.jpg)
- اردوغان در عفرین به دنبال چیست؟
- برنامه 90 و تخلفاتی که دود می شود
- پرونده کاربردی درباره این که چطور خوش خط بنویسیم
- نگاهی به انواع بیمه زلزله و آتش سوزی
- تعطیلی دولت ترامپ پایان یافت اما...
- مزایای روان شناسانه اعتراض نکردن چهرهها و سازمانها به سریال «لیسانسه ها»
- مروری بر روابط آلمان و ایران در دوره های قاجار و پهلوی اول
آخرین اخبار
پربیننده ترین
حرف مردم







سیاستمدار و دولتمرد دوره قاجار و پهلوی بود. او در مجموع شش بار به نخست وزیری رسید که دوره دوم آن با آغاز جنگ جهانی اول، همزمان بود. مستوفیالممالک که به طرفداری از آلمانیها معروف بود، با توجه به شرایط کشور و با دستور احمدشاه، در جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد. او قصد داشت که پایتخت را به اصفهان منتقل کند، اما اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه، به دوره نخست وزیری وی خاتمه داد.






ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
شبانگاه پنج شنبه 23 بهمن ماه 1326، محمد مسعود روزنامه نگار نامدار معاصر، به ضرب گلوله ای در برابر چاپخانه مظاهری تهران کشته شد. اگرچه در آن مقطع، درباره هویت قاتلان وی، در میان سیاستمداران و روزنامه نگاران، اختلاف وجود داشت، اما چند سالی سپری نشد که بازداشت شدگان حزب توده، راز سر به مهر این ترور را آشکار کردند و این اقدام، رسماً در کارنامه حزب توده به ثبت رسید. واقعیت این است که مسعود در دوران روزنامه نگاری خود، در جبهه های مختلف، به ستیز با سیاستمداران پرداخته بود که همین امر، آشکار شدن چرایی قتل وی را دشوار می کرد. او، هم با شاه و دربار درگیر بود و هم جریان موسوم به «چپ» و هم با کهنه سیاستمدارانی چون «احمد قوام». همین تنوع جبهه مبارزاتی، موجب شده بود که عده ای او را یک «آنارشیست» و«مخالف خوان ِ صرف» بدانند. با این همه، نمیتوان از تأثیر قلم مسعود در سپهر سیاست ایران ِ آن روز و نیز مخاطبان فراوان «مرد امروز» چشم پوشید. «نصرا... شیفته»، معاون مسعود در روزنامه، در آخرین لحظات همراه او بوده است. «شیفته» در خاطراتش مینویسد:«چون زمستان و هوا سرد و تاریک بود، به علت بسته بودن در اتاقها، از ورود مسعود به چاپخانه و خروج از آن، آگاهی دقیقی نداشتیم. حدود ساعت نُه و نیم شب، مستخدم روزنامه با بسته کلیشهها از گراورسازی وارد اتاق حروفچینی شد، آن بسته را به من داد. سپس پرسید: کاری با من ندارید؟ جواب دادم: نه، برو خانه. وی از اتاق خارج شد. دقیقهای بعد سراسیمه وارد اتاق شد و با دستپاچگی گفت: مثل این که آقا در ماشین حالش به هم خورده است. بلافاصله به خیابان آمدم. در تاریکی شب دیدم در اتومبیل سمت راننده باز و سر مسعود روی فرمان اتومبیل خم شده است. بلافاصله به کمک دو تن از کارکنان چاپخانه و آقای مظاهری، مدیر چاپخانه که در همان لحظات رسیده بود، مسعود را از اتومبیل خارج کردیم و به اتومبیل خودم که جلوتر قرار داشت، انتقال دادیم. دو نفرشان در دو طرف مسعود نشستند. نفر سوم جلو نزد من نشست. با عجله اتومبیل را روشن کردم و به سمت نزدیکترین بیمارستان به راه افتادم.» معاون ِ مسعود، پس از قطعیت یافتن خبر مرگ وی تصمیم می گیرد تا واقعه را به همکارانش اطلاع دهد. وی مینویسد:«ساعت یازده شب پاسبان کشیک محل به بیمارستان آمد. مصرانه از ما خواست برای ادای توضیحاتی به کلانتری برویم. پرسیدم: هنگام وقوع قتل کجا بودید؟ جواب داد: چون یک نفر مست در مسیر کشیکم پیدا شد، او را به کلانتری بردم. همینکه به محل کشیک بازگشتم، این قتل اتفاق افتاد. پس از گفت وگوی بسیار، کسی از ما به کلانتری نرفت. پاسبان برای دادن گزارش به کلانتری رفت. رفقای روزنامهنگار مرا تشویق کردند به هر نحو ممکن آخرین شماره مرد امروز منتشر و بهویژه جریان واقعه در آن چاپ شود. حتی همگی حاضر شدند اگر خواستند از انتشار مرد امروز جلوگیری کنند، نام جراید دوستان خود را روی آن چاپ کنیم. پس از تهیه گزارش فاجعه آن را به حروفچین دادم و برای تهیه کلیشه از مسعود، به گراورسازی رفتم و به هر ترتیبی بود آن را ساختم و به چاپخانه آوردم که در صفحه 1 شماره 138 به چاپ رسید.» بی تردید محمد مسعود در زمره
امپراتوری آلمان، مدتها بعد از امپراتوریهای بریتانیا و روسیه در صحنه سیاسی و اقتصادی ایران ظاهر شد. در زمان صفویه و در دوران شاه عباس اول، کوششی برای ایجاد روابط با آلمان به عمل آمد، ولی به نتیجه نرسید. به گزارش مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، درنیمه قرن نوزدهم و در زمان سلطنت ناصرالدینشاه قاجار، روابط سیاسی و اقتصادی ایران و آلمان برقرار شد. ناصرالدین شاه در اولین مسافرت اروپایی خود، در 1873، به آلمان هم سفر کرد و طی 9 روز اقامت خود در آن کشور، با «ویلهلم اول» امپراتور و «بیسمارک» صدر اعظم آلمان، دیدار و گفتو گو کرد. در دهههای پایانی قرن نوزدهم، آلمان به تدریج به عنوان یک امپراتوری مقتدر در افق سیاسی اروپا ظاهر شد و در صحنه سیاست جهانی، نقش عمدهای را ایفا کرد.
یکی از مهم ترین ابزارهای اعمال قدرت سیاسی و نظامی روسیه تزاری در ایران، نیروی قزاق بود. نیروی قزاق که در سال 1879م در دوره سلطنت ناصرالدین شاه و توسط افسران روسی تأسیس شد، تا پایان حضور روسیه تزاری در عرصه سیاسی ـ نظامی ایران، مهم ترین نیروی نظامی سازمان یافته کشور محسوب میشد که در تمام آن دوران، فرماندهی و مدیریت عالیه آن در اختیار افسران روس بود. به گزارش مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، فرماندهان روسی بریگاد قزاق که مستقیما توسط دولت روسیه تزاری برگزیده میشدند، پیش از آنکه مجری دستورهای دولت ایران باشند، طبق دستورالعملهای دولت متبوعشان رفتار میکردند. با این حال تمام هزینههای این نیرو از سوی دولت ایران پرداخت میشد؛ بدون اینکه دولتمردان ایران، در میزان این هزینه و چگونگی مصرف آن دخالت کنند. «پاولویچ»، درباره نیروی قزاق و دخالتهای ناروای آن در امور سیاسی ایران، چنین مینویسد: «حقوق و جیره افسران و سربازان بریگاد قزاق، در دست دولت روسیه بود. فرمانده بریگاد در مسائل سیاسی با صلاحدید سفیر روس مقیم تهران، اقدام به عمل میآورد. فرمانده بریگاد از پترزبورگ تعیین و اعزام میشد. این فرمانده، حقوق خود را از بانک استقراضی و تعلیمات لازمه را از سفارت روسیه تزاری اخذ میکرد. در یک کلمه، این فرمانده عامل مستقیم حکومت پترزبورگ بود.» همین نیروی قزاق بود که در جریان وقایع مشروطیت تحت فرماندهی لیاخوف، مجلس شورای ملی دوره اول را به توپ بست. بانک استقراضی که در تأمین مالی نیروی قزاق نقش اصلی را عهدهدار بود، برای برقراری امنیت لازم مالی و جانی خود و کارمندانش، عمدتاً به همین نیرو اتکا داشت. ویلهلم لیتن که خود در آستانه جنگ جهانی اول در ایران حضور داشت، درباره کارنامه سیاسی ـ نظامی نیروی قزاق و نقش بانک استقراضی در تقویت این نیرو مینویسد: «بریگاد قزاق یک نیروی نظامی ایرانی بود که دستورات آن از جانب افسران روسی صادر میشد و تحت هدایت فرماندهی عالی روسی قرار داشت و سالانه برای امور خود، 342 هزار تومان (تقریباَ یک میلیون و 200 هزار مارک) دریافت میکرد که در سال 1913، به 900 هزار تومان (حدود سه میلیون و 500 هزار مارک) افزایش یافت. این مبلغ مستقیم توسط «بانک استقراضی» در ایران، از طریق درآمد عوارض گمرک شمال ایران پرداخت میشد. مصرف پول، در اختیار فرمانده گذاشته شده بود و در چگونگی مصرف آن، هیچ صورت حسابی به دولت یا خزانهداری ارائه نمیشد. تعداد نفرات گارد قزاق، شامل 1600 نفر میشد که در سال 1913 به دلیل تأسیس بخشهایی در تبریز، رشت و همدان، این تعداد افزایش یافت. پس از انقلاب روسیه و فروپاشی حکومت تزار، در سال 1917، بریگاد قزاق به دیگر قوای روسی که به خدمت انگلستان در آمدند، ملحق شد.» نیروی قزاق در جریان اجرای کودتای سیاه و برکشیدن رضاخان، نقشی محوری ایفا کرد.
