
تعداد بازدید : 302
هشدارهای پیشگیرانه هنگام خرید منزل مسکونی
فقط در بنگاه های دارای پروانه کسب و کد رهگیری معامله کنید.
برای استحکام قرارداد تنظیمی و جلوگیری از بروز مشکلات احتمالی بعدی حتما ذیل قرارداد توسط شهود امضا شده باشد.
سعی کنید از خرید اموال غیرمنقول که فاقد سند مجزا و تفکیکی بوده و اطلاعاتی از سوابق سندی وملکی آن ندارید اجتناب کنید.
توجه داشته باشید چنان چه متعاملین وراث باشند، انحصار وراثت و درج مشخصات همه وراث در قرارداد و امضای همه آنان در قرارداد الزامی است.
مطمئن شوید که فروشنده ملک را به شخص دیگری نفروخته باشد، اگر اولین معامله صحیح انجام شده باشد (در صورتی که معامله اول فسخ نشده باشد) معتبر است و معاملات بعدی باطل است.
سرهنگ محمد بوستانی
رئیس پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 362
کوتاه از حوادث
*رکنا/ نقص فنی هواپیما منجر به بازگشت پرواز دیروز تهران-اردبیل شرکت هواپیمایی آسمان به مبدا و فرود اضطراری در فرودگاه مهرآباد شد. این فرود اضطراری برای دقایقی یکی از باندهای فرودگاه مهرآباد را بست.
*پلیس/ سردار طاهری جانشین فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان از درگیری مسلحانه تکاوران پلیس با قاچاقچیان و کشف یک تن و ۱۵۰ کیلوگرم تریاک در شهرستان ایرانشهر خبر داد.
*رکنا/ مرد 86 ساله مبتلا به کووید 19 بستری در بیمارستان امام رضا (ع) تبریز خود را از پنجره اتاق بستری به پایین انداخت و جان باخت.
*ایسنا/ خالدی سخنگوی سازمان اورژانس از مصدوم شدن دست کم 12 نفر در پی برخورد مینیبوس و تریلی در محدوده زرندیه ساوه خبر داد.
*باشگاه خبرنگاران جوان/ برجی سرپرست پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران از دستگیری سارق منازل تهرانپارس در یک نانوایی خبر داد.
*صدا و سیما/ سلیمانآبادی رئیس پایگاه دهم پلیس امنیت عمومی پایتخت از دستگیری شروری خبر داد که شیشههای پنج دستگاه خودروی شهروندان را در جنوب غرب تهران تخریب کرده بود.
*رکنا/ رئیس اداره تصادفات پلیس راهور تهران از برخورد یک دستگاه پراید با عابرپیاده در بزرگراه بسیج و فوت عابر پیاده خبر داد.
*ایسنا/ تلفات سیل اخیر در ویتنام تا دیروز به ۲۳ تن رسیده است.بنابر اعلام دولت ویتنام همچنین وقوع سیلاب به ناپدید شدن دست کم ۱۴ تن در استانهای مرکزی این کشور منجر شده است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 1099
سناریوی هولناک هوو جنایی شد
متهم :مادر و فرزندش را به چاه انداختم و آتش زدم!
سجادپور- با اعترافات وحشتناک پیرزنی که با دستور مقام قضایی از یک سال قبل در بازداشت به سر می برد، سرنخ های جدیدی از سرنوشت مادر و کودک گم شده در حالی به دست آمد که او پرده از یک سناریوی جنایی برداشت.
به گزارش خراسان، سرنوشت غبارآلود مادر و پسر 5/2ساله اش از خرداد سال گذشته، زمانی در سناریوی باورناپذیر هوویش خودنمایی کرد که پرونده ای در اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی تشکیل شد. محتویات این پرونده که در دایره «فقدانی ها» توسط سرهنگ سرایانی (افسر پرونده) بررسی می شد حکایت از آن داشت که زن 38 ساله ای به نام کبری به طور مرموزی به همراه پسر 5/2 ساله اش گم شده است. یکی از بستگان این زن با تسلیم شکواییه ای به پلیس ادعا کرد: کبری و فرزندش 12/3/98 از روستای مارشک به مشهد آمده و به منزل هوویش رفته اند ولی دیگر خبری از آن ها نداریم. این در حالی است که زهرا هووی 63 ساله ادعا می کند هیچ خبری از کبری و فرزندش ندارد و آن ها به منزل وی نیامده اند!!
گزارش خراسان حاکی است، به دنبال این گزارش، تحقیقات گسترده و غیرمحسوس در این باره آغاز و مشخص شد که زن مذکور به همراه فرزندش و با مینی بوس به مشهد آمده است بنابراین ماجرای مرموز گم شدن ناگهانی این مادر و کودک در حالی به معمایی پیچیده تبدیل شد که قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد) سطور اوراق این پرونده را زیر ذره بین حساسیت های قضایی برد. او که احتمال می داد در پس سناریوی ساختگی هوو، رازی هولناک نهفته باشد، دستورات محرمانه ای را برای تحقیق درباره وضعیت اجتماعی و اقتصادی هووی 63 ساله صادر کرد. به گزارش خراسان، این گونه بود که کارآگاهان وارد دهلیزهای تاریک این پرونده غبارآلود شدند و به بررسی های غیرمحسوس پرداختند. در همین حال یکی از نزدیکان کبری (زن گم شده) ادعا کرد: دست نوشته ای از سوی کبری به دستم رسید که روی آن نوشته شده بود «من زنده ام!» از سوی دیگر نیز یک بار زنی از کیوسک تلفن عمومی با من تماس گرفت و خود را «کبری» معرفی کرد. وقتی به او گفتم تو کبری نیستی، من کاملا صدای او را می شناسم تلفن را قطع کرد و دیگر با من تماس نگرفت!
بنابراین گزارش، کارآگاهان که با ترفندهای پلیسی، موفق شده بودند به زوایایی از وقوع یک جنایت احتمالی دست یابند، بررسی های خود را با راهنمایی های قاضی ویژه قتل روی هووی کبری متمرکز کردند تا این که مهر سال گذشته وی با دستور قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بازداشت شد چرا که نتیجه تحقیقات غیرمحسوس به یک راننده تاکسی تلفنی رسید.
این مرد راننده در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: در تاریخ 12/3/98 من کبری و هوویش را به همراه پسر 5/2ساله اش سوار کردم و آن ها را برای افتتاح حساب به یکی از بانک های مشهد بردم. سپس حدود ساعت 13 دوباره هر سه نفر را در منطقه کاظم آباد به منزل «زهرا» (هووی کبری) رساندم که هر سه نفر به داخل آن خانه قدیمی رفتند.
گزارش خراسان حاکی است: با اظهارات راننده تاکسی، حضور آن ها در بانک نیز تایید شد ولی باز هم هووی 63 ساله ماجرا را انکار کرد و در یک سکانس ساختگی دیگر از این سناریوی غبارآلود گفت: از حدود یک سال قبل که همسرم فوت کرد من ساکن مشهد شدم ولی هوویم در روستای مارشک زندگی می کرد تا این که آخرین بار او را هشتم خرداد (چهار روز قبل از حضور کبری در مشهد) دیدم . او با مینی بوس به روستا رفت و دیگر اطلاعی از افتتاح حساب هم ندارم!
درحالی که افتتاح حساب توسط آن ها در بانک نیز به تایید رسید، قاضی احمدی نژاد دستور دستگیری برخی دیگر از مظنونان این پرونده را صادر کرد که رنگ و بوی جنایی داشت، بالاخره پس از گذشت حدود یک سال از این ماجرا و درحالی که همه مظنونان آزاد شده بودند، «زهرا» لب به اعتراف گشود و راز این پرونده را فاش کرد.
او گفت: آن روز هوویم به منزلم آمد و چند روز آن جا بود اما به خاطر گم شدن النگویم که روی دراور بود به او مشکوک شدم. کبری بقچه اش و پسرش را بغل کرد و قصد داشت از منزل بیرون برود که ناگهان پسرش داخل چاه افتاد. من هم دهان و دست های کبری را با چسب پهن کاملا بستم و او را داخل چاه انداختم تا پسرش را بیرون بیاورد چرا که از این کار او بسیار ناراحت شده بودم! بعد هم وقتی داخل چاه ماند مقداری چوب و تخته و خار و خاشاک درون چاه ریختم و آن ها را به آتش کشیدم! و ...
به گزارش خراسان، در پی اعترافات تکان دهنده این پیرزن، عصر روز گذشته قاضی احمدی نژاد به همراه گروهی از کارآگاهان عازم منزل زهرا در منطقه کاظم آباد شد.
با همکاری نیروهای آتش نشانی، کنکاش و تلاش ها برای یافتن اجساد قربانیان این حادثه وحشتناک ادامه یافت اما با تاریک شدن هوا ادامه جست و جوها درحالی به صبح امروزموکول شد که تحقیقات بیشتر درباره زوایای پنهان این پرونده جنایی با دستور قاضی ویژه قتل عمد، زیرنظر سرهنگ بهرامزاده (رئیس اداره جنایی آگاهی) ادامه دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 657
تبهکاران تلگرامی
روزی که از شوهرم طلاق گرفتم تا خوشبختی و خوش گذرانی را تجربه کنم، هیچ گاه فکر نمی کردم که بعد از این همه فراز و نشیب های سخت و روزگار سیاه، سر از زندان در بیاورم و با صدها شاکی رو به رو شوم ...
این ها بخشی از اظهارات زن 36ساله ای است که به اتهام فعالیت در گروه های هکری و تبهکاری تحت تعقیب پلیس قرار داشت. این زن جوان که پس از ورود به ایران توسط نیروهای کارآزموده انتظامی یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی دستگیر شد، درباره سرگذشت تاسف بارش گفت: پس از آن که تحصیلاتم در کارشناسی ارشد به پایان رسید با «بابک» ازدواج کردم، اما هنوز مدت زیادی از ازدواجم سپری نشده بود که فهمیدم هیچ تناسب اخلاقی و اجتماعی با همسرم ندارم. با این حال، به خاطر این که به چند زبان خارجی و به ویژه انگلیسی مسلط بودم، یک شرکت بازرگانی راه انداختم تا برای خودم درآمدی داشته باشم ولی ناسازگاری های بین من و شوهرم ادامه داشت و من او را در شأن خودم نمی دانستم. تا این که بالاخره این اختلافات و درگیری ها به طلاق انجامید و من در جست و جوی خوشبختی، خوش گذرانی و محبت از او جدا شدم تا زندگی جدیدی را آغاز کنم. در همین روزها بود که «شاهرخ» به من ابراز علاقه کرد. او 15سال از من کوچک تر بود و کار و کاسبی یا شغلی نداشت. اگرچه من هم اندکی به او علاقه پیدا کرده بودم ولی این شرایط را برای ازدواج با شاهرخ مناسب نمی دیدم، چرا که در حال تصمیم گیری برای رفتن به ترکیه بودم. یکی از دوستانم در آنتالیا زندگی مجردی داشت و به تحصیلات دانشگاهی اش ادامه می داد. «سولماز» اصرار می کرد به ترکیه بروم و زندگی جدیدی را در آن جا آغاز کنم. اگرچه تحصیلات کارشناسی ارشد من در رشته مترجمی زبان انگلیسی بود اما به زبان ترکی نیز مسلط بودم و به راحتی ترکی صحبت می کردم، چرا که پدر و مادرم ترک بودند و من هم دوران کودکی ام را در آذربایجان گذرانده بودم.
خلاصه تصمیم خودم را گرفتم و راهی ترکیه شدم. حدود دو ماه در خانه مجردی سولماز زندگی کردم. او دختر بسیار مهربانی بود و با آن که اوضاع مالی خوبی نداشت اما باز هم از نظر مالی و پرداخت بسیاری از هزینه ها به من کمک می کرد. در همین روزها بود که شاهرخ در جست و جوی من، به ترکیه آمد. من هم که عشق و علاقه او را تا این حد دیدم، دیگر نتوانستم اورا از خودم دور کنم. به همین دلیل به عقد موقتش در آمدم ولی دیگر نمی توانستم به همراه یک پسر غریبه در خانه سولماز بمانم. از سوی دیگر هم فهمیدم که شغل و درآمد خوب و آسایش و رفاه در ترکیه فقط خواب و خیال یا تبلیغات واهی بود. بر سر دوراهی عجیبی مانده بودم و روی بازگشت به ایران را هم نداشتم. این گونه بود که به همراه شاهرخ کارگری در رستوران ها و نگهداری از سالمندان را شروع کردیم اما اوضاع هر روز بدتر می شد و ما حتی هزینه های درمانی را هم نمی توانستیم تامین کنیم، به طوری که یک وعده غذا می خوردیم. از این زندگی خفت بار خسته شده بودم که روزی یک ایرانی خیر به دادم رسید و مبلغی را برای اجاره منزل پرداخت کرد. بعد از آن بود که شاهرخ در یک شرکت گردشگری مشغول کار شد و مسیر زندگی ما تغییر کرد. او در این مدت با باندهای تبهکاری و قاچاقچیان انسان آشنا شد و به خرید و فروش غیرقانونی دلار روی آورد و به پول شویی پرداخت. طولی نکشید که کار و بارش گرفت و برخی بستگانش را به ترکیه آورد. او یک دفتر صرافی راه اندازی کرد و مدتی بعد در یک کلوب شبانه با گروه های هکر ایرانی آشنا شد. آن ها با افراد معتاد یا بی سوادی که در ایران شناسایی می کردند به حساب های بانکی مردم دستبرد می زدند و در این گروه تلگرامی به فعالیت های تبهکاری می پرداختند. آن ها از طریق شگردهای اینترنتی پول ها را به کارت های اجاره ای می پرداختند و با دستگاه های پوز در ترکیه جابه جا می کردند. وقتی فعالیت های خلافکارانه به چند استان در ایران گسترش یافت، شاهرخ برای مدیریت این شبکه هکری به ایران آمد و مشغول خرید و فروش زمین و کارخانه شد. من هم بعد از چند ماه وقتی دیدم خبری از شاهرخ نشد و او به تماس هایم بی توجهی می کرد تصمیم گرفتم بدون اطلاع شاهرخ به ایران بیایم و سر از کار همسرم در بیاورم، در حالی که نمی دانستم توسط پلیس تحت تعقیب هستم و آن ها همه اعضای داخلی و خارجی این باند هکری را زیر نظر دارند.
خلاصه وقتی به ایران بازگشتم و محل سکونت شاهرخ را پیدا کردم، چند زن غریبه را داخل خانه اش دیدم و تازه فهمیدم او نه تنها به من خیانت کرده بلکه در این جا با زن دیگری نیز ازدواج کرده است. او که از دیدن ناگهانی من شوکه شده بود، مرا کتک زد به طوری که صدای شکستن استخوانم را شنیدم. بعد از آن هم پلیس به سراغ مان آمد در حالی که با صدها شاکی رو به رو بودیم. حالا هم اگرچه پشیمانم اما ای کاش ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.