به دانش گرای و بدو شو بلند
چو خواهی که از بد نیابی گزند
ز دانش درِ بینیازی بجوی
و گر چند سختیت آید به روی
فردوسی
***
ای که دانش به مردم آموزی
آنچه گویی به خلق خود بنیوش
خویشتن را علاج مینکنی
باری از عیب دیگران خاموش
سعدی
***
نخست از کسب دانش بهرهور شو
ز جهل آباد نادانان بدر شو
بود معلوم هر آزاد و بنده
که نادان مرده و داناست زنده
جامی
***
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
خیام
***
علم بالست مرغ جانت را
بر سپهر او برد روانت را
علم دل را به جای جان باشد
سر بیعلم بدگمان باشد
اوحدی مراغهای
***
مالی که ز تو کس نستاند، علم است
حرزی که تو را به حق رساند، علم است
جز علم طلب مکن تو اندر عالم
چیزی که تو را ز غم رهاند، علم است
شیخ بهایی
***
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست
وآن مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد
همدوش مرغ دولت و همعرصه هماست
پروین اعتصامی