سید حسین سیدی
باز دریای دل امواج خروشان دارد
فصلی آمد که مرا بی سر و سامان دارد
همه حادثه ها دور غزل جمع شدند
پسر دوم خورشید فراخوان دارد
چارده قرن گذشته است چه کردی که هنوز
چشم ها را غم دیروز تو گریان دارد
باز پیراهن مشکی به تن و شال عزا
چه کنم کار دل است و به تو ایمان دارد
یک نفر آمده از ناحیه ای نامعلوم
در سرش نقشه تکرار زمستان دارد
***
علیرضا بدیع
یا حضرت عبّاس! بگو محتشمات را،
از جوهرۀ علقمه پر کن قلمات را
جاری شود از دامنهاش چشمهای از خون
بر دوش بگیرد اگر الوند غمات را
یک دست تو در آتش و یک دست تو بر آب
دندان به جگر گیر و بهپا کن علمات را
آنجا که علی اصغر شش ماهه شهید است
شاعر یله کن قافیۀ درد و غمات را
بی نیزه و بی اسب بماناد؛ که بی دست
چون باد برآشوب که دشمن همه بید است
بگذار گشایشگر این واقعه باشی
بر علقمه قفلیست و دست تو کلید است
ابروی ترک خوردۀ عبّاس ... خدایا
شقّ القمر از لشکر ابلیس بعید است
بر نیزه سر توست که افراشته گردن؟
یا سرخترین سورۀ قرآن مجید است؟
روزی که سر از ساقۀ هر نیزه بروید
در عالم عشّاق عزاییست که عید است
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسندۀ این شعر سپید است
شمشیر کن از فرط جنونت قلمات را
چون قافیۀ باختۀ شعر، یزید است
چون قافیۀ باختۀ شعر یزید است
شمشیر کن از فرط جنونت قلمات را
یا حضرت عبّاس! قدم رنجه کن، آرام
بگذار به چشمان ملائک قدمات را ...
***
هادی جانفدا
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
این داغ سینهسوز تو میکشتمان اگر
قلبی به قدر وسعت عالم نداشتیم
گاهی اسیر غربت عباس میشدیم
چون داشتیم روضه و پرچم نداشتیم
شرمندهام برای تنت زیر آفتاب
در حد چند قطرۀ شبنم نداشتیم
گیرم که گریه مرهم زخم دلم شود
اما برای زخم تو مرهم نداشتیم...
***
محمد حسین ملکیان
چقدر ریخته هر گوشه و کنار، غم اینجا
نشسته روی دو زانو امام، هر قدم اینجا
ندا رسید که باز این چه شورش است در عالم
خبر رسید: به آل علی شده ستم اینجا
درست پای همین نخلِ راستقامت رعنا
امام بر سر نعش کسی شدهست خم اینجا...
سری هنوز به این سمت مانده، این سوی میدان
اگر غلط نکنم خورده بر زمین علم اینجا
نمانده فاصلهای در میان این دو برادر
اگر چه یک حرم آنجا، اگر چه یک حرم اینجا...
چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است دوباره
که باز سینهزنان محتشم گرفته دم اینجا
عزای اشرف اولاد آدم است دریغا
همیشه قصۀ ما ختم میشود به همینجا...