
مردی که نام دیگر او "آفتاب" است
بین غل و زنجیر هم، عالیجناب است
حبل المتین ماست یک تار عبایش
این مرد از نسل شریف بوتراب است
پیداست از باب الحوائج بودن او
هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است
محمد فردوسی

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته کار باش
گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
عطار نیشابوری

به مادرم گفتم مرا با چیزی عوض کن
چیزی ارزشمند!
چیزی گران!
سوزنی شکسته تا بتوانی با آن خار پایت را درآوری
حسین پناهی

هزار قصه ناگفته در گلو دارم
درون خویش جهانی هزار تو دارم
نصیحتم بکند عاقل و نمی داند
که عقل را من دیوانه قبل از او دارم
وحید جلالی

کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد
با خلق نکرده است نه چنگیز، نه تاتار
اوج غم این قصه در این شعر همین جاست
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار
رویا باقری

نگارم رفت
یارم رفت
رنگ روزگارم رفت...
نشستم شعر گفتم،
کاری از من بر نمی آمد...
حسین جنتی

بر سرش چتر گرفتم
دیدم
او خودش باران است
عمران صلاحی
***
اگر خیال تماشاست در سرت
بشتاب
که آبشارم و
افتادنم تماشایی است...
فاضل نظری
***
تو ماه بودی
و بوسیدنت نمی دانی،
چه ساده داشت مرا هم بلندقد می کرد...
کاظم بهمنی