
تعداد بازدید : 32
با شاعران عراق

زندگی در کوچه ماست
و خانه مرگ چند کوچه آنطرفتر.
ای ماه! من پسر تو هستم.
پسر تنها مانده تو بر روی زمین
هرلحظهای که به یاد تو میافتم
کفشدوزکها از روی زخمهایم
یکییکی پرواز میکنند.
وقتی بالهایم را باز میکنم
پرستوها دستهدسته از آشیان سینهام میپرند.
بعد پالتوی سیاه و شالگردن قرمزم را
باد با خود میبرد.
حالا من مردهام مثل پنجرهای که سالها پیش
میان دیوارها مرده و از سر و رویش مه برمیخیزد.
دوباره میگویم: ای ماه من پسر تو هستم
من پسر تنها مانده تو بر روی زمینم.
هر روز نفسم را با کاسهای از آب، پر میکنم
تا سینهام از آبی آسمان پر شود.
بعد همچون آینهای
که از دست دختر عاشقی افتاده باشد
ناگهان در خود فرومیریزم.
دلم به دوردستها میگریزد
و دیگر برنمیگردد.
من پرپر زدن دستهای گنجشکم.
هنوز دهانم پر از آواز است
که میفهمم آشیانه، کلمهای بیش نیست.
و خانه همان معنی تنهایی من
بر روی زمین است.
تو را در قلبم میگذارم تا باهم قدم بزنیم.
صدا میزنی مرا مبادا تنهایی
سرنوشت بچهگربهای را برایم رقم بزند
که تا ابد مینالد
بدون اینکه کسی لحظهای به او گوش
سپرده باشد.
تو را مانند بذری درسینهام میکارم ای ماه!
تا میان تاریکی
در گردابی نیفتم که مرگ در آن خفته است.
تو را مانند بذری درسینهام میکارم
تا در لحظه غروب دریا بهتنهایی شنا نکنم.
ای ماه! تبعید تو به آسمان
با پای خود بر صلیب رفتن است
تا روی هیچ زمینی نمیری
چراکه دیگر زمین جای تو نیست.
و من برای مردن
خانه کلمه را انتخاب میکنم.
گوری ابدی در کتابی میخواهم
که بر روی آن نوشته باشند:
ای ماه! من پسر تو هستم
من پسر تنها مانده تو بر روی زمینم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 51
آی ملت! داستان داریم چه داستانی
گفت و گو با نویسنده رمان «جادوگر پارک کوهسنگی» که گلایه های فراوانی از کمتوجهی مسئولان به حوزه نشر کتاب دارد
نویسنده : حیدر کاسبی calture@khorasannews.com

رد پای پررنگ نوستالژی در آثار شما همواره مشهود است. بهره بردن از نوستالژیها در آثارتان آگاهانه بوده یا در متن کار شکلگرفته است؟
فراگیرترین معنای نوستالژی دلتنگی برای زمان و مکان ازدسترفته است. وقتی نوستالژی وارد ادبیات میشود، بهویژه در ایران، اولین پیامش نوعی طغیان علیه انگارههای مدرن است که نمونه بارزش را در رمان «کلیدر» اثر استاد محمود دولتآبادی شاهدیم. بیشتر داستانهای کلیدر در دهه 60 میگذرد. تجربه زیست از مهمترین ملزومات داستاننویسی است. نویسندهها به طرز متفاوتی از سایرین تحت تأثیر اتفاقات پیرامون خود قرار میگیرند. نویسنده که باشی، مدام دلت میخواهد فضای ذهنی خودت را در داستانهایت بگسترانی و قهرمانهایت را در موقعیتی قرار دهی و هویتی را برایشان تصویر کنی که خواننده را به حس لذت و اندوهی توأمان از دورانی سپریشده و برگشتناپذیر از تجربههای زیسته خودت، دچار کنی و از این طریق مطمئن شوی که تنها نیستی. نوستالژی دقیقاً از همین منظر، در تمام قصههای من حضور دارد. در بعضی داستانها مانند «درخت اقاقیا» به شکل مستمر احساس میشود و گاهی فقط مربوط به برخی مکانها و اشخاص است مانند فضای کوهسنگی قدیم و شخصیت اصغر نمکی در داستان «جادوگر پارک کوهسنگی».
در کتاب جادوگر پارک کوهسنگی چقدر به موضوع ادبیات اقلیمی توجه شده است؟
طبیعتاً زیاد اما تعمدی در کار نبوده. بدون تردید من اگر جای دیگری زندگی میکردم جغرافیای داستانهایم در آنجا شکل میگرفت.
ادبیات اقلیمی را از چه جهاتی میتوان دارای اهمیت دانست؟
من همواره بر بومینویسی تأکید دارم؛ اما همزمان معتقدم که داستان، تریبون هیچچیز نیست. جادوگر پارک کوهسنگی با هدف معرفی کوهسنگی قدیم و مقایسهاش با کوهسنگی جدید نوشته نشده است. این کار را مستندسازان بهتر از من بلدند. با هدف معرفی فرهنگ و آداب و رسوم مشهدیها هم نبوده است. این را هم مستندسازها بلدند و انجام میدهند. وقتی میگوییم داستان باید جغرافیا داشته باشد، مهمترین دلیلش این است که هر اقلیمی حال و هوای متفاوتی را به لحاظ دریافتهای حسی با خود همراه دارد. برخی میگویند داستان باید انسانی و برای همگان در هر جای دنیا قابلدرک باشد. این موضوع کاملاً درست است؛ اما آنچه باید توسط همه خوانندهها در همهجا درک شود، درونمایه و ایده مرکزی داستان است. عکسالعمل کسی که در نیویورک تنها شده با آدمی که در مشهد تنها شده، مثل هم نیست و تنوع فرهنگی دقیقاً از همینجا شروع میشود؛ بنابراین ادبیات اقلیمی اگر درست فهمیده شود، برگ برندهای متمایز و نقطه قوتی منحصربهفرد برای تمامی ملتهاست.
از مشکلات پیش روی انتشار این کتاب بگویید.
متأسفانه ما نویسندههای کمتر شناختهشده عادت کردهایم به دنبال ناشر بگردیم؛ آنهم در پایتخت، چون سیستم توزیع در مشهد، مرزهای فاجعه را جابهجا کرده است. عادت کردهایم از ناشران برند و رایگان پایتخت، نه بشنویم چون به هیچ دستهای جز جهان تیرهوتار خودمان تعلق نداریم. مجبوریم برویم سراغ بخش خصوصی و بعد متهم شویم به اینکه پول دادهایم و کتاب چاپ کردهایم پس لابد قصههایمان بیسروته است. وقتی هم کتابمان چاپ و توزیع شد، برای تبلیغات و پیداکردن خواننده به تکاپو بیفتیم. یکبار باید روحمان را بگذاریم پای مانیتور و جان بکنیم و بنویسیم، بعد بارها و بارها غرور، حیثیت، اعتبار و اعصابمان را بریزیم در بازار مکاره تجارت و به شیوههای گوناگون داد بزنیم آی ملت داستان دارم چه داستانی! ما نویسندههای کمتر شناختهشده، رسانهای جز خودمان نداریم. از نشریات محلی مشهد، بپرسید کتاب من را بهعنوان یک داستاننویس همشهری چقدر میشناسند؟ صداوسیما و خط قرمزهایش هم که بماند.
چرا داستانها و رمانهای امروزی برای مخاطبان آنچنانکه باید جذاب نیست؟
من جای مخاطبان نیستم، این را باید از خودشان بپرسید. آسیبشناسی کنید و برایش چارهای بیندیشید. شخصاً بهعنوان یک مخاطب جدی داستان کارهای غیرحرفهای را کنار میگذارم؛ اما سلیقه و دانش من که متر و معیار نیست.
برای خلق یک داستان جذاب باید چه موضوعاتی درنظر گرفته شود؟
داستان خوب نوشتن، یک فرایند است که نقطه شروعش خود نویسنده است. نویسنده باید گوشها و چشمهای بزرگی برای شنیدن و دیدن آدمها داشته باشد تا بتواند به قدرت لازم برای شکار سوژههای متنوع برسد. در کنار آن قوه تخیل و حدس زدن افکار، احساسات و فضای زندگی آدمهایی که با آنها سروکار داریم، عنصری بسیار ضروری است. تسلط به دستور زبان و دایره لغات وسیع و شناختن کاربرد انواع مترادفها و متضادها و همخانوادهها و... برای به دست آوردن نثری پاکیزه و شفاف بسیار مهم است. شناختن عناصر داستان و همه نکاتی که ساختار قصه را سروسامان میدهند از قبیل پیرنگ، شخصیتپردازی، راوی و زاویه دید، کشمکش، دیالوگنویسی، لحن، ریتم و زبان داستانی و... از ضروریات است؛ حتی اگر بخواهی به هر دلیل آنها را رعایت نکنی و مثلاً پستمدرن بنویسی. البته این بحثی مفصل است و مجال خاص خود را میطلبد. در کنار همه اینها، داستاننویس باید با فلسفه به مفهوم مدرن آشنا باشد. کلیات جامعهشناسی را بداند. با علم روانشناسی غریبه نباشد. علاوه بر اشرافش به آثار داستانی جهان، شاخههای دیگر هنر اعم از شعر، تئاتر، سینما، نقاشی و... را هم بشناسد. داستان مربوط به آدمهاست. داستانی جذابتر است که با ساحتهای بیشتری از وجود آدمی درگیر شود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 94
عشق بی چون و چرای فردوسی به ایران و اهل بیت(ع)


آیا بعدازاین باید منتظر نسخهای جدید از شاهنامه باشیم؟
این رویداد ویژه، بسته به اتفاقات، اقبال و بخت ماست. باید ببینیم نسخه قدیمیتری ازآنچه در دسترس ماست، برای استناد به آن به دست ما میرسد یا خیر. نمیخواهم بگویم این احتمال درحد هیچ است اما این احتمال بسیار کم است. هماکنون ما باید با همین نسخههایی که در دسترس داریم کار تصحیح شاهنامه را انجام دهیم.
بررسی سبکشناسی نسخهها تا چه حد میتواند به حل برخی سؤالات در شاهنامهشناسی کمک کند؟
هر مسئله را باید عنوانبهعنوان بررسی کرد. سبکشناسی نسخهها در برخی از عناوین هیچ کمکی نمیکند ولی در برخی از عنوانها کمکهای مفیدی به حل مسئله دارد، پس ما باید تکبهتک عنوانها را خوانده و بررسی کنیم تا بر اساس همین بررسیها متوجه شویم چه تعداد از ابیات شاهنامه را فردوسی گفته و چه مقدار، بعدها به شاهنامه افزونشده است.
آیا وزن عروضی شاهنامه برای آواز خواندن و ساخت موسیقی مناسب است؟
درجایی از قول من نوشتهاند که وزن عروضی شاهنامه (به دلیل تکراری و سخت بودن) برای آوازخواندن مناسب نیست؛ اما من یادم نمیآید که کجا چنین چیزی گفته یا نوشته باشم. بیتردید، شاهنامه را میتوان بهصورت آواز خواند، همچنان که هنوز هم میخوانند ولی به دلیل یکنواخت بودن وزن شاهنامه، آواز بهصورت یکنواخت درمیآید؛ مگر اینکه در خواندن، کمی بیتها را عوض کنند. امروز نقالها و آوازخوانها شاهنامه را میخوانند، بهتازگی هم محسن مرعشی، از خوانندگان شناختهشده، شاهنامه را با عنوان «شهپرنامه» اجرا کرده است.
چرا در شاهنامه از شهرهای غرب کشور و کردستان صحبتی به میان نیامده است؟
اتفاقاً در شاهنامه از اقوام کردزبان، صحبت به میان آمده اما تعداد این ابیات بسیار کم است چون جغرافیای شاهنامه بیشتر مربوط به مشرق ایران و بهویژه خراسان است؛ اما حماسههایی در شاهنامه وجود دارد که در غرب ایران اتفاق افتاده و میتوان میان حماسههای شرق و غرب ایران مقایسههایی داشت. دکتر آرش مفاخر این پژوهشها را انجام داده، البته مهدی سیدی نیز کتابی ارزنده به نام «جغرافیای تاریخی شاهنامه» را نوشته و بهصورت کامل دراینباره توضیحاتی داده است.
در شاهنامه فردوسی بیتهایی با مضمون عرض ارادت فردوسی به امیرالمؤمنین(ع)آمده است؛ ازجمله این بیت :«برین زادم و هم برین بگذرم/چنان دان که خاک پی حیدرم» آیا این بیتها از فردوسی است یا خیر؟
در اینکه این بیتها از فردوسی است، هیچ تردیدی نیست. فردوسی اهلتشیع بوده است. تشیع و ایراندوستی در زمان فردوسی پشت و روی یک سکه هستند و ما نباید تحت تأثیر مسائل سیاسی روز، فردوسی را غیرمسلمان و غیرشیعه تلقی کنیم. فردوسی مسلمان و شیعه دوازدهامامی بوده و در این شکی نیست. این موضوع را باید بپذیریم و نباید با این موضوعات که در اثر تحقیق ثابتشده، مخالفت کنیم.
آیا بیت «ز شیر شتر خوردن و سوسمار/عرب را بهجایی
رسیده ست کار و ...» که در نکوهش اعراب نوشتهشده از فردوسی است؟
خیر. این بیتها از فردوسی نیست. این را دیگران به شاهنامه وارد کردهاند. حقیقت این است که با بودن و نبودن این بیت، چیزی بر ایراندوستی فردوسی اضافه و کم نمیشود؛ بنا به مستندات و پژوهشهای انجامشده، فردوسی ایراندوست بوده و لزومی ندارد این چند بیت از فردوسی باشد تا او را ایراندوست بدانیم.
چرا در بخش داستان اسکندر، واژههای عربی بیشتر است؟
به این دلیل است که این بخش از شاهنامه از مسیر ترجمه عربی وارد مآخذ فردوسی شده است.
آیا شاهنامه هنوز فضاهای تازهای برای انجام پژوهش دارد؟
بله در پژوهشها میتوان به موضوعاتی درباره حقوق مدنی، تشکیلات سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، تشکیلات کشورداری، درباری، سپاهی، اداری و موضوعات دیگری از این قبیل پرداخت.
آیا در شاهنامه مرگاندیشی و زیست اخلاقی نسبتی مستقیم با هم دارند؟
این پرسش فلسفی خوبی است که برای پاسخ به آن باید تحقیقات فراوانی انجام شود. مرگ در شاهنامه جایگاه بسیار مهمی دارد و فردوسی به این مسئله بسیار اندیشیده و آن را بیان کرده است.
سرهنویسی در شاهنامه چقدر رعایت شده است؟
از دیدگاه شما، سرهنویسی کار درستی است؟
به نظر من سرهنویسی کار درستی نیست؛ چون زبان را خشک میکند و از لطف زبان کم میکند. اما از سویی دیگر به کاربردن فراوان واژههای بیگانه نیز درست نیست. سرهنویسی تا جایی مفید است که آنچه ما میگوییم و مینویسیم خوب فهمیده و خوب دریافت شود ولی جایی که زبان خشک میشود، نباید سرهنویسی کرد. ما باید به واژههای زبان فارسی بسیار توجه کنیم و تا جایی که میتوانیم با توجه به توضیحاتی که داده شد از واژههای فارسی استفاده کنیم. فردوسی به سرهنویسی علاقه داشته است؛ اما نه به آن صورتی که هیچ واژه عربی به کار نبرد. در شاهنامه حدود 500 واژه عربی بهکاررفته است که بعضی از آنها یکبار و بعضی دو و برخی چند صدبار تکرار شدهاند. کلماتی مانند «تعدیل» فقط یکبار در شاهنامه آمده ولی برخی کلمات که خیلی روزمره بوده بیشتر بهکاررفته است. البته این واژهها شامل نامهای خاص (نام شخص و شهرها) میشود. باید به این نکته توجه داشت که اگر برای فردوسی، فرقی نداشت که فارسی بگوید یا عربی، شاهنامه از کلمات عربی پر میشد. فردوسی در این راه، تلاشهای زیادی کرده و مأخذی که از آن بهره برده نیز بسیار مؤثر است. این مآخذ واژه عربی کمتری داشته و فردوسی هم تلاش کرده تا جایی که سخنش مصنوعی نشود واژه عربی به کار نبرد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 63
۲۰۰کامیون زباله در خانه پدری جلال !

به گزارش ایرنا، محبوبه کاظمی دولابی که از سال ۱۳۹۹ مسئولیت مرمت و احیای خانه پدری جلال آلاحمد را برعهده گرفته، درباره عملیات، روند مرمت و بهرهبرداری این خانه، گفت: ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ خانه پدری جلال آلاحمد در شرایطی به من تحویل داده شد که پاتوق معتادان و سرشار از زباله بود تا الان ۲۰۰ کامیون زباله و نخاله بیرون بردهایم، هنوز هم نخاله وجود دارد.
جولان امیر چلچله !
وی بیان کرد: اینجا پاتوق معتادان بود، بدون خشونت اما بهسختی آنها را مجبور به ترک این خانه کردیم. خانه پدری جلال، مدتی به پاتوق امیر چلچله (موادفروش) تبدیلشده بود. وقتی میراث فرهنگی آنها را بیرون کرد، چندبار درِ ورودی شکسته شد و ما هر بار آن را تعمیر کردیم. حدود ۱۵ تا ۲۰ معتاد در این خانه بودند. معتادان در فصل سرما درهای اینجا را میکندند و آتش میزدند تا گرم شوند. هرچه سوزاندنی بود، سوزانده بودند، هر آنچه بردنی بود، برده بودند و هر آنچه کندنی بود، کنده بودند.
اسپلیت بهجای پنکه در خانه تاریخی!
کاظمی دولابی افزود: خیلی جاهای این خانه را سیمان کرده بودند تا جلوی نمِ خانه را بگیرند. این مکان، سه لایه پوست انداخته است. این خانه جزو نادرترین خانههایی است که بادگیر داشته، ما میخواهیم بادگیر را هم احیا کنیم و از پنکه سقفی بهعنوان خنککننده استفاده کنیم ولی به ما میگویند باید اسپلیت نصب کنید. درحالیکه به نظر ما اسپلیت شکل خانه را به هم میزند و از حالت اولش خارج میکند.
تبدیل اتاق قدیمی جلال به محل اقامت هنرمندان
کاظمی دولابی تصریح کرد: بالکن و حیاط و بخشی از فضای زیر اتاق جلال به کافه تبدیل میشود. همچنین میخواهیم اتاق جلال را به محل اقامت هنرمندان تبدیل کنیم تا آنها بتوانند برای یکی دو ماه، روزها اینجا اقامت کنند و کتاب یا فیلمنامهای بنویسند. میخواهیم اینجا پاتوقی برای افراد فرهنگی و گردشگران باشد.
برگزاری نشست تخصصی «از خانه تا موزه»
کاظمی دولابی گفت: قرار است نشستهای تخصصی از خانه تا موزه را برگزار کنیم. اولین جلسه در شهریورماه با حضور افراد فعال حوزه احیای خانههای تاریخی، برگزار میشود. هر بار مهمانان متعددی داریم تا از دیدگاههای مختلفی مانند جلوههای شهری، میراث فرهنگی، مباحث هنری و... به این موضوع بپردازند. موضوع دیگری که درباره آن به گفتوگو خواهیم پرداخت، این است که مرمت این خانهها چه کمکی به توسعه فرهنگی در کشور یا آن محل میکند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 17
غلط ننویسیم
روی این اصل
به کار بردن این ترکیب در معنی «بدین جهت، بدین سبب» درست نیست؛ زیرا این ترکیب در متون معتبر قدیم و آثار استادان معاصر بهکار نرفته و از لحاظ ساختاری و معنایی نیز غلط است.
رویِ فرم بودن
به کار بردن این عبارت در معنی «اندازه هماهنگ و متناسب داشتن، خوب و خوش و سرحال بودن، در وضعیت مطلوب به سر بردن و...» بر اثر گرتهبرداری از زبان انگلیسی است. در زبان معیار باید از به کار بردن آن پرهیز کنیم.
نمونه غیرمعیار: امروز رو فرم نیستی، اتفاقی افتاده است؟
نمونه معیار: امروز سر حال نیستی، اتفاقی افتاده است؟
رشادت
این کلمه که به معنی «دلیری و شجاعت» به کار میرود و از کلمات ساختگی است، در کتابهای لغت به صورت «رشاد» آمده است آن هم به معنی «رستگاری» نه «دلیری و شجاعت».
برگرفته از کتاب «فرهنگ سخن»
تالیف استاد حسن انوری

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.