علی اکبر لطیفیان
آن جا که حرف تو ست دگر حرف من کجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن کجاست؟
گاهی حوالی دل تو دیده میشوم
پس از دلت بپرس اویس قرن کجاست؟
بال و پرم که سوخته حالا امان نده
باید ببینم آخر این سوختن کجاست؟
بینا شدن به قیمت هجران چه فایده
آه ای نسیم، یوسف این پیرهن کجاست؟
شبها به دشت میروم و داد میزنم
در سینه حرف هست ولی همسخن کجاست؟
***
محمد رضا ترکی
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟
دل از نگاه تو لرزید، عشق پیدا شد
شهید چشم تو شد، درد و داغ شکل گرفت
از آن زمان که جهان را خدا پدید آورد
چقدر حادثه در این رواق شکل گرفت
چقدر حادثه رخ داد تا رخ تو شکفت
و این قشنگترین اتفاق شکل گرفت
نسیم زلف تو بر شورهزار خاک گذشت
که طرح سبزترین کوچهباغ شکل گرفت
دوباره حس عجیبی شبیه دلتنگی
دوباره عطر تو در این اتاق شکل گرفت
***
علیرضا قزوه
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
در رهت به انتظار، صف به صف نشستهاند
کاروانی از شهید، کاروانی از بهار
ای بهار مهربان، در مسیر کاروان
گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار
بر سرم نمیکشی دست مهر اگر، مَکش
تشنۀ محبتاند لالههای داغدار
دسته دسته گم شدند سهرههای بینشان
تشنه تشنه سوختند، نخلهای روزهدار
میرسد بهار و من بیشکوفهام هنوز
آفتاب من بتاب، مهربان من ببار!
***
مصطفی محدثی خراسانی
بیا به خانه که امید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیا شکوه شکفتن که باز در نَفَسی
بهار رفته به تبعید با تو برگردد
بیا که صبح یقین با گشودن چشمی
به جای این شب تردید با تو برگردد
من و غروب و غم و اضطراب و چشمانی
به راه مانده که امید با تو برگردد
بیا که کوچ کند ماتم از حریم دلم
و شادمانهترین عید با تو برگردد
***
محمد علی مجاهدی
گفتم به دیده، امشب اگر یار بگذرد
راهش به گریه سد کن و مگذار بگذرد
گفتا چه جای گریه؟ که او همچو ماه نو
رخسار خود نکرده پدیدار، بگذرد
بگذشت از کنار من آنسان که بوی گل
دامنکشان ز ساحت گلزار بگذرد
در باغ گل نمینهد از خویش جای پا
از بس که چون نسیم، سبکبار بگذرد
گفتم دمیده پیش تو، خورشید را ببخش
گفتا مگر خدا ز خطاکار بگذرد!
غافل ز دوست یک مژه بر هم زدن مباش
آیینه شو که فرصت دیدار بگذرد
دردا که بیفروغ دلآرای روی دوست
هر روز ما به رنگ شب تار بگذرد
سرشار از تجلی یارند لحظهها
حیف است عمر ما که به تکرار بگذرد
این جا کسی به فیض تماشا نمیرسد
تا خود چهها به طالب دیدار بگذرد!
گر در ولای آل علی صرف میشود
از خیر عمر بگذر و بگذار بگذرد
ای کاش این دو روزۀ باقی ز عمر نیز
در صحبت ائمۀ اطهار بگذرد
امشب بیا به پرسش «پروانه» ای عزیز
زان پیشتر که کار وی از کار بگذرد