
شیر جوانی بعد از پدرش سلطان جنگل شد.
همه حیوانات دورهم جمع شدند تا او قوانین جدید جنگل را بگوید.
شیر نگاهی به حیوانات کرد و گفت: «مهمترین قانون تو جنگل اینه که هیچکس نباید از من زیباتر باشه».
بعد به دُم طاووس اشاره کرد و گفت: «از اینبه بعد دم تو مال منه».
بلبل خندید، شیر که صدای زیبای بلبل را شنید گفت: «از این به بعد چهچهههای تو هم مال منه».
گوزن گفت: «اما عالیجناب...» شیر که دید گوزن شاخ زیبایی دارد گفت: «شاخ تو هم مال منه».
حالا سلطان جنگل یک پر بلند و زیبا جای دم و یک صدای نازک و قشنگ داشت.
یک شاخ بلند هم روی سرش بود.
شیر فکر میکرد جذابترین حیوان جنگل شده اما هر بار که با صدای بلبل میخواست برای بقیه صحبت کند همه حیوانات به او میخندیدند.
گاهی هم بدون این که بخواهد دم طاووسیاش باز میشد. دیگر نمیتوانست غرشهای بلند داشته باشد.
حتی نمیتوانست تند بدود چون دمش گیر میکرد. از همه بدتر اینکه شاخها باعث شده بود یال زیبایش بهم ریخته شود و ابهت سابق را نداشته باشد.
شیر همه حیوانات را دور هم جمع کرد و گفت: «به نظر من...
دوستان خوبم حالا پایان قصه را حدس بزنید و بگویید به نظر شما شیر چه حرفی به حیوانات زده است؟