تاریخ ایران و افغانستان؛ یک روح بزرگ در 2 بدن
استاد مهدی سیدی در گفتوگو با خراسان از نقش تاریخی هرات و بادغیس در گستره جغرافیای فرهنگی ایران میگوید
الهه آرانیان- آنچه به نام گستره فرهنگی تمدن ایرانی میشناسیم، بسیار وسیعتر از حدود و مرزهای جغرافیایی است. سرزمینی که امروزه ایران خوانده میشود، با همسایگان خود، پیوستگیهای گسترده فرهنگی و تاریخی دارد. در شرق ایران، جایی که روزگاری به خراسان بزرگ شهرت داشت، امروزه میراث آن فرهنگ غنی در اختیار مردم کشورهای گوناگون است که افغانستان که این روزها حال خوشی ندارد و دستخوش التهاب و درگیری هایی است و امیدواریم هر چه زودتر به ثبات و آرامش برسد، یکی از آن کشورهاست. بررسی پیوستگیهای تاریخی و فرهنگی میان ایران و افغانستان، نشان میدهد که مردمان دو کشور، از پشتوانه قوی تمدنی مشترک برخوردار هستند. برای بررسی دقیقتر این موضوع، به سراغ استاد مهدی سیدی، پژوهشگر و مصحح تاریخ بیهقی رفتیم تا درباره تاریخ هرات، بادغیس و بلخ، خاطرههای ادبی و بزرگانی که از این ولایات برخاستهاند، بیشتر بدانیم؛ولایاتی که در گستره بزرگ و وسیع فرهنگ ایرانی جایگاهی ممتاز دارد.
2 تکه از گستره فرهنگ ایرانی
مهدی سیدی در پاسخ به طرح این مسئله، میگوید: «نیمی از خراسان بزرگ درکشور کنونی افغانستان قرار گرفتهاست؛ آن خراسان بزرگ که همه جهان آن را میشناسد و منطقهای بزرگ در شرق ایران را دربرمیگرفت، متشکل از شهرهای بزرگی مانند نیشابور و مرو و هرات و بلخ بود و همه به هم پیوسته که به هر کدام «رَبع» میگفتند. اکنون دو رَبع هرات و بلخ در افغانستان، ربع مرو در ترکمنستان و ربع نیشابور در ایران قرار دارد. از هرات تا بلخ، بادغیس، مرو رود، طالقان و گوزگانان که همه با فرهنگ و ادب ایرانی آمیخته است؛ مثلاً ولایت گوزگانان که خردهولایتی بین ولایت هرات و بلخ محسوب میشود، همان جایی است که تیر آرش برای تعیین مرز بین ایران و توران، پای درخت جوزی در آن فرود آمد و به گوزگانان مشهور شد. قدیمیترین کتاب جغرافیا را که «حدود العالم من المغرب الی المشرق» نام دارد، شخصی در سال 372 هجری قمری در همین منطقه گوزگانان به زبان فارسی نوشته و به امیر آنجا تقدیم کرده که به فریغونیان معروف بودند و گفته میشد از اولاد فریدون هستند».
شاعرانی از بلخ و بادغیس
بلخ، ربعِ دوم از خراسانِ بزرگِ تاریخی که در خاور جغرافیای فرهنگی ایران واقع است، در شمال افغانستان قرار دارد. جایی که شخصیت بزرگی مانند جلالالدین محمدبلخی از آن برآمدهاست. پایینتر که بیاییم، در غرب ولایت هرات به بادغیس میرسیم. مهدی سیدی درباره ریشه واژه بادغیس میگوید: «این منطقه در ابتدا «بادخیز» بوده؛ جایی که منشأ بادهای 120 روزه در شرق ایران، از جمله باخرز، نشتیفان و... است. حنظله بادغیسی یکی از اولین شاعران زبان فارسی در قرن سوم هجری، اهل بادغیس است و این ابیات را از او در دست داریم: مهتری گر به کام شیر در است/ شو خطر کن ز کام شیر بجوی/ یا بزرگی و عز و نعمت و جاه/ یا چو مردانت مرگ رویاروی».
از بوی جوی مولیان تا میراثی به نامِ «خیابان»!
به هرات میرسیم؛ یکی دیگر از خویشاوندهای بلخ و مرو و نیشابور در خراسان بزرگ و خاور گستره جغرافیایی فرهنگ ایرانی. این خویشاوندی آنقدر زیاد بوده که در متون و ادبیات فارسی از قرن نهم به بعد، به هرات «خراسان» میگفتند و در روزگار حکومت تیموریان بر ایران، از عهد شاهرخ به بعد، هرات به عنوان پایتخت ایران شناخته میشد و در دوره صفوی نیز، ولیعهدنشین ایران بود؛ چنانکه شاهعباس یکم صفوی، متولد هرات است. استاد سیدی دراینباره میگوید: «هرات 170 سال است که از نظر سیاسی، از ایران جدا شده است. در سال 1272 هجری قمری انگلیسیها دخالت و آن را از ایران جدا کردند. هرات در نقشه افغانستان در غرب این کشور است و از مرز هرات به طرف سرخس، رود هریرود قرار دارد که بادغیس، ولایت شمال غرب هرات است». شاید برایتان جالب باشد بدانید که اولین خیابان ایران، در شهر هرات ساخته شد و ابوالفضل بیهقی در کتاب تاریخ بیهقی به آن اشاره میکند. سیدی در توضیح خیابان هرات و ریشه آن اینطور میگوید: «طبق متن تاریخ بیهقی بونصر مشکان، رئیس دیوان رسالت غزنویان در سال 431 هجری قمری درگذشت و او را در «دشت خدابانِ هرات» دفن کردند. «خدابان» اصل واژه «خیابان» است که امروزه به کار میبریم به معنای کوی خدایان؛ محله سلطنتآباد و جایی که حکومتیها و اعیان در آن زندگی میکردند. در خیابان هرات که بسیار عریض و زیباست، بزرگانی مانند امیر علیشیر نوایی، گوهرشاد، عبدالرحمن جامی و... که در گستره تاریخ ایران جایگاهی ویژه دارند، دفن شدهاند». این پژوهشگر تاریخ و ادبیات در پایان به داستان مشهور سرودهشدن قصیده «بوی جوی مولیان» رودکی اشاره میکند که شرح ماجرایش در چهارمقاله نظامیعروضی آمده است: «امیر نصر سامانی که از سال 300 تا 330 هجری سلطنت کرد، تابستانها به سمرقند میرفت تا اینکه یکسال به هرات رفت و از آب و هوا و طبیعت این ولایت و بادغیس آنقدر خوشش آمد که نزدیک چهارسال آنجا ماندگار شد. اطرافیان شاه که دلتنگ دیار و خانواده شده بودند، دست به دامان رودکی شدند تا مگر با شعرش امیر را مجاب کند به بخارا بازگردد. رودکی هم با دریافت مبلغی چشمگیر، چنان شعری در وصف بخارا برای امیر سامانی سرود که امیر بدون کفش سوار اسب شد و به سمت بخارا حرکت کرد!»