- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
جواد نوائیان رودسری – ابوالحسن بنیصدر 88 ساله، دیروز در پاریس درگذشت؛ مردی که عنوان نخستین رئیسجمهور ایران را یدک میکشید، اما نتوانست امانتدار لایقی برای این عنوان باشد؛ او خیلی زود نشان داد که در برابر جاهطلبی و غروری که سراسر وجودش را فراگرفتهبود، نمیتواند مقاومت کند. این درست همان مسئلهای بود که عناصر سازمان منافقین به آن پی بردهبودند. مسئلهای که باید آن را نقطه ضعف بزرگ بنیصدر بدانیم؛ آنقدر بزرگ که تقریباً تمام مسئولان نظام نوپای جمهوری اسلامی و در رأس همه آنها، حضرت امام(ره) بارها درباره آن تذکر و اخطار دادهبودند؛ مشهورترینش همان حدیث معروفی است که در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری، بر زبان امام خمینی(ره) جاری شد: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة». بنیصدر پیش از آنکه آگاهانه به مهره منافقین در مسیر سوداگریهای خائنانه آنها تبدیل شود، از نظر روانی کاملاً آماده چنین اقدامی بود. احتمالاً گمان میکرد که این همپیمانی با منافقین، میتواند مسیر جاهطلبیهای بیپایان او را هموار کند؛ اما ورود به این بازی دو سر باخت، آغازی بر پایان بنیصدر بود.
یک آغاز با ادعاهای گزاف
سیدابوالحسن بنیصدر در سال 1312 خورشیدی به دنیا آمد؛ در روستای باغچه از توابع همدان. پدرش از روحانیان شناختهشده این منطقه بود. بنیصدر خیلی زود وارد فعالیتهای سیاسی شد و حتی یک گروه سیاسی هم راه انداخت و مدتی را به مبارزه با رژیم پهلوی گذراند. او توانست در رشته اقتصاد و حقوق اسلامی، در دانشگاه تهران تحصیل کند و سپس، با کمک احسان نراقی راهی پاریس شود. بنیصدر در دانشگاه سوربن، در رشته اقتصاد تحصیل کرد و دکترا گرفت. در سالهای حضور در اروپا، او به یک اقتصاددان جوان و مدعی تسلط کامل بر این دانش تبدیل شد. وی خود را تئوریسین اقتصاد اسلامی میدانست، اما به تدریج به جبهه ملی و اعضای آن که اعتقادات لائیک داشتند، نزدیک شد. با این حال، پس از ورود امام خمینی(ره) به پاریس در سال 1357، بنیصدر از افرادی بود که سعی کرد در حلقه اطرافیان امام(ره) برای خودش جایی باز کند. او که تا آن زمان، عملاً در انقلاب اسلامی مردم ایران حضوری فعال نداشت، حالا میخواست به عنوان یک اقتصاددان انقلابی، خودی نشان بدهد. با توجه به نیاز انقلاب به افراد متخصصی که بتوانند در اداره امور، پس از سقوط رژیم پهلوی، به ایفای نقش بپردازند، بنیصدر توانست اعتماد انقلابیون را جلب کند و به تدریج خود را به هسته اصلی اداره امور در شورای انقلاب برساند.
همه چیز فدای من!
بنیصدر در دولت موقت به پست وزارت دارایی رسید. او در جریان تسخیر لانه جاسوسی، به مخالفت جدی با آن پرداخت. وقتی در انتخابات ریاستجمهوری بهمنماه سال 1358، به عنوان پیروز معرفی شد و سوگند یاد کرد که پاسدار قانون اساسی و تمامیت ارضی کشور باشد و امام(ره) برای هماهنگی در امور، فرماندهی کل قوا را هم به وی سپرد، به تدریج رنگ عوض کرد و مسیری متفاوت را پیش گرفت. این مسیر، مبتنی بر تلاش مستقیم برای نادیده گرفتن قانوناساسی و در پی آن، دوبارهسازی مراکز قدرت و از دور خارج کردن نیروهای انقلابی بود. او به خوبی با بحث جنگ روانی آشنایی داشت. نهاد رسمیاش، روزنامه انقلاب اسلامی، تقریباً به صورت روزانه علیه افرادی که بنیصدر آنها را در مقابل خود حس میکرد، به سمپاشی مشغول بود.
قوانین مجلس که قانون نیست!
بنیصدر بعد از افتتاح مجلس شورای اسلامی، آن را چالشی بزرگ بر سر زیادهخواهیهای خود دید. مخالفتهای مجلس با نخستوزیران پیشنهادی او و در آخر اظهار تمایل اکثریت نمایندگان به نخستوزیری شهید رجایی، برای بنیصدر قابل تحمل نبود و او ناچار شد روی دیگر خودش را نشان دهد؛ اینکه مدعی شود قوانینی که مجلس تصویب میکند، اصلاً قانون نیست! بنیصدر مدعی بود که مجلس دست و پای او را میبندد و مانع فعالیت منتخب ملت میشود؛ در حالی که نمیخواست باور کند نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم، منتخبان مستقیم همین ملت هستند و آمدهاند تا قانون وضع کنند و مانع جاهطلبی امثال او شوند. وی در مصاحبههایش با روزنامههای اروپایی و آمریکایی، مرتب از موانعی که مجلس بر سر راهش قرار میداد، حرف میزد.
دفاع آشوب زده
درست در همین زمان بود که جنگ تحمیلی هم آغاز شد؛ در 31 شهریور 1359. بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا، مسئولیت دفاع از کشور را برعهده داشت. اما حتی در آن شرایط خاص هم حاضر نبود دست از جاهطلبی و بزرگ جلوه دادن خود بردارد. او که زمانی خودش را تئوریسین اقتصاد میدانست، حالا مدعی بود که تئوریسین دفاع از کشور است و طرحهای عالی نظامی او، میتواند کشور را نجات دهد. نتیجه این به اصطلاح نبوغ، طرح زمین دادن و زمان گرفتن بود. طرحی که باعث شد نیروهای دشمن هر چه بیشتر داخل کشور نفوذ کنند. بنیصدر حتی به اقدامات نیروهای ارتش و همکاری آنها با بسیجیها که در قالب رزمندگان جنگهای نامنظم و زیرنظر شهید چمران آموزش دیده بودند، در مناطق عملیاتی وقعی نگذاشت. عملیات پیروزمندانه سوسنگرد، در آبان 1359، جز با تلاشهای رزمندگان سپاه، ارتش، دلاورمردان بسیجی همراه شهید چمران و تلاشهای بیوقفه آیتا... خامنهای به نتیجه نمیرسید. بنیصدر حتی شب قبل از عملیات، دستور داده بود که تیپ 21 زرهی اهواز با نیروهای آماده حمله در سوسنگرد همکاری نکنند. موضوع دیگری که قابل بررسی به نظر میرسد، آگاهی وی از قریبالوقوع بودن آغاز جنگ است؛ بنیصدر میدانست که به زودی جنگی تمام عیار از سوی صدام آغاز میشود، اما تمام وقت خود را صرف درگیریهای سیاسی کرد. در حالی که رزمندگان در جبههها از نبود تجهیزات، جان به لب شدهبودند و هر روز به شمار شهدا افزوده میشد، او ترجیح میداد یک گوشه بنشیند و درباره نخبگانی بودن طرحهایش بلوف بزند. ماجرای ارسال نامه علی شمخانی، فرمانده وقت سپاه خوزستان خطاب به مسئولان نظام که از آن به عنوان سندی مهم در تاریخ دفاع مقدس یاد میشود، در همین شرایط اتفاق افتاد.
سکوی پرش منافقین
سازمان منافقین از همان ابتدا با جمهوری اسلامی موافق نبود؛ مسعود رجوی، سرکرده این گروهک، صراحتاً به مخالفت با قانون اساسی پرداخته و همه پرسی قانون اساسی را تحریم کردهبود. با این حال، بنیصدر ترجیح داد که با این جریان ضدانقلاب، ارتباطات سازمانی برقرار کند. این ارتباط حدود سه ماه بعد از انتخاب بنیصدر به عنوان رئیسجمهور، آغاز شد؛ هر چند به باور بسیاری از پژوهشگران، روابط میان بنیصدر و منافقین، اگرچه نه در سطح خیلی عالی، در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی برقرار شدهبود. برخلاف بنیصدر که به نظر میرسید میخواهد از قدرت منافقین برای ایجاد یک آلترناتیو در برابر مخالفانش استفاده کند و در صورت لزوم، از آنها برای ایجاد تنش و بلوا بهره ببرد – آنگونه که در واقعه 14 اسفند 1359 بهره برد – منافقین برای این ارتباط، برنامه بلندمدت داشتند.
بازی دو سر باخت
با آغاز سال 1360، در حالی که جنگ تحمیلی به اوج خود رسیده و بخشهایی از کشور در اشغال دشمن بود، بنیصدر همچنان به بازی سیاسی خود برای عقب راندن نیروهای انقلابی ادامه میداد. اعتراضات وقتی بالا گرفت که او از دادن سلاح به نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای حضور در جبههها خودداری کرد؛ با این بهانه که اصولاً درگیری خاصی در مناطقی که ادعا میشود، وجود ندارد و بچههای سپاه صرفاً به دنبال مسلح کردن خودشان هستند! این رفتار به دور از خرد، با اقدام عجیب بنیصدر در مسلح کردن نیروهای سازمان منافقین، کامل شد؛ بهانه بنیصدر برای این کار، آن بود که اعضای گروهک منافقین برای حفاظت از جان خود نیازمند سلاح هستند! رجوی که حالا بنیصدر را بازیکن نوک حمله تیم خود میدانست، از او خواست که برنامه برگزاری میتینگهایی مشابه میتینگ 14 اسفند را ادامه دهد؛ آنها به دنبال ایجاد تنش بیشتر بودند؛ ناآرامیها میتوانست فضا را برای آغاز جنگ تمامعیار علیه نظام جمهوری اسلامی آماده کند. به همین دلیل، منافقین در 7 اردیبهشت 1360، دست به تظاهرات در تهران زدند و بنیصدر را «آلنده ایران» نامیدند! امام خمینی(ره) که دیگر ادامه چنین وضعی را به صلاح نمیدانست، روز 20 خردادماه همان سال، بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و در پی آن، روند رأی دادن نمایندگان ملت به عدم کفایت سیاسی وی در مجلس شورای اسلامی که از مدتها قبل مطرح شدهبود، کلید خورد. منافقین در اقدامی تهدیدآمیز، روز 30 خردادماه 1360، دست به تظاهرات توام با خشونت در خیابانهای تهران زدند. با تصویب طرح عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور، بنیصدر مخفی شد. منافقین روز بعد از عزل بنیصدر، رسماً اعلام ورود به فاز مسلحانه کردند؛ این به معنای اعلام جنگ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران بود. به فاصله کمتر از یک هفته، در هفتم تیر 1360، دفتر حزب جمهوری اسلامی هدف حمله تروریستی سازمان منافقین قرار گرفت و شهید بهشتی به شهادت رسید. منافقین بنیصدر را در خانههای تیمی جابهجا میکردند تا شرایط برای فرار وی فراهم شود. روز هفتم مرداد 1360، بنیصدر به همراه رجوی، مخفیانه به فرودگاه مهرآباد رفت و با استفاده از نفوذیهای سازمان در تشکیلات فرودگاه و همکاری معزی، خلبان شخصی شاه، به پاریس گریخت. به این ترتیب، سناریوی منافقین برای بهره بردن حداکثری از جاهطلبی بنیصدر، با شکست روبهرو شد و او، به تدریج ارزش وجودی خود را برای سازمان منافقین از دست داد؛ پیمان منافقین و بنیصدر، تا 30 اسفند 1362 دوام آورد و پس از آن برای همیشه به پایان رسید! او خیلی زود فهمید که در تشکیلات منافقین و نیروهای ضدانقلاب خارج از کشور، افرادی وجود دارند که در جاهطلبی، قادر به رقابت با آنها نیست! معلوم بود که بنیصدر، با آن اخلاقیات، نمیتواند در چنین فضایی دوام بیاورد. او که بعد از فرار، به ازدواج دختر 18 سالهاش فیروزه، با مسعود رجوی رضایت دادهبود و این ازدواج را نوعی اتحاد سیاسی تلقی میکرد، متوجه شد که دامادش، اصولاً او را فقط در حد یک نردبان قبول دارد! به همین دلیل، کمتر از دو سال بعد، در بهمن 1363، فیروزه بنیصدر از مسعود رجوی جدا شد؛ هر چند که او بعدها، دلیل این جدایی را روابط غیراخلاقی رجوی با مسئول دفترش، مریم قجر عضدانلو که در آن زمان، همسر مهدی ابریشمچی بود بیان کرد، اما تقریباً همه میدانستند که این طلاق، به معنای نقار سیاسی میان بنیصدر و سازمان منافقین است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخنران همایشی با موضوع «ثروت متافیزیکی»، میگوید: « خیلی از ما آدم ها دنبال راه حل ها در دنیای بیرون می گردیم، این غلط است ،همه راه حل ها در دنیای درون ما وجود دارد . قانون منتالیسم میگوید که همه چیز ذهنی است. هر چیزی بخواهید، در درون شما وجود دارد و هر چیزی که در مسیر شما قرار میگیرد، انعکاس درون شماست. بنابراین اگر میخواهید تجربه رسیدن به آرزوهایتان را داشته باشید، باید به آنها فکر کنید». شاید شما هم در همایش هایی با عناوینی مثل فکر مثبت، قانون جذب، قانون منتالیسم و ... شرکت کرده یا ویدئوهایی از سخنرانان اصطلاحا انگیزشی در شبکه های اجتماعی دیده باشید. تفکر مشترک این رویکردها به طور کلی این است که افکار ما بر جهان اثر میگذارد و انسان با اندیشه هرآن چه میخواهد به دست میآورد. بیشتر آدمها بعد از شنیدن این گونه سخنرانیها میگویند سرشار از انرژی و انگیزه هستند؛ سرشار از حال خوب و امید. اما چه میشود که انگیزه حاصل از این سخنان تداوم ندارد؟ آیا این قبیل باورها و سخنان ریشه های علمی دارد؟ در ادامه به این سوالات پاسخ میدهیم.
آیا واقعا افکار ما بر جهان خارج از ما و وقایع آن تاثیر میگذارد؟
اجازه دهید همین ابتدای کار به این سوال پاسخ دهیم؛ خیر! در روان شناسی به این نوع باور «تفکر جادویی» گفته میشود. هیچ شواهد علمی و تجربی قابل استناد برای اثرگذاری افکار ما بر وقایع جهان خارجی وجود ندارد. افکار ما اگر اثری داشته باشد، تنها بر خود ماست؛ بر احساسها، رفتارها و تصمیمهای ما. مثلا اگر ما درباره فردی افکار مثبت داشته باشیم، خواه ناخواه این افکار در طرز برخوردمان با آن فرد اثر می گذارد و در نتیجه شانس داشتن یک تعامل و رابطه خوشایند و مثبت از سمت او هم افزایش می یابد. یا اگر درباره کاری، افکار مثبت و امیدوارکنندهای داشته باشیم، برای انجام آن کار انگیزه بیشتری داریم و تلاش بیشتری میکنیم و قاعدتا نتیجه بهتری خواهیم گرفت. بنابراین افکار به واسطه رفتارها و تصمیمات ما بر وقایع اثر میگذارند نه مستقیما و اصلا این گونه نیست که هرآن چه تصور یا فکر میکنیم برای ما به خودی خود اتفاق بیفتد.
چرا عدهای به این قبیل رویکردها علاقه دارند؟
این رویکردها اثری همچون مواد مخدر دارند و احساسی شبیه به همه کارتوانی تزریق می کنند، به خصوص برای کسانی که در زندگی احساس ناکامی و شکست میکنند در لحظه تسکین دهنده و امیدوار کننده هستند. این رویکردها به آدمها وعده راه میانبر، تلاش کمتر و نتایج بزرگتر و فوریتر میدهند. معمولا آدمها دوست ندارند بشنوند که باید اهداف شان واقع بینانه باشد و برای به دست آوردن آنها باید در طول زمان سخت تلاش کنند و در نهایت ممکن است به آن چه میخواستهاند هم تمام و کمال نرسند!
این نوع باورها چه آثار مخربی دارند؟
اولین اثر مخرب این نوع باورها این است که شما مقصر تمام اتفاقات منفی هستید! اگر اتفاق بدی برای شما میافتد لابد شما با افکار منفی آن را جذب کردهاید! در زندگی که پر از اتفاقات خوشایند و ناخوشایند است، این طرز فکر، انسان را از پا میاندازد. بسیاری از بیماران وسواسی که به ما مراجعه میکنند دقیقا از این نوع تفکر رنج میبرند. آنها از هر تصویر ذهنی، فکر و احساس منفی وحشتزده میشوند چون خیال میکنند قرار است به واقعیت بپیوندد و در نتیجه تلاش بیهودهای میکنند برای سرکوب آنها و چون این سرکوب نتیجه نمیدهد، بیش از پیش وحشت زده میشوند.
دومین اثر مخرب این طرز فکر، دوری از عمل گرایی است. اندیشه و اراده عوامل بسیار مهمی هستند اما تا زمانی که به برنامه و عمل تبدیل نشوند، هیچ فایده و اثری نخواهند داشت. رویکردهای مثبت اندیشانه غیرعلمی، آن روی سخت و احتمالا ناخوشایند هدف گذاری، برنامه ریزی، عمل، تلاش سخت و رنج کشیدن در راه اهداف را به شما نشان نمیدهند و به جای آن، وعده موفقیت و خوشبختی کوتاه مدت و بیدردسر میدهند.
نکته مهم
در نهایت آن چه باید بدانیم این است که هر سخن زیبا، لذت بخش و انرژی دهندهای لزوما درست و کاربردی نیست؛ هر جا با راهحلهای فوری، کوتاه مدت و نسخههای همگانی برای موفقیت و خوشبختی و حال خوب مواجه شدید، بدانید که ممکن است در دام چنین مطالب غیرعلمی و اصطلاحا خرافه های مدرن گرفتار شوید.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ایران در سه دهه گذشته تحولات چشمگیر جمعیتی را تجربه کرده است. این تغییرات جمعیتی میتواند منشأ چالشهای فراوانی برای دولت و مردم هر کشوری قلمداد شود ولی در عین حال با برنامهریزی صحیح میتوان برای بهبود وضعیت آینده کشور تلاش کرد. به تازگی رئیس انجمن علمی سالمندان گفته: «اکنون حدود ۸۰ هزار سالمند ازدواج نکرده داریم اما اگر دهه شصتیها به سن سالمندی برسند در سال ۱۴۳۰، حدود سه میلیون سالمند خواهیم داشت که ازدواج نکردند و مجبور میشویم برای مراقبت از سالمندان، نیروی مراقب وارد کنیم و این خطر جدی است که باید از اکنون به فکر این موضوع باشیم.» در ادامه، چند نکته مهم از آمارهای این مسئول و آسیبهای افزایش تجرد سالمندان را خواهید خواند.
به جای 100 سال، فقط 20 سال فرصت داریم
«احمد دلبری» در گفتوگو با شبکه 2 سیما گفته: «در آینده بیشترین رشد جمعیت سالمندی را در جهان خواهیم داشت و این موضوع نگرانکننده است زیرا زیرساختهای لازم را برای این میزان جمعیت سالمند نداریم. دو برابر شدن جمعیت سالمند کشورهای توسعه یافته، ۱۰۰ سال طول کشیده است اما ما فقط ۲۰ سال فرصت داریم. از دولت درخواست میکنم یک عزم ملی را برای این موضوع به کار گیرند؛ موضوع سالمندی در کشور برای سامان دهی ۸ میلیون نفر در حد سازمان بهزیستی نیست. در ضمن، مشکلات سالمندان پنج برابر مشکلات جوانان خواهد بود؛ جوان اگر خانه نداشته باشد ازدواج نمیکند، اما سالمندی که بیمار میشود پنج نفر از اعضای خانواده را درگیر میکند. ما هیچ ساختاری که متناسب با نیاز سالمندان باشد در کشور نداریم.»
آسیبهای تجرد در سالمندی
بررسی های متعدد نشان داده است که سالمندان مجرد بیش از سالمندان متاهل در معرض بیماریهای جسمی و قلبی عروقی قرار میگیرند. همچنین احساس شکست، امید نداشتن به آینده، افسردگی و ... گریبان سالمند مجرد را بیشتر میگیرد. چند مورد از اصلیترین این آسیبها عبارت اند از:
1- احساس تلخ تنهایی
دنیای تجرد دنیای تحمل تلخ تنهاییهاست، به ویژه در سنین بالاتر که مرد و زن مجرد برخلاف تکامل و غریزه عاطفهمحور خود باید سفر دو نفره زندگی را یک نفره طی کنند.
2- ناکامیهای عاطفی
یکی از نیازهای پایه و حیاتی ما آدمها میل وصف نشدنی به دوست داشتن و دوست داشته شدن است. این میل اگر در موعد خود به سرانجام نرسد یا در طول مسیر ازدواج رخ ندهد، به ناکامی منجر می شود و عوارض فکری و روانی بسیاری دارد.
3- بیمیل شدن به زندگیکیفی
فرد مجرد انگار که گم شدهای دارد و دایم با صرف انرژی بسیار به دنبال پیدا کردن آن است. این صرف انرژی که گاه به خطا هم نیمه خود را مییابد، حال و روز فرد مجرد را آشفته و بلاتکلیف میکند. همه متاهلان این روزهای سردرگمی را تجربه کردهاند، اما یک سال، دو سال و در نهایت تمام شده و اکنون متاهل هستند. حال فرض کنید این سردرگمی سالها به طول انجامد. عارضه آن ناامیدی و کاهش انگیزه و بیمیلی به زندگی کیفی و انسانی و خدای نکرده تمایل به بیخیالی و در نهایت پناه بردن به روابط اشتباه است.
دهه شصتیها دست بجنبانند
ایران امروز کشور جوانی است با زاد ولد بسیار کم و این یعنی یک کشور پیر در آینده نه چندان دور. باید گفت منطقی نگریستن دختران و پسران مجرد و خانوادهها شاید بتواند کمکی باشد برای رفع این معضل بزرگ. مقایسه سبکزندگی در ایران با سبکزندگی اروپایی بسیار اشتباه است که مدنظر بعضی از جوانان مجرد قرار گرفته است. اگرچه شاید پذیرش این موارد برای جوان امروز که مجردی سالم و مستقل است، تقریبا غیر قابل باور باشد اما بهتر است قدری واقعبین باشیم و توانمندی و شرایط امروز، جوانان را دچار غرور نکند. از سوی دیگر، بیمیلی جوانان به ازدواج تنها عامل این مشکل نیست بلکه باید گفت که پرتوقعی آنها و خانوادهها هم در آن نقش دارد. مقایسه کردن و چشموهمچشمی، ازدواج را ممکن است آن قدر به تاخیر بیندازد که ناگهان خیلی دیر شود و مجرد شانس ازدواج را از دست بدهد. بسیاری از دختران صرف اینکه تحصیلات بالاتری از خواستگار خود دارند، موضوع را منتفی میکنند. بهتر است در چنین شرایطی سایر مولفههای کفویت را در نظر گرفت و بررسی کرد.
مراقبتهای جسمیوروانی که باید جدی گرفته شود
سالمندان بسیار بیشتر نسبت به جوانان به مراقبتهای جسمی و روانی نیاز دارند. مهمترین نیاز در سنین سالمندی، تامین رفاه برای زیستن و امنیت مالی است. دسترسی به خدمات مراقبت از سلامت مناسب یکی دیگر از مسائلی است که دولت باید برای حل آن اقدام و زودتر برنامه ریزیکند. اصلیترین پیامد اجتماعی داشتن 3 میلیون سالمند در سال 1430، این است که به احتمال زیاد آنها نیازمند افراد یا نزدیکانی خواهند بود که کمک حالشان باشند و این موضوع برای سالمند مجرد، دهها برابر نگران کنندهتر است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرنگی کاران کشورمان در دیدارهایی شگفت انگیز به دو طلای جهان در نروژ دست یافتند. در ادامه رقابتهای جهانی کشتی فرنگی که به میزبانی نروژ در حال پیگیری است، شب گذشته محمدهادی ساروی و علی اکبر یوسفی در فینال وزن های ۹۷ و ۱۳۰ کیلوگرم با درخشش قابل توجهی به مدال خوش رنگ طلا دست یافتند.محمدهادی ساروی در وزن ۹۷ کیلوگرم در فینال به مصاف الکس زو از مجارستان رفت که با نتیجه ۳ بر یک پیروز شد و نخستین طلای کاروان کشتی فرنگی را کسب کرد.همچنین علی اکبر یوسفی در وزن ۱۳۰ کیلوگرم با کسب طلا تاریخ سازی کرد و رکورد جدیدی را به ثبت رساند. این فرنگی کار در دیدار فینال به مصاف زورابی گدخوری دارنده مدال برنز اروپا از روسیه رفت که با نتیجه ۵ بر یک به برتری رسید تا برای نخستین بار طلای سنگین وزن را کسب کند و تاریخساز شود.کاروان ورزشی کشورمان در روزهای قبل هم ۲ مدال برنز توسط پژمان پشتام و محمدعلی گرایی کسب کرده است. امشب نیز میثم دلخانی و محمدرضا گرایی در فینال روی تشک میروند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.