
ناگهان شعر
تعداد بازدید : 18
چند ترانه خاطره انگیز با اجرای استاد محمد نوری
حسین منزوی
نمی شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم یه دست از آسمون بیاد
ما دو تا رو
ببره از اینجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن همیشه با هم باشن
رو قرارش نکنه یهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قدیمیه، از اون دلا!
که می خواد عاشق که شد پا روی ِ دنیا بذاره
یه پا مجنونه دلم به شوق لیلی که می خواد
بارو بندیلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه می خواد من می دونم، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش می خواد، یه اما بذاره
بی تو دنیا نمی ارزه تو با من باش و بذار
همه دنیا منو همیشه تنها بذاره
من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
نادر ابراهیمی
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها
چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم
ما برای آنکه ایران
گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
ما برای آنکه ایران
خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم
ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم