینی در بازرسی دقیق این کامیونت ۶۲ کیلو مواد روان گردان خطرناک شیشه را که به طرز ماهرانه ای در یک قسمت از بدنه خودروی پاترول جاساز شده بود، کشف کردند. وی خاطرنشان کرد: در این زمینه یک متهم که با بارگیری این محموله شیشه از مناطق مرزی شرقی عازم مرکز کشور بود، دستگیر و به مرجع قضایی تحویل شد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

زمانی که از آینه به همسرم نگاه کردم که در صندلی عقب خودرو او را به زنجیر کشیده بودم، از شدت تعجب چشمانم گرد شد. او آرام و بی صدا اشک می ریخت. باورم نمی شد، بی درنگ پدال ترمز را فشردم و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان ارشد نیروی انتظامی است که از زبان یکی از افسران پلیس روایت می شود.
چند سال بود که در یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان خدمت می کردم و از شغلم بسیار راضی بودم اما روزی حادثه وحشتناکی رخ داد که زندگی ام را دگرگون کرد. آن روز سلاح سازمانی (کلت جنگی) را به خانه آورده بودم. پسر 5 ساله ام در یک لحظه به طرف سلاح رفت و من تا به خود آمدم ناگهان ماشه آن را که از ضامن خارج بود، فشرد.
همزمان با صدای مهیب شلیک، فرزند 2 ساله ام که در کنار مادرش قرار داشت خون آلود روی زمین افتاد. گلوله در حالی سر فرزندم را شکافت که مادرش به او خیره شده بود. با دیدن این صحنه دلخراش، وحشت زده او را به آغوش کشیدم اما دیگر دیر شده بود و فرزند خردسالم جانی در بدن نداشت. سراسیمه و هراسان با اورژانس تماس گرفتم. حال خودم را نمی فهمیدم، گریه امانم نمی داد، پیکر خونین کودکم را در آغوش می فشردم و به چهره معصومش می نگریستم ولی او فقط با چشمانی باز نگاهم می کرد. امدادگران اورژانس خیلی زود و در حالی مرگ او را تایید کردند که همسرم حتی قطره ای اشک نمی ریخت و همچنان خیره به من می نگریست! نمی دانم چه شد؟ همه این ها در یک لحظه رخ داد و زندگی ام تباه شد! پسر 2 ساله ام را به خاک سپردیم اما همسرم دیگر کلمه ای سخن نگفت! تالمات روحی و روانی او به حدی رسید که دیگر مراکز روان پزشکی هم از بهبود او ناامید شده بودند. رفتارهای خطرناک و پیش بینی نشده همسرم موجب شد تا به دستور پزشکان متخصص او را به شدت کنترل کنم و حتی گاهی دست و پاهایش را با طناب می بستم تا خدای ناکرده حادثه تلخی را رقم نزند! حالا دیگر روزهای سخت و دلهره آوری را می گذراندم.
به سراغ هر پزشک متخصصی می رفتم که دیگران در شهرهای مختلف کشور معرفی می کردند، چندین ماه از این ماجرا می گذشت و من علاوه بر غم سنگین پسر شیرین زبانم، باید به شدت از همسرم نیز مراقبت می کردم. با وجود این درمان های پزشکی و روان پزشکی هم بی نتیجه بود تا این که روزی یکی از همسایگانم که از شیعیان اهل بیت (ع) بود، از من خواست تا همسرم را برای مداوا به مشهد ببرم. وقتی نشانی پزشک را پرسیدم، به آرامی گفت: پزشکی را که من می گویم، مطب ندارد!
او برای همه کسانی که به درگاهش بروند، دعا می کند! به خاطر آبرو و عزتی که نزد خدای یگانه دارد، به همه عشق می ورزد و برای گرفتاران دنیا شفا طلب می کند! و ...
بلافاصله فهمیدم که از امام رضا (ع) سخن می گوید. من شیعه نبودم به همین دلیل هم مطالب و معجزاتی را که درباره ائمه (ع) می شنیدم باور نمی کردم ولی همسایه ام گفت: تو که سراغ همه پزشکان متخصص در نقاط مختلف کشور رفته ای، حالا چه ضرری دارد که یک بار هم به زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) بروی! از سوی دیگر شاید در مشهد هم پزشک حاذقی باشد که بتواند همسرت را درمان کند!
با این جملات کمی احساس آرامش کردم و در نهایت تصمیم خودم را گرفتم! همسرم را با طناب به صندلی عقب بستم و پسر 5 ساله ام را نیز در کنارش گذاشتم و شبانه به طرف مشهد حرکت کردم. هنوز نهبندان را پشت سر نگذاشته بودم که از آینه قطرات اشکی را دیدم که از گوشه چشم همسرم می غلتیدند! باورم نمی شد، حدود یک سال بود که هیچ اشکی از چشمان همسرم بیرون نیامده بود! او بر خلاف همیشه آرام و ساکت بود و خیره به فرزندم می نگریست! ناباورانه پدال ترمز را فشردم و خودرو را به حاشیه جاده کشاندم. با ترس و دلهره، طناب دستانش را گشودم ولی او در میان بهت و حیرت من، پسرم را در آغوش گرفت و اشک ریخت! از خوشحالی فقط در سپیدی صبح گریه می کردم. هنوز هم باورم نمی شد! همسرم نام مرا بر زبان می راند و بر صورت پسرم بوسه می زد! چندین ماه بود که همسرم هیچ احساس و عاطفه ای نداشت و تنها رفتارهای وحشتناکی از خود بروز می داد! رو به مشهد ایستادم و در آن سکوت صبحگاهی ساعتی را اشک ریزان به راز و نیاز پرداختم. بعد هم پشت فرمان نشستم و به مشهد آمدم و در حرم امام مهربانی ها سجده شکر خداوند را به جا آوردم! ولی چگونه می توانستم این ماجرای حقیقی را برای نزدیکانم بازگو کنم. آیا آن ها باور می کردند که شفای همسرم را امام هشتم شیعیان از خداوند منان خواسته است؟! خلاصه مقداری داروهای اعصاب و روان خریدم و چند روز بعد به طرف سیستان و بلوچستان به راه افتادم تا روزی این حقیقت زندگی را برای همه فاش کنم...
ماجرای واقعی براساس خاطرات فرمانده ارشد انتظامی در خراسان رضوی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

.jpg)