شمرخوانِ «یلدا» در سپاه اشقیای «مختارنامه»
کاظم هژیرآزاد در گفتوگو با خراسان از تجربه بازی در 2 سریال محرمی تلویزیون میگوید
نویسنده : مائده کاشیان
کاظم هژیرآزاد بازیگر پیش کسوت این شبها بازپخش سریال محرمی «یلدا» ساخته حسن میرباقری را از شبکه تماشا روی آنتن دارد و اواخر سریال «مختارنامه» پس از این که شخصیت «مُهَلَب» وارد قصه سریال شد، با این مجموعه در شبکه آیفیلم دیده میشود. او در سریال حسن میرباقری نقش شمرخوان تعزیه را بازی میکند که طی اتفاقی از تعزیهخوانی دور شده و به انزوا رفته است. این مجموعه سال 91 ساخته شده و الهام پاوهنژاد، حمیدرضا آذرنگ و محمدرضا شریفینیا از بازیگران آن هستند. هژیرآزاد در سریال داوود میرباقری نیز نقش یکی از شخصیتهای منفی و دشمنان امام حسین(ع) را برعهده دارد. به بهانه بازپخش این دو مجموعه، با کاظم هژیرآزاد گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
نقش «حاج رضا» در سریال «یلدا» چه ویژگیها و جذابیتهایی برای شما داشت؟
در این سریال باید با لهجه شاهرودی صحبت میکردم. گرچه آقای [حسن] میرباقری زیاد اصرار نداشت که با لهجه صحبت کنیم. میگفت اگر بتوانید خوب است، اگر نشد هم اشکالی ندارد، اما من خودم دلم میخواست که مثل آقای آذرنگ لهجه داشته باشم. آقای حسن سرچاهی لطف کردند، آمدند و طی چند جلسه لهجه را به من یاد دادند. آقای اکبر سلطانعلی هم به من کمک کرد که به لهجه شاهرودی نزدیک شوم. بازیگر باید تلاش کند و از محیط کمک بگیرد و به نقش نزدیک شود. 100 درصد نتوانستم لهجه را رعایت کنم، اما قابل قبول بود و شاهرودیها هم به من گفتند خوب لهجه را ادا میکردی. چون شخصیت قهوهچی بود و مسافران زیادی به قهوهخانه او میرفتند، لهجهاش میتوانست خیلی غلیظ نباشد.
قصه سریال چه ویژگیهایی داشت که بازی در آن را پذیرفتید؟
کار کردن با آقای میرباقری برای من اهمیت داشت. وقتی رفتم به دفتر تهیهکننده، آقای میرباقری نقشم را توضیح دادند و به آقای عبدا... اسکندری سپردند، گفتند چنین شخصیتی میخواهم. من هم موهای فرفری سفید و سبیلهایی از بناگوش در رفته داشتم، آقای اسکندری گفتند این شخصیت یک فرد شمرخوان بوده، معتکف شده، مدتی قهر کرده و به انزوا رفته و آدم نمازخوانی است، پس باید این طور عمل کنیم، ماشین اصلاح را روی سر من گذاشتند و موهای بلند را با نمره دو، از ته زدند! چون این آدم از نظر شخصیتی خیلی در بند آرایش مو نبود. وقتی آقای میرباقری سر من را دید، کلی خندید و خندهاش یادم نمیرود. این اتفاقی بود که هنگام آشنایی من با نقش به کمک آقای اسکندری افتاد.
در این مجموعه با زندهیاد چنگیز جلیلوند همبازی بودید، این تجربه چطور بود؟
خاطرات من با ایشان، به صدای زیبای ایشان برمیگردد، صدای آقای جلیلوند بسیاری از بازیگران را به اوج رسانده است. برای من بسیار باعث افتخار بود بعد از دوره جوانی که با صدای ایشان آشنا بودم و از صدایشان لذت میبردم، با ایشان همبازی شدم. خیلی خوشحال بودم با آقای جلیلوند کار میکنم و الحمدلله یک یادگاری باقی ماند. اتفاقا سکانس من در قهوه خانه در مواجهه با «ممدلی»، هم برای من و هم برای آقای جلیلوند سکانس بسیار زیبا و تاثیرگذاری بود. خود ایشان هم از این سکانس تعریف کرده بود. این شخصیت وارد میشود و دنبال من میگردد، ابتدا تَغَیُر میکنم، بعد او را صدا میزنم و گذشتهها را به یادش میآورم.
در «یلدا» با حسن میرباقری همکاری کردید و با داوود میرباقری هم تجربه همکاری داشتهاید، کار با کدام یک از این دو برادر سختتر بود؟
آقای حسن میرباقری در زمینه کارگردانی تازهکار هستند، دارند یاد میگیرند و انشاءا... موفق باشند. آموزگار بسیار خوبی کنارشان هست و میتوانند همیشه چه در نوشتن و چه در کارگردانی از ایشان کمک بگیرند و واقعا همین کار را هم کردند. زمانی که مشغول کار بودیم، آقای [داوود] میرباقری دست از سر حسنآقا برنمیداشتند! شب وقتی کار تمام میشد می نشستند، مونتاژ میکردند و باز صبح میآمدند سر صحنه. در واقع به نظر من آقای داوود میرباقری به نوعی «سرکارگردان» بودند. در تئاتر هم «سرکارگردان» داریم، میآید نقاط ضعف کار را گوشزد میکند و کار را پیش میبرد.
سریال «مختارنامه» مجموعه محبوب و ماندگاری است، خودتان هم این سریال را بیشتر از بقیه آثار کارنامهتان دوست دارید؟
من هم مثل مردم کارهای دراماتیک را دوست دارم. این سریال هم جزو آثاری بود که برای من شانس و اقبال بود. درست است که نقشم در این مجموعه بزرگ و سراسری نیست، اما تاثیرگذار است و این شانسی بود که خدا خواست و نصیب من شد. الان حتی در شهرستانها هم من را به نام «مُهَلَب» میشناسند.
با توجه به منفی بودن نقشتان، به عنوان بازیگر بازی در نقش اشقیا برای شما جذابتر است یا کاراکترهای مثبت و صالحین؟
من هر دو را تجربه کردم، ولی آن چه برای خودم بیشتر جذاب است این که نقش، درگیری و چالش داشته باشد. اگر نقش منفی یا مثبت باشد، اما این درگیری را نداشته باشد، خوب نیست و بود و نبودش برایم یکی است. فرقی نمیکند، مهم آن درگیری است که کار را ماندگار میکند. دوست دارم این طور باشد، اما خب همه چیز طبق علاقه مندی من پیش نمیرود.
از سختیهای تولید پروژه بزرگ و پرزحمتی مانند «مختارنامه» بگویید.
چه سختی بالاتر از این که آقای میرباقری سکته مغزی را رد کرد. یک روز کار تعطیل شد، پرسیدیم چه شده؟ گفتند چنین اتفاقی افتاده! حتما به دلیل فشار کار بود. آقای میرباقری صبح ساعت 4 یا 5 بیدار میشدند و بعد از نماز صبح کار میکردند، مینوشتند و اصلاح میکردند. در سرما، گرما، برف و باران کار کردند، وسواس زیادی داشتند و در مقابل کمکاریها اصلا گذشت نداشتند.
نظرتان درباره بازپخش فراوان «مختارنامه» چیست؟ عدهای موافق هستند و میگویند میتوان هر بار دریافت تازهای از آن داشت، عدهای هم مخالف هستند.
من هم زیاد از بازپخش راضی نیستم. بله، اگر هر دو، سه سال یک بار پخش و یادآوری شود، بد نیست. همه سریالها اگر یادآوری بشوند بد نیست. خدا کند به جایی برسیم که مانند اروپا و آمریکا، برای هر بار پخش دستمزدی به عوامل بدهند، یک بار پخش قرارداد اولیه است، اما این در کشور ما روال نیست.
مشغول بازی در سریال جدیدی هستید؟
سریالی به نام «بی نشان» به کارگردانی آقای راما قویدل را آماده پخش دارم و در سریال «بیهمگان» هم بازی کردهام. مدتی آقای بهرنگ توفیقی کارگردان این کار بودند، بعد طبق قراری که داشتند تشریف بردند سر کار دیگری و به جای ایشان آقای اصغر هاشمی سریال را کارگردانی کردند. تصویربرداری این مجموعه ادامه دارد، اما کار من تمام شده، ریشهایم را زدهام و آماده هستم تا برای یک کار جدید من را خبر کنند.