در عصر اینترنت به خاطر سپردن اطلاعات ضروری است؟
مردم اغلب بیش از آن چه بتوانند در مغز خود نگه دارند، اطلاعات وارد آن میکنند
آتلانتیک- شکی نیست که بعضی افراد میتوانند یک بار کتابی را بخوانند یا فیلمی را ببینند و پیرنگ آن را به خوبی در حافظه بسپارند. اما برای بسیاری از افراد، تجربۀ مصرف کالای فرهنگی مثل پر کردن وان حمام است، در آن غوطهور میشوند و بعد تماشا میکنند که با برداشتن درپوش خروجی تا قطرۀ آخر آب تخلیه میشود، شاید یک فیلم ته وان باقی بماند اما دیگر فیلمها همگی میروند.
فریا سانا، استادیار روان شناسی در دانشگاه آتاباسکا در کانادا میگوید: «حافظه اغلب محدودیتی ذاتی دارد. در اصل یک گلوگاه است.»
آن چه «منحنی فراموشی» نام دارد در ۲۴ ساعت اول پس از یادگیری تندترین شیب را دارد. این که دقیقاً چقدر فراموش میکنید، از نظر درصدی متغیر است اما اگر آن را مرور نکنید، بخش زیادی از مطلب در گذر از روز اول جان سالم به در نمیبرد و روزهای بعد بخشهای بیشتری از دست میرود و آخر سر شما میمانید و کسری از آن چه آموختهاید.
اما جَرد هوروات، محقق دانشگاه ملبورن میگوید: نحوۀ کنونی مصرف اطلاعات و تفریحات نظرمان را دربارۀ نوع حافظۀ ارزشمند تغییر داده است و حافظۀ ارزشمند دیگر آنی نیست که کمک کند پیرنگ فیلمی را به یاد آوریم که شش ماه پیش دیدهایم.
در عصر اینترنت، حافظۀ بازیابی، توانایی به یادآوردنِ خود به خود اطلاعات در ذهن، ضرورت کمتری دارد. هنوز هم به درد اراجیف کافه میخورد یا فهرست کارهای روزانهتان اما به گفتۀ هوروات، آن چه «حافظۀ شناختی» نام دارد، از اهمیت بالاتری برخوردار است. او میگوید: «تا وقتی یادتان باشد آن اطلاعات کجاست و چطور میتوان به آن دسترسی پیدا کرد، دیگر نیازی نیست آن را به خاطر بسپارید.»
تحقیقات نشان دادهاند که اینترنت مثل حافظۀ جانبی عمل میکند. براساس یک مطالعه «وقتی افراد امید دارند پس از گذشت زمان به اطلاعات خود دسترسی داشته باشند، میزان بازیابی اطلاعات در آنها پایینتر است». اما حتی پیش از ظهور اینترنت، محصولات سرگرمی به عنوان حافظۀ جانبی عمل میکردند. اگر بتوانید جملهای از یک کتاب را به سرعت پیدا کنید، لازم نیست آن را به حافظه بسپارید. از وقتی فیلمهای ویدئویی به بازار آمدند، میتوانید تقریباً بدون هیچ دردسری فیلم یا برنامۀ تلویزیونی را مرورکنید. دیگر اصلاً این موضوع مطرح نیست که اگر نتوانید اثری فرهنگی را به یاد آورید، برای همیشه آن را از دست میدهید.
واقعیت این است که مردم اغلب بیش از آن چه بتوانند در مغز خود نگه دارند، اطلاعات وارد آن میکنند. سال گذشته، هوروات و همکارانش در دانشگاه ملبورن دریافتند افرادی که بیش از حد برنامههای تلویزیونی میبینند، محتوای برنامهها را خیلی سریعتر از کسانی فراموش میکردند که هفتهای یک قسمت را تماشا میکردند. همچنین طبق گزارش خودشان، میزان لذت آنها از تماشای برنامه کمتر از کسانی بود که روزی یک بار یا هفتهای یک بار آن را می دیدند.درسی که از مطالعه زیاد خوانی میگیریم این است که اگر میخواهید چیزهایی را که میخوانید و میبینید به یاد آورید، آنها را از بقیه چیزها فاصله دهید.
سانا میگوید اغلب وقتی میخوانیم، دچار نوعی «احساس فصاحت» کاذب میشویم. اطلاعات جریان دارند و وارد ذهن ما میشوند، آنها را میفهمیم، به نظر میرسد این مجموعه اطلاعات به آرامی در یک کلاسور جمع میشوند تا در پوشههای مختلف ذهنمان جای بگیرند؛ «اما در حقیقت این اطلاعات تثبیت نمیشوند مگر این که خودتان تلاش و تمرکز کنید و برخی راهبردها را به کار بگیرید که کمک کند آنها را به یاد آورید».
شاید این توضیح خوبی باشد برای این که چرا پُل و دیگران فضای خواندن کتاب را به یاد میآورند اما محتوای آن را خیر. پل یک «کتاب کتابها» را از دوران دبیرستان خود نگه داشته است -نوعی حافظۀ جانبی- که در آن اسم تمام کتابهایی را که میخواند مینویسد. «کتاب کتابها دسترسی سریع فراهم میکند تا بدانم در هر لحظه از زندگیام در چه شرایط روان شناختی یا کدام مکان جغرافیایی بودهام». پل این مطلب را در زندگیام با کتاب کتابها توضیح میدهد، کتابی که دربارۀ کتاب کتابهایش نوشته است. «هر مدخل خاطرهای را از غیب حاضر میکند که در غیر این صورت از دست میرفت یا با گذشت زمان محو میشد».
یان کروچ در مطلبی برای نیویورکر با عنوان «نفرین خواندن و فراموش کردن» مینویسد :«خواندن وجوه بسیار دارد که شاید یکی از آنها ترکیب توصیف ناپذیر و ذاتاً ناپایدار فکر و احساس و دستکاریهای حسی باشد که در لحظه اتفاق میافتد و بعد محو میشود. پس چه مقدار از خواندن صرفاً نوعی خودشیفتگی است ، نشانهای از این که شما که بودید و در زمان مواجهه با یک متن به چه میاندیشیدید؟»
بهنظر من، خودشیفتگی نیست که فصلهای زندگی را با هنری که آنها را ایجاد کرده به یاد آورید، بهارِ رمانهای عاشقانه، زمستانِ داستانهای جنایی. اما این واقعیت هم مطرح است که اگر فرهنگ را با این امید مصرف کنید که کتابخانهای ذهنی بسازید تا هر زمان به آن رجوع کنید، احتمالاً راه به جایی نمیبرید.
کتابها، فیلمها، برنامهها و ترانهها فایلهایی نیستند که در مغزمان آپلود کنیم، بلکه بخشی از تابلوفرش زندگی هستند که در کنار چیزهای دیگر بافته شدهاند. از دور شاید دیدن یک رشته نخ دشوار باشد اما آن نخ به هر حال سر جای خودش نشسته است.هوروات میگوید: «خندهدار است که فکر کنیم خاطرات کاملاً پاک میشوند، آنها وارد ذهن شما میشوند و به همین دلیل است که الان یک حافظه دارید. اما در واقع مجموع آنها با هم یک چیز را میسازد و آن همه چیز ماست».
منبع: ترجمان