در سوگ سه خورشید، جهان پُر زِ بلا - در ماتم احمد(ص) و حسن(ع)، داغِ رضا(ع)
روایت وصال محمد مصطفی(ص) به «رفیق اعلی»
گفتوگو با دکتر محمود مهدوی دامغانی درباره سیره نبوی و آخرین لحظات حیات رسولاکرم(ص)
جواد نوائیان رودسری – رحلت جانگداز حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(ص)، برای بشریت اعظم مصائب است؛ روح ملکوتی او به سوی «رفیق اعلی» اوج گرفت و زمین را در فراق ابدی وجود مقدسش باقی گذاشت؛ همان رسول مهربانی که پروردگار درباره او میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(احزاب-6)؛ به راستی کیست آن وجود گرامی که از من به من نزدیکتر است؟ این چه تعبیر بلندی است که خداوند درباره وجود نازنین او دارد؟ شاید اگر بهواقع، عمق این فاجعه بزرگ را درمییافتیم و اگر میدانستیم که همچنان گَردِ یتیمی فقدان خاتمالمرسلین(ص) بر سر و روی ماست، از شدت غم و اندوه، قالب تهی میکردیم. زبان قاصر است از شرح مصیبتی که کوهها تاب تحمل آن را ندارند. در آستانه سالروز رحلت جانسوز رسول مهربانیها، پیامبر اعظم (ص)، رحمت پروردگار بر نوع بشر، به دیدار استاد ارجمند و دانشمند گرانمایه، دکتر محمود مهدوی دامغانی رفتم، تا دمی با سخنان او که سالهاست در بوستان سیره و تاریخ نبوی گام برداشته و از این خرمن عظیم، خوشه برچیده است، فضای این روزهای پرمحنت را به آگاهی و ادراک ترمیم کنم و او، در فضایی که از بغض فراق خاتمالمرسلین(ص) آکندهاست، با من سخن گفت و به بیان مطالبی در این زمینه پرداخت.
دستوری که از آن غافلیم
استاد مهدوی دامغانی، سخن را با رنجی که در دل دارد، آغاز میکند: پروردگار در سوره فتح، آیه نُهُم، نام رسولش را کنار نام خود آورده و فرمودهاست که «وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ»؛ به او سخت احترام بگذارید؛ میدانید، من رنجی در سینه دارم؛ بسیار میدیدم و میبینم که گروهی از نواندیشان که برخی از آنها از همدورههای خودم هستند، در نگارش متون تاریخی و ... از وجود مقدس پیامبر خدا(ص)، تنها با واژه «محمد» که نام پربرکت اوست، یاد میکردند و در کلامشان و کتابشان، خبری از احترام شایسته و بایسته نبود؛ دریغ از این غفلت که نویسنده و استاد ما، طالب قرارگرفتن رتبه دکتری و لقب استادی در کنار اسم خود است، اما سفارش قرآن را درباره حضرت ختمی مرتبت(ص)، از یاد میبرد؛ زهی بیسعادتی. استاد ادامه میدهد: کتابهایی داریم با عنوان «کشفالمطالب» که البته موضوع آنها با «کشفالآیات» متفاوت است؛ در این کتابها، آیات را بر اساس موضوع و محتوای آنها دستهبندی میکنند؛ بر اساس مندرجات این آثار، حدود 400 آیه از قرآن کریم، درباره وجود نازنین خاتمالمرسلین(ص) است؛ یعنی چیزی قریب به یکپانزدهم قرآن. این توجه و این جایگاه، باید ما را که دوستدار اهلبیت(ع) هستیم – و خداوند این محبت را در دل ما بیشتر کند – به این مسئله وادارد که درباره آن دُردانه خلقت بیشتر بدانیم. چه نیکو سرود حسان بن ثابت و چه خوب از پس این معنا برآمد که گفت «وَمَا فَقَدَ الماضُونَ مِثْلَ مُحَمّدٍ / ولا مِثلهُ حتى القیامةِ یفقدُ»؛ امتهای گذشته، هیچگاه همچون رسولخدا(ص) به دنیا نیاوردهاند و تا رستاخیز هم، چون اویی در میان امتها زاده نخواهد شد و چه سوزناک میسراید که «بطَیبَةَ رَسمٌ لِلرَسولِ وَمَعهَدُ / مُنیرٌ وَقَد تَعفو الرُسومُ وَتَهمَد»؛ اینک، مدینه تنها خاطره و آموزهای از رسول ربالعالمین دارد و جای آن نور درخشان، خالی است.
مدح پیامبراسلام(ص) در متون روایی
سخن از نَعْت نبی مکرم اسلام(ص) در متون روایی به میان میآید و استاد مهدویدامغانی با اشاره به محتوای غنی صحیفه سجادیه، میگوید: در این روزهای پایانی ماه صفر، شاید خواندن دومین دعای صحیفه سجادیه برای آنان که دل در گرو مهر رسول و آلِ او که درود خداوند برآنها باد، دارند، شایسته و نیکو باشد؛ آنجا که سیدالساجدین(ع) میفرماید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیْنَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ دُونَ الْأُمَمِ الْمَاضِیَةِ وَ الْقُرُونِ السَّالِفَةِ»؛ بار خدایا! چگونه تورا شکر بگزاریم که به دیگر امتها، چنین گُلِ سرسبدی ندادی و منّت گذاشتی و آن را به ما ارزانی فرمودی. آنگاه وجود نازنین امام سجاد(ع)، فریاد بر میآوَرَد که «اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِینِکَ عَلَى وَحْیِکَ ، وَ نَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ ، وَ صَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ ، وَ قَائِدِ الْخَیْرِ ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکَةِ»؛ پروردگارا! درودهای خود را بر آن وجود فرخندهای که مفتاح برکت، امام برکت و پیشوای هر خیری است، ارزانی دار.
بندگی خدا در سیره رسول اکرم(ص)
دکتر مهدویدامغانی به تکریم وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) در قرآن کریم اشاره میکند و با اشاره به آیه «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب - 21)، میافزاید: هر کس در دلش خدا را دوست دارد، نمیتواند پیامبر او را که بهترین الگو است، دوست نداشتهباشد. آن وجود نورانی و برکت آسمانی، با وجود این همه تکریم و وعده بهشت که خداوند به او عنایت فرمود، در بندگی و طاعت حق، برترین انسانهاست؛ آن عبد صالح خدا هنگام عبادت سر بر سجده میگذاشت، میگریست و به خدا پناه میبرد و از او آمرزش میطلبید. وقتی از حضرتش پرسیدند که چرا با وجود وعده بهشت، چنین به درگاه خدا میگرید و طلب عفو میکند، فرمود: آیا بندهای سپاسگزار نباشم؟! من کیستم که حضرت حق به من چنین عنایتی کند؟
آخرین لحظات حیات دنیوی خاتمالمرسلین(ص)
سخنم با استاد به شب پایانی حیات ظاهری رسولخدا(ص) میرسد؛ لحظات لقای پروردگار، گاهِ وصال معشوق و زمان پیوستن به او که «رفیق اعلی» است. دکتر مهدویدامغانی میگوید: برخلاف آنچه برخی مورخان معتقدند، عروج رسول خاتم(ص) به ملکوت اعلی، در خانه دختر بزرگوارش، فاطمه زهرا(س) رقم خورد؛ در گوشه خلوتی که عده قلیلی از بستگانش حضور داشتند؛ انسان به یاد آیه 13 سوره سبأ میافتد که میفرماید:«وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ»؛ آری، آنان که رسول خدا(ص) را میشناسند، اندکاند و خوشا به سعادتشان. پیامبر(ص)، چنان آرزومند اتصال به ساحت قدس الهی بود که وقتی حضرتش را مخیّر به ماندن یا رفتن از این دنیا کردند، وصال حضرت حق را برگزید. نقل است که امسلمه، همسر گرامی خاتمالمرسلین به او عرض کرد که یا رسولا...، تو مستجابالدعوهای و هر چه بخواهی، خداوند اجابت میکند؛ مخیّر شدهای بین ماندن و رفتن؛ بمان تا وجودت بر ما نورافشانی کند. حضرت محمد مصطفی(ص) در پاسخ به این درخواست، تنها فرمود: «الی رفیق الاعلی» و چنین بود که روح آن نور پرفروغ، آن ذکر مطلوب و آن رحمت خداوند بر عالمیان، از قالب تن متبرکش پرکشید و به دیدار پروردگار یکتا شتافت؛ سلام و درود خداوند بر او و خاندان مطهر و پاکش باد.
آخرین قرار امامرضا(ع) و اباصلت چه بود؟
عبایی که ثامنالحجج(ع) غریبانه بر سر کشید
گروه اندیشه - شهادت غریبانه امام رضا(ع) در نوغان توس، ضربهای مهلک بر پیکر خلافت عباسی وارد کرد. از این زمان به بعد، عباسیان هیچگاه نتوانستند اقتدار پیشین را بهدست آورند و در گذر زمان، احفاد هارون و متوکل، به زیردستان اُمرایی تبدیل شدند که بیمحابا بر آنها حکم میراندند و بر ذلتشان میافزودند. اما هیچکدام از این پیامدها، اندکی از داغ شهادت جانسوز ثامنالحجج(ع) نکاست. در آستانه سالروز شهادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، مروری داریم بر وقایع آن شب هولناک که مأمون نقشه جنایتآمیز خود را عملی و امت را به فراق دردناک و جانکاه عالم آلمحمد(ع) مبتلا کرد.
آخرین روزها
امام رضا(ع) در آخرین روزهای حیات پربرکتش، بارها درباره شهادت خود با اباصلت سخن گفتهبود. آن حضرت در شبی که فردای آن، آخرین روز ماه صفر بود، اباصلت را نزد خود فراخواند. با او کمی صحبت کرد و سپس فرمود: «ای اباصلت! من فردا از سوی این مرد فاجر و تبهکار، فراخوانده میشوم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» اباصلت منقلب شد؛ سیلاب اشک از دیدگانش فروریخت. امام(ع) او را به آرامش و صبر سفارش کرد و سپس به نماز ایستاد. اباصلت از محل عبادت امامرضا(ع) بیرون آمد، اما چنان اضطرابی بر وجودش مستولی شده بود که قادر نبود قدم از قدم بردارد؛ بهناچار، همانجا نشست و در خلوت شبانه، به آخرین عبادتهای علیبنموسیالرضا(ع) نگریست و اشک ریخت. اباصلت آرزو میکرد کاش هیچوقت صبح فرا نرسد، اما انگار خورشید روز آخر ماه صفر، زودتر از روزهای دیگر در آسمان ظاهر شد و مأمون، مأموری را برای بردن امام رضا(ع) فرستاد.
آخرین لحظات
پسر هارون به ظرف انگوری که مقابلش بود، نگاه کرد؛ سپس کوشید تا صحبت با امام رضا(ع) را آغاز کند:«پسر عموی عزیز! چرا کمتر به ما سر میزنید؟» مأمون آشکارا مضطرب بود. او میدانست که قصد جان چه کسی را کردهاست؛ کرامات علیبنموسیالرضا(ع) را دیده بود؛ از مقام علمی پسر رسول خدا(ص)، آگاهی داشت؛ میدانست که دست به جنایتی غیرقابل بخشش میزند؛ اما قدرت و ثروت، چیزی نبود که مأمون بتواند از خیر آن بگذرد. او بنیان این حکومت را بر خون برادرش، امین، استوار کردهبود.
این بود که خوشهای انگور برداشت و آن را به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! تاکنون انگوری بهتر از این ندیدهام، خواهش میکنم از آن میل کنید.» امام(ع) تبسم کرد و آرام فرمود:«ای بسا که انگورهای بهشت بهتر از این انگور باشد»؛ آن گاه ادامه داد: «میلی به خوردن انگور ندارم، مرا معاف کن.» مأمون دوباره اصرار کرد؛ اما امام(ع) باز هم نپذیرفت. خلیفه عباسی، درحالیکه صدایش میلرزید، فریاد زد:«هیچ چارهای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!»
آنگاه با دستش اشارهای کرد و از پشت ستونها، تعدادی مأمور شمشیر بهدست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست. مأمون فریاد زد: «قصد دارید به کجا بروید؟» امام(ع) پاسخ داد:«به همانجا که مرا فرستادی.» خلیفه عباسی به مأموران دستور داد مانع خروج حضرت نشوند. علیبن موسی الرضا(ع) از اتاق بیرون آمد و مسافت تالار تا در خروجی را از میان دالانی طولانی پیمود. در انتهای دالان و کنار در، اباصلت انتظار مولایش را میکشید؛ ناگاه دید که امام(ع) میآید، درحالیکه عبایش را بر سر کشیده است.
منابع:
تحلیلی از زندگی امام رضا(ع)؛ جواد فضلا...
عیون اخبارالرضا(ع)؛ شیخ صدوق
پژوهشی در زندگانی امام رضا(ع)؛ شریف قرشی