



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

واقعیت این است که طی 20 سال گذشته، آمریکا حتی یک روز هم به دنبال مبارزه با تروریسم و سرکوب تروریست ها نبود، بلکه آن چه که در افغانستان از سوی آمریکا دنبال شد، صرفا مدیریت تروریست ها بود.پروسه احیای طالبان و ایجاد شبکه هایی در درون این گروه که هم سو با سازمان امنیتی آمریکا (سیا) فعالیت کند، اندکی پس از ورود آمریکا به افغانستان کلید خورد و روند مشروعیت بخشی به این گروه نیز از سال ۲۰۱۱ و همزمان با افتتاح دفتر طالبان در قطر، در دستور کار قرار گرفت. همان گونه که رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت ا... خامنه ای در سخنان روز گذشته خود فرمودند، آمریکا پس از 20 سال ادعای مبارزه با تروریسم، افغانستان را رسماً به گروه طالبان که از سوی آمریکا، تروریست خوانده میشود، تحویل داد و علاوه بر آن، تجهیزات فوق العاده مدرن و پیشرفته ای را که گفته می شود برابر یا یک سوم تسلیحات نظامی اروپاست، به طور سالم و کامل در اختیار طالبان گذاشت. شاید، در نگاه اول، این تصور ایجاد شده باشد که خروج آمریکا از افغانستان، بسیار عجولانه و بدون برنامه انجام شده است، اما شواهد زیادی می توان اقامه کرد که بر اساس آن میشود گفت شکل خروج آمریکا از افغانستان، کاملا برنامه ریزی شده و هدفمند بوده است.قدر متقن این است که یک افغانستان با ثبات و آرام، حتی اگر یک حکومت کاملا آمریکایی هم بر آن مسلط باشد، به نفع آمریکا نخواهد بود. چه این که چنین وضعیتی، به توسعه مبادلات مالی و تجاری و نیز تقویت زیرساخت های امنیتی کشورهایی منجر خواهد شد که همگی در همسایگی افغانستان هستند و در عین حال، رقیب آمریکا نیز به حساب میآیند.آمریکایی ها به شدت علاقه مند هستند آتش جنگ در افغانستان شعله ور باقی بماند تا چین و روسیه و هند و ایران که از ثبات افغانستان بیشترین نفع را می برند، از رسیدن به اهداف خود باز بمانند، اما از سوی دیگر، به دنبال آن هستند که هزینه های این جنگ، بر همین همسایگان افغانستان که رقبای آمریکا هم هستند تحمیل و میان آن ها سرشکن شود.تغییر استراتژی آمریکا در افغانستان مبنی بر خارج شدن از زیر بار هزینه های جنگ در افغانستان و تحمیل کردن این هزینه بر رقبا، از سال های پیش عملا کلید خورده است .همچنین، گزارشهای متعددی از انتقال تروریست هایی که قبلا در سوریه و عراق جنگیده اند با هماهنگی و همکاری آمریکا به شمال افغانستان پیشتر منتشر شده بود و ادعاهایی مطرح شده که این نیروها در تصرف بخش های زیادی از نیمه شمالی افغانستان به طالبان کمک کرده اند.از سوی دیگر، خبرهایی از وجود اختلافات عمیق میان رهبران طالبان در حال انتشار است. شکافی که هر آن، ممکن است موجب فروپاشی حکومت نیم بند این گروه شود.زمانی که مجموع این رویدادها را کنار هم بگذاریم، به عنوان یک سناریوی قوی در آینده افغانستان می توان این گونه گفت که آمریکایی ها در طول چند سال گذشته، نه تنها با تروریسم مبارزه نکردند، بلکه سعی وافری در ایجاد ارتباط سازمانی با آن ها و فراهم کردن شرایط رشد و تقویت آن ها به خرج داده اند. آن چه که ممکن است در آینده ای نزدیک شاهد آن باشیم، احتمال فروپاشی طالبان از درون و تقسیم شدن این گروه به دسته های مختلفی است که از یک سو به مجهزترین سلاح های نظامی تجهیز شده اند و از سوی دیگر، هیچ تعهدی هم به کشورهای همسایه افغانستان نداده اند.در چنین وضعیتی، تأثیرگذاری این شبکه ها بر همسایگان افغانستان، کشورهای منطقه را ناچار خواهد کرد که برای مقابله با این گروه های تا بن دندان مسلح، وارد میدان افغانستان شوند.سناریویی که می تواند هزینه های بسیاری را بر منطقه تحمیل کند .لذا باید هوشیارانه با شرایط موجود در افغانستان برخورد کرد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.






ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

«وقتی بهم گفتن که نمی شه بری داخل حرم، اون لحظه خیلی دلم شکست، فقط مات و مبهوت به گنبد طلای آقا امام رضا(ع) نگاه میکردم و اشک میریختم. تو دلم بهش گفتم که آقا، این چه رسم مهمون نوازیه؟ اصلا چرا منو طلبیدی از تویسرکان همدان تا بیام زیارتت؟ اون هم بعد از چهار سال با کلی سختی، مشکلات اقتصادی و ... . بعدش ایستادم روبهروی حرم، دستم رو به رسم ادب گذاشتم روی قلبم، گفتم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)، آقا دلم شکسته، اگر جوابم رو ندی، دیگه نمیام زیارتت...». زهرا جمور، زائر امام هشتم(ع) اواسط شهریور امسال با شوهرش سید محمد جواد شیخ الاسلامی و سه فرزند یک، 4 و 7 سالهشان با زحمت فراوان از همدان بار سفر میبندند تا زائر امام رضا(ع) شوند. اتفاقاتی در بازرسی ورودی حرم برای آنها میافتد که سفر را نیمه تمام رها می کنند و بدون وداع با حضرت(ع) از مشهد خارج میشوند اما کمتر از 2 ساعت بعد به قول خودشان، عنایت و کرامت حضرت (ع) نصیب شان می شود و توفیق زیارت دوباره برایشان حاصل میشود و این بار، مهمان ویژه حضرت میشوند. در پرونده امروز زندگی سلام و در آستانه شهادت امام رضا(ع) با این زائر امام هشتم(ع) و ماجراهایی که در این سفر زیارتی برایش پیشآمده، گفتوگویی داشتیم.
بیکار شدن شوهرم باعث شد 4 سال از زیارت محروم شویم
خانم جمور در شروع گفت و گو از دلتنگیهایش برای زیارت این دفعه میگوید و این که چرا بین زیارت های هرسالهشان فاصله افتاده: «در چند سال اخیر، مشکلات اقتصادی مان زیاد شد. خیلی دلمان میخواست که زودتر به حرم امامرضا(ع) مشرف شویم اما شوهرم حدود دو سال بیکار شد و هزینههای سفر به مشهد برای ما جوری نبود که امکان این توفیق را داشته باشیم. اما به خصوص از اوایل امسال، دلم خیلی هوای زیارت کرد تا این که چند وقت پیش برادرم به من گفت که میخواهم بروم مشهد، دوست دارم شما هم با من بیایید. من سه تا فرزند دارم، زینب سادات 7 ساله، سید محمد حسین 4 ساله، اسما سادات یک ساله. به برادرم گفتم که ما جمعیتمان زیاد است، بخواهیم با تو همسفر شویم، هزینههایت زیاد میشود اما اصرار داشت که ما را به پابوس حضرت ببرد.»
به شوق زیارت اصلا نفهمیدم چطور چمدانها را بستم
«سفرمان خیلی عجلهای شد»، این زائر ادامه میدهد: «جمعه نوزدهم شهریور ساعت 6 و نیم غروب بود که برادرم به من خبر داد از تهران بلیت به سمت مشهد پیدا کرده و باید سریع آماده شویم که ساعت 11 شب از تویسرکان همدان به سمت تهران برویم تا از قطار جا نمانیم. برای زیارت امام رضا(ع) دیگر خودتان میدانید، حالوهوای دیدن گنبد طلا، صدای زنگ ساعت حرم و نقاره خانه، نوشیدن آب از سقاخانه اسماعیل طلا و ... چه صفایی دارد. بنابراین به شوق زیارت اصلا نفهمیدم چطور چمدانهای خودم، شوهرم و سه تا بچهام را در 2 یا 3 ساعت آماده کردم. ساعت 4 و هنگام اذان صبح رسیدیم به تهران و بعدش هم راهی مشهد شدیم. دختر یک سالهام در قطار خیلی اذیت کرد، اصلا نخوابید و ما خسته و کوفته رسیدیم مشهد اما شوق زیارت امام رضا(ع)، همه این سختیها را به شیرینی تبدیل میکند».
به لطف امام رضا(ع) و شهدا حجابم کاملتر شده بود
ماجرا از آن جا شروع میشود که خانم جمور به همراه شوهر و سه فرزندش، بعد از دیدن گنبد طلای امام رضا(ع) از دور شروع به خواندن صلوات خاصه میکنند و سریع خودشان را به گیت های بازرسی میرسانند تا به فراق چندین سالهشان پایان دهند اما خادمی که جلوی در ایستاده، به پوشش این خانم ایراد میگیرد. خانم جمور در این باره میگوید: «اول باید یک مقدمه در این باره بگویم. من قبلا باحجاب بودم اما نه مثل الان و در این حد، بنا بر دلایلی حجابم کامل نبود. بعدش جریاناتی برایم پیش آمد اما عنایت امامرضا(ع) و داستان زندگی یکی از شهدا باعث شد تا تصمیم بگیرم روی خودم کار کنم تا حجابم بهتر شود، جوری که این اواخر همه تعجب میکردند چطور شده که این قدر حجابم کامل تر شده است. بنابراین اصلا فکر نمیکردم که بیایم مشهد و چنین مشکلی برایم پیش بیاید. من برای ورود به حرم همان طور که در تصویر هم میبینید، یک عبای زنانه بلند و آزاد داشتم و یک روسری مشکی بلند اما در گیت بازرسی، اجازه ورود به من ندادند .»
نزدیک حرم باشی اما دلتنگ، آخرین حد از غم دنیاست
این زائر درباره ادامه ماجرا میگوید: «وقتی به حرم راهم ندادند، خیلی دلم شکست. همسرم بعد از این که با آن خادم به خاطر پوشش من بحث کرد، خیلی ناراحت شد و به آن خانم گفت که همسرم یک سال تمام روی خودش کار کرده، مطالعه کرده و ... تا به این حد از حجاب برسد، الان شما به ما بگویید که کجای پوشش ایشان مشکل دارد؟ همان جا بود که شوهرم رو به گنبد حضرت سلام داد و گفت که یا امام رضا(ع) یا دیگر حرمت نمیآیم یا خودت باید جوابم را بدهی. چون ما واقعا با سختی به این زیارت آمده بودیم. بعدش هم برگشتیم هتل. حال خودم هم اصلا خوب نبود. نزدیک حرم باشی اما دلتنگ ، آخرین حد از غم و بغض دنیاست. در هتل، آهنگ استاد کریمخانی را گذاشته بودم و اشک میریختم: «آمدهام آمدم ای شاه پناهم بده، خط امانی ز گناهم بده، ای حرمت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده...» همان طور که داشتم در اینستاگرام ویدئوهای حرم امامرضا(ع) را میدیدم و گریه میکردم، پیج آقای مروی را دیدم.
آقای مروی، شخصا پیگیر ماجرای من شدند
می پرسم بعد از ارسال پیامتان به دایرکت پیج حجت الاسلام و المسلمین مروی تولیت محترم آستان قدس رضوی، چه اتفاقی افتاد؟ خانم جمور پاسخ میدهد: «بعد از آن ماجراها، صبح روز بعد، از مشهد بلیت قطار گرفتیم تا به شهرمان برگردیم. اصلا در مشهد باشی و زیارت نروی که نمیشود و تحملش را نداشتیم. رسم هم این است که هر کسی به زیارت حضرت میآید، شب یا روز آخر برای وداع خودش را به حرم میرساند اما ما این بار حتی با حضرت(ع) وداع هم نکردیم. حالم در تمام این مدت اصلا خوب نبود و باورم نمی شد که با این همه سختی به زیارت آمدم اما انگار حضرت(ع) حواسش به زائرش نیست. هنوز یک یا 2 ساعت نگذشته بود که دیدم از پیج اصلی حاج آقای مروی یک پیام به دایرکت من آمد که لطفا شمارهتان را برای تماس و پیگیری موضوع بدهید. من خیلی تعجب کردم چون اصلا انتظار این اتفاق را نداشتم. یک ربع نگذشت که از دفتر حاج آقا تماس گرفتند و گفتند که آقای مروی شخصا پیگیر مسئله شما شدهاند و میخواهند جزئیات ماجرا را بدانند. من به طور کامل ماجرا را توضیح دادم و گفتم عکس پوششم را هم میفرستم تا خودتان قضاوت کنید، شاید واقعا مشکل از ما بوده است. بعدش دوباره با من تماس گرفتند که حاج آقا خیلی ناراحت شدند و گفتند چرا زائر امام رضا(ع) باید با این پوشش، به حرم راه داده نشود و دلش بشکند. گفتند که حاج آقا ما را دعوت کردند که ظهر برای ناهار به مهمانسرای حضرت مراجعه کنیم اما من به آنها گفتم که ما از مشهد خارج شدیم. تا این را شنیدند، خیلی ناراحت شدند و گفتند که مطمئن باشید ما پیگیر ماجرای شما هستیم».
این بار مهمان ویژه آستان قدس شدیم
«رسیدیم تهران، درگیر این بودیم که چطور برگردیم شهرستانمان در استان همدان، با اتوبوس یا خودروی شخصی که دوباره از دفتر حاج آقای مروی با من تماس گرفتند»، این زائر ادامه میدهد: «مسئول امنیت حرم پشت خط بود و گفتند که حاج آقا امر کردند با هزینه آستان قدس برای شما بلیت بگیریم، هتل، غذای حضرت و ... تا دوباره به زیارت بیایید. شوکه شده بودیم اما دعوت حضرت را که نمیتوانستیم رد کنیم. چند ساعت بعد، بلیت را به دستمان رساندند و ما دوباره راهی مشهد شدیم. اصلا باورمان نمی شد که امام رضا(ع) حواسش به دل تکتک زائرانش هست. شوق این سفر دوباره، صد هزار برابر سفر اول بود. آن موقع تمام لحظات سفر قبلی مدام جلوی چشمم میآمد. یادم هست در لحظه خروج از مشهد رو به حرم کردم و گفتم: «آقا من این جوری نمیخواستم بیام زیارت، هنوز یک دل سیر گنبدت رو نگاه نکردم. تازه ثبت نام کرده بودم برای غذای تبرک حرم، کلی حرف دارم براتون آقا. این چه وداع تلخیه که با دل شکسته دارم می رم؟ و ... ». توصیف لذت معنوی که از این سفر دوباره به مشهد بردم، قابل بیان نیست. برخورد حاج آقای مروی و افرادی که در دفترشان مشغول کار هستند هم با ما خیلی خوب بود، هیچ وقت محبتشان را فراموش نمیکنیم. در مدتی که مشهد بودیم، هر روز تماس میگرفتند که آیا مشکلی برایتان پیش نیامد؟ کم و کسری ندارید؟ و ...».
روزها نه، ثانیهها را میشمارم تا دوباره زائرش شوم
حالا خانم جمور و خانوادهاش، 10 یا 15 روز هم نشده که به شهرشان برگشتند اما بدجور دلتنگ حرم هستند. او در پایان صحبت هایش میگوید: «من زمانی که کودک بودم، پدرم عید و تابستان هر سال ما را میآورد مشهد. خیلی به این سفر و برکاتش اعتقاد داشت. خاطرات بچگیام از حرم را بارها و بارها برای دخترم زینب سادات و بقیه بچههایم تعریف کرده بودم. از حس و حال دویدن در صحن حرم روی سنگ فرشها و ...، برای همین خیلی ذوق زیارت داشتند. الان چند روزی است که برگشتیم و بچههایم مدام میپرسند که مامان، کی می شه دوباره بریم حرم؟ مدام این را تکرار میکنند. این برای من خیلی ارزش دارد چون دوست نداشتم خاطره بدی در ذهن بچههایم از این امام رئوف شکل بگیرد. این جا در روستایمان یک شاهزاده ناصر داریم که میگویند برادر امامرضا(ع) است. با همسرم روزی یک بار میرویم آن جا تا شاید دلتنگیمان برای زیارت دوباره امام رضا(ع) کمتر شود اما نه، زیارت امامرضا(ع) و سفر به مشهد را با هیچ جای دنیا نمیتوان عوض کرد. روزها نه، ثانیهها را می شمارم تا دوباره قسمت شوم و بیایم زیارت.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

حمید رضا حلاجیان- « Tortoise Intelligence» در گزارش جدید خود به صراحت تاکید می کند:«هوش مصنوعی این توان را دارد که ژئوپلیتیک جهان را به طور کامل تغییر دهد.» فناوری هوش مصنوعی با سرعت غیر قابل باوری در حال رشد است و در آینده نزدیک، تقریبا تمام بخش های زندگی انسان را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. یووال نوح هراری، انسان شناس و مورخ، در کتاب 21 درس برای قرن 21، که در ژوئن 2018 به چاپ رسید؛ تأثیر هوش مصنوعی (AI) بر حکومت ها را معادل تأثیر انقلاب صنعتی بر جوامع فئودالی می داند. ولادیمیر پوتین، هم طی بازدید از آکادمی موشکی استراتژیک در نزدیکی مسکو، اظهار کرد که هوش مصنوعی ممکن است راهی باشد که روسیه بتواند قدرت را از آمریکا بگیرد. باید بپذیریم که تأثیر هوش مصنوعی دیگر چیزی در آینده که منتظرش بودیم؛ نیست. هوش مصنوعی این جا و اکنون حضور دارد و ما باید آماده آن باشیم و اقداماتی را در مواجهه با آن انجام دهیم. به نظر می رسد اهمیت این فناوری برای ایجاد نظم نوین جهانی هر روز نمایان تر می شود و طبیعی است که ایجاد هر نظم نوینی، در مرحله اول باید با نظم پیشین به ستیز بنشیند و این احتمالا به معنی بروز جنگ سرد دیگری است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

ما شهرها را حتی پیش از آن که از نزدیک دیده باشیم، به واسطه عامل شهرت شان میشناسیم؛ وقتی اسم ساوه را میشنویم، فورا یاد انار میافتیم. یزد برای خیلیهایمان یعنی بادگیر و قنات. کرمان است و زیرهاش، رشت است و بارانش و زنجان است و چاقویش. چند سالی است که جویبار هم به فهرست شهرهایی اضافه شده که از دور، فقط با شنیدن اسمشان، میشناسیمشان. جویبار اما یک فرق اساسی با شهرهای دیگر دارد؛ عامل شهرتش آن را نه تنها در ایران که در دنیا متمایز کرده است. حالا دیگر همه میدانند که جویبار به پایتخت کشتی ایران و جهان معروف است. در پرونده امروز به استان مازندران میرویم و خودمان را به جویبار میرسانیم تا از فاصله کمتری با این شهر آشنا شویم، به دیدنیهایش سرک بکشیم و بفهمیم چرا و چطور با کشتی به شهرت رسیده است.
نکته: ما میدانیم که بهتر است یک شهر را با ساکنانش شناخت و قصد داشتیم جویبار را هم از زبان جویباریها به شما معرفی کنیم اما به دلایلی که بر ما معلوم نیست، هیچ کدام از اهالی جویبار که ما به آنها دسترسی داشتیم، حاضر به گفتوگو نشدند. چند همکار خبرنگار ما در جویبار و چند ورزشکار و هنرمند سرشناس جویباری، کسانی بودند که در ابتدا قول همکاری دادند و بعد بدون هیچ توضیحی تماسهایمان را بیپاسخ گذاشتند. امیدواریم در فرصت های بعدی بتوانیم پای صحبت اهالی جویبار بنشینیم و این شهر را با دقت بیشتری بشناسیم.
جویبار جویبار که میگن، کجاست؟
جویبار که اسمش را از رودهای فراوانش گرفته، از شمال به دریای خزر میرسد، از شرق به ساری، از جنوب به قائمشهر و از غرب به بابلسر. یک شوخی اینستاگرامی بین شمالیها رایج است که خطاب به مردم سایر شهرها میگویند «بیچارهها، ما تو مسافرت شما زندگی میکنیم» و جویبار طبق مختصاتی که گفتیم، اصلِ مسافرت است! حالا که هنوز سفر کردن مجاز نیست، دست کم میتوانیم دور هم چند دقیقهای در شهر رودها و پهلوانها گشتی بزنیم.
کشتی سرمایه جویبار است
اگر مخاطب کشتی باشید، در هر گزارشی از مسابقات ملی و بینالمللی اسم جویبار به گوشتان میخورد: «رضا یزدانی» یا به قول هادی عامل، «پلنگ جویبار»، «حسن یزدانی»، «کمیل قاسمی»، «مهدی حاجیزاده»، «عزتا... اکبری» و «مسعود اسماعیلپور»، فقط تعدادی از پهلوان های کشتیگیر جویبارهستند. سال 92 سایت فدراسیون جهانی کشتی (FILA) در گزارشی، جویبار را پایتخت کشتی ایران نامید. بخشی از این گزارش را بخوانیم: «در هر کشور کشتیخیزی، منطقه یا استانی وجود دارد که کشتی در آن جا پادشاه است. مثلا در روسیه، «داغستان» و «چچن» و در آمریکا «آیووا» و «پنسیلوانیا». در ایران چندین استان میتوانند مدعی باشند اما در سالهای گذشته مازندران، بهترین کشتیگیران را معرفی کرده است. در مسابقات سال 2013 نه تنها این منطقه قهرمانانی داشته است، بلکه شهر کوچکی به نام «جویبار» از این ویژگی برخوردار بوده است. ماه گذشته در بوداپست کشتی آزاد ایران برای اولین بار پس از سال 2002 قهرمان جهان شد و این درحالی بود که از پنج مدال آور ایران سه نفر آنها از جویبار بودند. شهری که تنها حدود 27هزار نفر جمعیت دارد». اگر این اشاره فیلا هم نبود، میدانستیم که کشتی در جویبار جدی است، آن قدر که حتی یکی از میدان های شهر «کشتی» نام دارد. این شهرت و موفقیت، تصادفی به دست نیامده است. جویبار روی کشتی سرمایهگذاری کرده است و حالا دارد ثمرهاش را میبیند. در جویبار، شخصی به نام «هاشم اسکندری» به عنوان معمار کشتی این شهر شناخته میشود. اسکندری که سالهای دور شهردار جویبار بوده است، در سال 1351 اقدام به احداث سالن کشتی و تربیت حرفهای کشتیگیران میکند. تا پیش از آن ورزشکاران مستعد جویبار بدون آموزش رسمی کشتی میگرفتند چرا که به مربی دسترسی نداشتند و ازعهده هزینههای سفر به تهران برای گذراندن دوره های آموزشی هم برنمیآمدند. اسکندری با حمایت شخصی و تأمین بودجه از طریق شهرداری، کشتیگیرها را راهی تهران میکند. آنهایی که با مدرک مربیگری به جویبار برمیگردند، کشتیگیران جوان نسل بعد را برای کسب مدالهای جهانی تربیت میکنند. اسکندری همچنین با پیگیری های بسیار، مجوز و اعتبار ساخت سالن کشتی را از تهران میگیرد و بعد از آن مسیر برای رشد پهلوانهای جویباری هموارتر میشود. بیایید سرمایهگذاری روی کشتی و نگاه حرفهای به این ورزش
در جویبار را از دید آمار و ارقام این موضوع بررسی کنیم:
سفال جویبار 8 هزارساله است
جویبار گرچه به پهلوانهای گوش شکستهاش شناخته میشود اما همه هنرش را روی تشک کشتی به نمایش نمیگذارد و حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد. مثل شعری که از هشت هزار سال پیش به زبان گِل میگوید. هنر سفالگری از مشخصههای جویبار است، گرچه اینروزها مهجور مانده است. تا چندی پیش - و امروز هم کمابیش- اگر سر و کارتان به «کلاگر محله» یا «کوزهگر محله» جویبار میافتاد، شانس دیدن استادکارهای سفالگری را داشتید که در کارگاههای شان با آب و خاک جادو میکردند. «کلا» در مازندران به معنی «کوزه» است و غیر از جویبار از قدیم در قائمشهر و بابل هم محلههای کلاگر وجود داشته است؛ اسمی که نشان میدهد عمده ساکنان این مناطق سفالگران ماهری بودهاند. اگر در سفرتان به مازندران بخت پیدا کردن یک کارگاه سفال را در جویبار داشته باشید، میتوانید از استاد سفالگر سراغ یک «قدره»، «گومبکا»، «دوشون»، «گل لوه» یا «نمکشور» درجهیک را (به ترتیب یعنی «کاسه آش، ظرف مخصوص نگهداری نیشکر، ظرف مخصوص تولید کره، ظرف مخصوص درست کردن ماست» و «ظرف مخصوص نگهداری ماست») بگیرید و با خودتان سوغات ببرید.
همنشینی مذهب و هنر در یادگارهای تاریخی شهر
«سقانفار»، «سقانپار» یا «سقاتالار» بنایی چوبی در دو طبقه است که مانند آلاچیقی با پوشش شیب دار و عمدتا از جنس سفال یا حلب در کنار تکایا، حسینیهها، مساجد و در محوطه گورستانها ساخته میشده است. بخش بالایی بنا محل نشستن نوحهخوان بوده است و در قسمت پایین عزاداران جای میگرفتهاند که با چای، آب و نوشیدنیهای دیگر از آنها پذیرایی میشده است. این کارکرد آب رساندن به عزاداران، غیر از آن که مثل همه مراسم آیینی بخشی ضروری از آیین سوگواری بوده، در وجهی نمادین مفهوم «سقایی» را هم به ذهن متبادر میکرده است. در واقع هدف از ساخت این بنا در نزدیکی مکانهای مذهبی، تداعی و یادآوری نقش حضرت ابوالفضل(ع) در کنار امام حسین(ع) در آبرسانی به یاران و خاندان ایشان در کربلا بوده است. به این ترتیب علت نامگذاریاش هم مشخص میشود. «نفار» یا «نپار» که با واژه عربی سقا همراه شده، در لغتنامه دهخدا به «تختی با پایه بسیار بلند چون بالاخانهای که با پلههای چوبین بر آن بالا روند» معنی شده است.
درهم تنیدگی آیین و زندگی روزمره
سقاتالار گرچه موقوفه حضرت ابوالفضل(ع) بوده و بین مردم محلی به «ابوالفضلی» معروف است اما تنها کارکرد آیینی نداشته است. در گذشته که هنوز آب آشامیدنی لولهکشیشده دردسترس نبود، در سقاتالارها ظرف بزرگ و بیضی شکلی قرار میدادند و در آن آب میریختند تا مردم از آن بنوشند. سقانفارها از لحاظ معماری، مختص منطقه مازندران هستند که امروز تعداد کمی از آنها در این منطقه از جمله در جویبار باقی مانده است. نقشپردازیهای دینی شامل تمثال ائمه(ع)، طرحهای اساطیری مرتبط با اسطورههای آب و منبتکاریها و خوشنویسی های به جا مانده در سقاتالارها، از لحاظ هنری و تاریخی بر ارزش این بناها افزوده است. اگر میخواهید تا پیش از فراموشی همیشگی سقاتالارها که به نظر سرنوشت محتوم آنهاست، تعدادی از آن ها را از نزدیک ببینید، باید در سفرتان به استان مازندران زمان بیشتری صرف گشت و گذار در شهرهای مختلف بکنید تا سقانفار «کیجا تکیه» در بابل، «شیاده» و «کبریاکلا» در اطراف بابل و «آهنگرکلا»، «زرینکلا» و «هندوکلا» در آمل را پیدا کنید. در ادامه با یکی از آیین های قدیمی که از بیش از یک قرن پیش در تکیههای جویبار برگزار میشود، آشنا میشوید.
رسمی که از 100سال پیش پابرجاست
«مَجمَعگذاری» از آیینهای محرم در مازندران است که از حدود یک قرن پیش، غالبا در روستاهای مناطق کوهستانی و ییلاقی به ویژه در روستای «بیزکی» جویبار برگزار میشود. در این آیین خانمهای روستایی که دستپخت شان مثالزدنی است، با پختن چند نوع غذا در شبهای محرم از عزاداران پذیرایی میکنند. وجه تسمیه این رسم آن است که زنان غذاها را داخل سینیهای بزرگی که «مجمع» نامیده میشود، میچینند؛ سینیها را روی سر میگذارند و به محلهای عزاداری تحویل میدهند تا در پایان مراسم غذای مهمانان مهیا باشد. این مجمعها در آشپزخانه مسجد یا حسینیه جمعآوری میشوند و بعد از آماده شدن عزاداران هر سینی مقابل دو تا چهار نفر گذاشته میشود. ریشسفیدان روستا میگویند قدمت آیین مجمعگذاری به زمان احداث تکیه بیزکی برمیگردد و از آن زمان تا امروز همچنان معتقدان خودش را دارد.
دیدنی های جویبار
شهر فرنگ است
جویبار بیش از 20 اثر تاریخی ثبت شده دارد و برای گشت و گذار در آن، دامنه انتخابهای متنوعی دارید، از ساحل و جنگل گرفته تا دشت و تالاب. پس تصدیق میکنید که نمیشود در یک پرونده به همه جاذبههای این شهر پرداخت. آن چه در ادامه میآید شرح مختصری از دیدنیهای جویبار است اما خب شنیدن کی بود مانند دیدن؟ پس این فهرست را جایی نگه دارید تا وقتی فرصت سفر کردن امن و بیخطر دست داد، یک نقشه راه داشته باشید.
خشت پل و جمعه بازار| 5کیلومتری جویبار
خشت پل که زمان ساختش به دوران قاجار برمیگردد، روی «سیاهرود» واقع شده است و به استحکام بالا و فن مترقی معمارانهاش شناخته میشود. این پل پنج پایه مثلث شکل دارد که طراحی آنها در جهت مخالف جریان آب باعث ایجاد خاصیت موجشکنی در آن شده است. در کنار خشت پل، بازار هفتگی شهر برگزار میشود. جمعه بازار جویبار، قدیمیترین بازار سنتی مازندران است و عمری بیش از یک قرن دارد. قسمت گوشت و کباب بازار از محبوبترین بخشهایش است که تا پیش از دوران پاندمی و تعطیلی بازار، محلهایی برای کباب خوردن هم در آن تعبیه شده بود. در جمعه بازار جویبار طیف وسیعی از مواد غذایی و ابزار و وسایل عرضه میشود؛ از میوه و ترهبار و ماهی و شترمرغ تا وسایل کشاورزی و لباس و اثاث خانه. اما محصولات نوبرانه این بازار موسیقی محلی است و نوعی شیرینی سنتی به نام «فامیلی» یا «نصری» که از نظر تازگی و خوشمزگی با کبابهای تازه بازار در رقابت جدی است.
ساحل چپکرود| 16کیلومتری شمال جویبار
طولانی ترین ساحل دریای خزر، «چپکرود» است که به دلیل شرایط طبیعی یکی از سالمترین و زیباترین ساحلهای استان مازندران به شمار میرود. در این ساحل امکانات رفاهی شامل رستوران، آلاچیق و پارک ساحلی شامل زمین والیبال و فوتسال شنی قرار دارد و برای پیادهروی و دوچرخهسواری محل مناسبی است. غیر از جویبار، از مسیر خزرآباد هم میتوانید به ساحل چپکرود برسید اما هر راهی که انتخاب میکنید، یادتان باشد این ساحل بکر که به عنوان منطقه نمونه گردشگری هم معرفی شده است، با مراعات و مراقبت گردشگران است که میتواند همچنان سالم و زیبا بماند.
کردکلا و بیزکی | 28 کیلومتری جویبار، روستای حسنآباد
تکیه «کردکلا» و سقاتالار «بیزکی» هر دو یادگار دوران قاجارهستند. کردکلا در «روستای کردکلا» و «بیزکی» در روستایی به همین نام واقع شده است. کردکلا بنایی آجری است که با نقاشیهایی از صحنههای شکار و جنگ و گریز تزیین شده و به دلیل بافت ارزشمند تاریخیاش در فهرست آثار ملی به ثبت رسیدهاست. یک ایوان با شش ستون چوبی، اتاقهایی در دوطبقه به طور قرینه و یک شاه نشین در طبقه دوم، چیزی است که در این تکیه تماشا خواهید کرد. برای رفتن به سقاتالار «بیزکی» باید راهی دهستان «حسنرضا» شوید و خودتان را به روستای بیزکی برسانید. نکته مهم درباره تکیهها و سقاتالارها در جویبار و به طور کلی در استان مازندران این است که بدانید آنها صرفا بناهایی متعلق به دورهای پشت سر گذاشته شده در تاریخ یا نمونههایی تماشایی از هنر معماری نیستند بلکه بیانگر سبک زندگی و اعتقادات ساکنان این منطقه هستند.
تو به اندازه کشتیهای یزدانی زیبایی
چرا و چطور با کشتیهای حسن یزدانی زندگی و عاشقی کردیم؟
سید مصطفی صابری | روزنامهنگار
روی یک دیوار ساده که شباهت به بافت روستایی دارد جمله جالبی بود که انگار یک عاشق خطاب به معشوق نوشته بود: «تو به اندازه کشتی گرفتنهای حسن یزدانی زیبایی». حرف بیراهی هم نیست. یک معشوق در نگاه عاشق پر از شور زندگی است، همان طور که کشتیهای حسن یزدانی پرشور است. وصال، تکاپو میخواهد همانطور که کُشتیهای حسن پر از تلاش است. اصلاً انگار حسن یزدانی کشتی را زندگی میکند. انگار حسن بهجای همه ما زندگی میکند. حسن که روی تشک میرود انگار یک ورزشگاه صدهزارنفری در گوشه قلبم فریاد میکشد، انگار زمان متوقف میشود درست مثل لحظه لحظه کشتی عجیب و برزخی که حسن در فینال ریو مقابل انوار گدیوف روس داشت. این چند خط را که مینویسم هنوز از نتیجه فینال یکشنبه خبر ندارم، اما هر چه باشد حسن را دوست دارم، چون فرزند ایران است، چون بعد از باخت عجیب و لحظه آخریاش در فینال المپیک توکیو ناراحت از دست دادن مدال ایران نبودم، ناراحت حسنی بودم که برای مردمش کشتی میگیرد و همانطور هم شد، حسن بغض داشت برای مردم، حسن اشک ریخت برای مردم، و همه این رفتارها حسن را در قلب من محبوبتر کرد و فهمیدم کشتیهایش به زندگی نزدیک است، درست مثل فیلمهایی که در لحظه آخر ورق برمیگردد و آدمی که در قامت ابرقهرمان ظاهر شده ناگهان از جایی که فکرش را نمیکند ضربه میخورد، چون زندگی همین است و قهرمان و اسطوره هم که باشی ممکن است شکست بخوری، اما محجوب و سر به زیر که باشی همان شکست تو را محبوبتر میکند. حسن کشتی میگیرد و ما نمیخواهیم باور کنیم او هم یک انسان است، میخواهیم همه دردهای ما پشت رنگ طلایی مدال او مخفی شود. حسن که میخندد میخندیم و حسن که گریه میکند هوای دل ما بارانی میشود، همان 100 هزار نفر تماشاگر داخل قلبم بعد از فینال توکیو و باخت یزدانی بغض کردند اما قطرهای هم اشک نیامد چون میدانستند حسن گفته شرمنده مردم هستم و نمیخواستند قهرمان خوش قلبشان حس شرمندگی بیشتری داشته باشد. حسن قهرمان است نه به خاطر رنگ جذاب مدالهایش، حسن قهرمان است نه به خاطر کشتیهای توفانی که شمارش امتیازهایش باعث سرگیجه بیننده و داور میشود. حسن قهرمان است نه فقط به خاطر این که بارها با شنیدن صدای عامل که میگوید خداقوت پهلوان، دل ما را شاد کرده، حسن همه اینها هست اما بیشتر از این است، او قهرمان است چون در تمام این سالهای طلایی، قیافهاش فرقی نکرد، احترامی به بزرگ تر و پدر و مادر فرقی نکرد، عشقش به سه رنگ پرچم و مردم کشورش بیشتر شد، همیشه خودش را بدهکار میداند تا طلبکار. حسن پسرک سخت کوش روستایی دیروز حالا یک قهرمان است چون کاری را میکند که در زندگی معمولی بسیاری از ما نمیتوانیم، او زیر یک خم مشکلات و کمبودها را میگیرد. حالا نتیجه فینالش با تیلور هر چه می خواهد باشد. زندگی پر از شور و امید است مثل کشتیهای او و باز هم هر عاشقی که بخواهد اوج زیبایی معشوق را توصیف کند میگوید: «تو به اندازه کشتیهای حسن یزدانی زیبایی».
منابع این پرونده: ایرنا، تابناک، باشگاه خبرنگاران جوان، ایسنا، همگردی، تاپ توریست، اتاقک، خبرگزاری دانا، طرفداری

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.