اگر قرار باشد داستان زندگیتان را بنویسید
تعداد بازدید : 34
قهرمان شما چه شکلی خواهدبود؟
دور همی
نویسنده : مهین ساعدی | روزنامه نگار
برایتان پیش آمده بخواهید درباره موضوعی داستان بنویسید، ساعتها صفحهای سفید روبهروی خود گذاشته و قلم به دست تمرکز کرده باشید تا شاید بتوانید چیزی روی آن بنویسید. شما و این صفحه بیروح ساعاتی به هم خیره مانده باشید ولی دریغ از یک موضوع به درد بخور! پیشنهادم این است این بار که قصد داستاننویسی داشتید نگاهی به خودتان بیندازید، چه اشکالی دارد اولین داستان شما درباره خودتان باشد و قهرمان آن خود خودتان باشید؟ در دورهمی این هفته از «ریحانه صادقینژاد» 15 ساله، «مریم اِمارلو» و «اسماء نصرتی» 16 ساله خواستهایم درباره قهرمان داستان شخصیشان صحبت کنند.
نگهبان شعله کوچک امید
«اسماء» که معلوم است کلی به قهرمان قصهاش فکر کرده، میگوید: «همیشه در رویاهایم خودم را دیدهام که یک موسسه بزرگ و معروف دارم و در آن شاد بودن و خندیدن را به مردم آموزش میدهم؛ مرکزی که به مردم شکرگزار بودن، خندیدن و امیدوار بودن را میآموزد؛ همچنین این نکته را که در کنار همه چیزهای سختی که تحمل میکنند همیشه کورسویی از امید وجود دارد، حتی اگر شعلهاش خیلی کوچک باشد. آموزش دهنده های این موسسه اغلب خودشان زندگی سختی داشتهاند ولی با تمام وجود یاد گرفتهاند همیشه لبخند به لب داشته باشند. موسسه من شبیه «خندوانه» نیست و مردم در آن دنبال شادی های معنادارتری هستند. در این موسسه یاد میگیرند دنیا هم سختی و نشیب دارد هم راحتی و فراز، مهم انسان بودن است. اسمای دنیای واقعی قوی نیست هرچند تمام تلاشش را میکند حال خودش و بقیه را خوب کند. اسمای داستانم قوی و پرانرژی است، باید یاد بگیرد شاد و مهربانتر باشد».
ناجیِ بچههای سرطانی
«مریم» با الهام از یک برنامه تلویزیونی میگوید: «من اگر بخواهم قهرمان داستان خودم باشم، برای بچههای سرطانی کاری میکنم. چندوقت پیش در تلویزیون، یک کودک سرطانی و پدرش را دیدم که مشکلات مالی زیادی داشتند. به نظرم آنها همین که با این بیماری دستوپنجه نرم میکنند، کلی اذیت میشوند و غم مسائل مالی دیگر تحملکردنی نیست. پس «مریم» قصه من باید به فکر خیریهای باشد که غیر از کمک مالی، حامی عاطفی این کودکان هم باشد؛ شاید چیزی شبیه به موسسه «محک». قهرمان داستان من باید ایمان قوی به خدا داشته باشد تا بتواند به بچهها هم توکل کردن را بیاموزد. از خودگذشتگی ویژگی بعدی قهرمان من است که همراه با نشاط و امیدواری فراوان خواهدبود. بهنظرم مریم داستان من نباید خیلی احساساتی باشد که با هر موضوعی از خود بیخود شود، باید خستگیناپذیر و مقاوم هم باشد. در دنیای واقعی تنها به این مسئله فکر کردهام و هنوز هیچ کـار خاصـی برایــش انجام ندادهام ولی فکر کنم حالا حداقل به دیدن بچههای سرطانی بروم و یکطوری بهشان انگیزه بدهم».
برآورنده آرزوها
«ریحانه» خیلی به داستان نوشتن از زندگی خودش فکر نکرده ولی میگوید: «اگر قرار باشد داستانی بنویسم که قهرمانش خودم باشم، ریحانهای را تصور می کنم که آرزوهای افراد ناتوان جسمی-حرکتی را برآورده میکند. همیشه به این فکر میکنم که چقدر خوب میشود اگر مربی افرادی باشم که بهسختی کارهای روتینشان را انجام میدهند و به آنها انگیزه ورزش و تحرک بیشتر بدهم چون میدانم برای این افراد ورزشهای مخصوصی وجود دارد. فکر میکنم قهرمان داستانم با توجه به کارش باید فردی صبور، بانشاط، خلاق و پر از ایدههای متفاوت و مقاوم باشد تا بتواند حتی ذرهای از غم و غصه و حس بدی که هر روز از برخوردهای بد در جامعه میگیرند، از بین ببرد. در این داستان، «ریحانه» زمانی قهرمان به شمار میآید که همه افرادی که به آنها آموزش میدهد، خوشحال و راضی باشند. در دنیای واقعی، با یادگرفتن این ورزشهای مخصوص و راه انداختن یک کانال تلگرامی که آداب رفتار با معلولان را آمــوزش میدهد، برای قهرمان شـــدنــم گـــام برمیدارم».