
مژده یک سال قبل از ازدواج با مجید، با « بهروز »آشنا شده بود و با وجود اصرارهای او والدینش گفتند باید با مجید ازدواج کند چون پدربزرگ این طور خواسته و آن ها به نام هم هستند و در نهایت همان اتفاقی افتاد که بزرگ ترها می خواستند اما بهروز دست از سر مژده بر نداشت و به خاطر عکس هایی که از او داشت، مجبورش کرد به این رابطه ادامه دهد. از سوی دیگر مجید هم تلاشی برای جلب محبت مژده نمیکرد و با کوچک ترین بهانه ای او را به باد کتک می گرفت و وسایل خانه را می شکست و وقتی آرام می شد توقع داشت مژده همه چیز را فراموش کند. مژده بارها از خانواده اش خواست اجازه بدهند طلاق بگیرد، مجید حاضر نبود طلاقش بدهد و می گفت من هم تو را دوست ندارم اما طلاقت نمی دهم تا زجر بکشی! دختر 18 سال بیشتر نداشت و وقتی همه درها را به روی خود بسته دید تسلیم خواسته شیطانی عشق سابقش شد و یک شب که همسرش خواب بود در خانه را باز گذاشت تا عشق سابقش بتواند برای کشتن مجید وارد خانه شود. مجید به قتل رسید و جنازه اش در کنار جاده ای بیرون از شهر رها شد و قاتلان که گمان می کردند راز جنایت شان برای همیشه پنهان می ماند با خیال راحت به خانه بازگشتند تا پس از آن که آب ها از آسیاب افتاد با هم ازدواج کنند... در اتاق بازجویی مدام اشک می ریخت و به زور حرف می زد . گفت و گوی افسر پرونده که با مژده تمام شد، ناگهان در اتاق باز شد و زن و مردی با پوششی روستایی وارد شدند و به دنبال آن ها پیرمردی رنجور عصا زنان وارد شد. چشم های هر سه هراسان و گریان دور اتاق گشت . می خواستند دخترک را ببینند.با خودت فکر می کنی ای کاش زودتر نگرانش می شدند، ای کاش زودتر او و زندگی اش را می دیدند...
تحلیل
بزرگ ترین اشتباه در مواجهه با اختلافات زناشویی ساختن تصویر رویایی از زندگی دیگران است.ما ویترینی گزینشی و زیبا از زندگی دیگران می بینیم و به جای آن که زمان مان را صرف اصلاح زندگی خود کنیم به حسرت می گذرانیم. اشتباه دیگر خیال بافی درباره شخصی است که موفق به ازدواج با او نشده ایم .برخی افراد در رویارویی با مشکلات زناشویی تصویری اسطوره ای و خیالی از عشق گذشته شان می سازند و مدام لحظه هایشان با فکر این که اگر به جای همسرم در کنار او بودم خوشبخت می شدم سپری می شود و همین موضوع باعث می شود قدم مثبتی برای حل مشکلات زناشویی خود برندارند و هر روز بیش از روز قبل از زندگی خود خسته و دلزده شوند. آداب و سنن مانند جامه و پوششی هستند که تنها بر قامت دوره و زمانه خود مناسب و زیبا هستند و به گفته امام علی(ع) نباید آن را به فرزندان مان که در روزگاری غیر از روزگار مازندگی می کنند تحمیل کرد.شاید زمانی بزرگان برای محافظت از قوم و قبیله خود دست به اقداماتی چون ازدواج های طایفه ای یا اعمالی مانند به نام کردن نوزادان برای یکدیگر می زدند اما در زمانه فعلی این اقدامات با تغییر شرایط روحی و فکری برای اجتماع امروز و نسل جدید جواب گو و مناسب نیست و بیشتر آسیب زننده است تا این که محافظت کننده باشد.
متاسفانه در جامعه امروز، ما با دو نوع از والدین روبه رو هستیم؛ والدینی که حامی بی چون و چرای اشتباهات فرزند هستند و والدین سنتی که فرزند را در سخت ترین شرایط به حال خود رها می کنند. والدین گروه اول به بهانه علاقه به فرزندشان در هر شرایطی، از تصمیمات غلط فرزند حمایت و به جای تشویق وی به حل مشکلات زناشویی خود، از تصمیم شتاب زده او برای طلاق استقبال می کنند و به راحتی اجازه می دهند یک زندگی از هم بپاشد.در مقابل با والدینی مانند والدین مژده روبه رو هستیم که ضمن اجبار فرزند به ازدواجی اشتباه به جای حل مشکلات زناشویی او را به حال خود رها می کنند تا در نهایت، در اوج بی پناهی و سردرگمی دست به اقدامی اشتباه و زیان بار بزند .

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

صبح سیزدهم بهمن سال ۹۷ زن و مردی که بسیار هراسان بودند پیکر نیمه جان پسر ۲۰ ساله شان به نام اردشیر را به بیمارستان الغدیر منتقل کردند و مدعی شدند خانه شان در تهرانپارس از سوی چند مرد ناشناس مورد حمله قرار گرفته و او زخمی شده است .
اردشیر تحت درمان قرار گرفت اما به خاطر بریدگی عمیق در سینه اش تسلیم مرگ شد .
بدین ترتیب، پلیس در جریان پرونده قتل قرار گرفت و به تحقیق از پدر و مادر اردشیر پرداخت.
تناقضگویی های این زوج شک پلیس را برانگیخت و آن ها که سعی در پنهان کردن حقیقت داشتند به ناچار لب به اعتراف گشودند و گفتند پسر کوچک شان به نام ارشیا برادرش را کشته است.
خیلی زود ارشیا بازداشت شد و قتل را گردن گرفت.
ارشیا گفت: شب قبل از این ماجرا دیر به خانه برگشتم و برادر بزرگم اردشیر از این موضوع عصبانی شد و مرا کتک زد .صبح وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم موبایلم بالای سرم نیست، به مادرم گفتم به برادرم بگوید موبایلم را برگرداندکه همان موقع اردشیر بالای سرم آمد و به من سیلی زد.ما با هم درگیر شدیم و مادرم مرا از خانه بیرون انداخت.
من مقابل در خانه نشستم اما ناگهان صدای جیغ مادرم را شنیدم .به سوپرمارکت رفتم و از آن جا چاقو برداشتم.به محض این که وارد خانه شدم در راه پله ها اردشیر را دیدم. او با دسته جاروبرقی به من حمله کرد و من هم برای این که از دست او فرار کنم یک ضربه به سینه اش زدم .
در دادگاه
به دنبال اعترافات پسر نوجوان پرونده برای رسیدگی به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در این میان پدر و مادر ارشیا اعلام گذشت کردند و گفتند حاضر به قصاص وی نیستند.
ارشیا دیروز از جنبه عمومی جرم محاکمه شد.
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود و اشک میریخت گفت: باور کنید من نمیخواستم برادرم را بکشم هنوز هم باور نمی کنم او مرده است. من پشیمانم و طلب بخشش دارم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

دوئل خیابانی
ساعت 14 دهمین روز فروردین سال 95 بود که ماموران کلانتری 116 مولوی از درگیری خونین چند جوان مطلع و با حضور در محل درگیری با پسر جوانی که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد روبه رو شدند . تجسس ها نشان داد قبل از حضور ماموران در صحنه دو پسر جوان سوار بر موتور پا به فرار گذاشته اند. امدادگران اورژانس در محل حاضر شدند و پسر جوان را که از ناحیه چپ سینه هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود به بیمارستان لقمان منتقل کردند، سپس ماموران تحقیقات میدانی را آغاز کردند و مشخص شد دو پسر جوان سوار بر موتور جلوی راه پسر جوان را که سوار بر خودروی سوناتا بوده، سد کرده اند و سپس با ضربات چاقو او را هدف قرار داده اند.
مرگ در بیمارستان
تلاش پزشکان برای نجات غلامرضا ادامه داشت اما این جوان به دلیل خون ریزی زیادی که در ناحیه چپ سینه اش داشت روی تخت بیمارستان به کام مرگ فرو رفت و با جنایی شدن این پرونده درگیری تیمی از ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران برای دستگیری عاملان این جنایت وارد عمل شدند.
کارآگاهان با تحقیقات میدانی خیلی زود پی بردند عامل جنایت سامان 25 ساله است و پس از مراجعه به خانه وی در خیابان هرندی دریافتند که این جوان پس از درگیری مرگبار پا به فرار گذاشته است.
تحقیقات پلیسی
کارآگاهان در گام بعدی تحقیقات پی بردند که ساعت 10:30 روزدهم فروردین ماه سامان در یک قهوه خانه با پسر جوانی به نام اشکان درگیر می شود که در ادامه غلامرضا و برادرش به حمایت از اشکان وارد درگیری آن ها می شوند و چاقو را از دست سامان میگیرند و او را از قهوه خانه بیرون می کنند.
در ادامه تیم پلیسی اطلاع پیدا کردند که بعد از این درگیری غلامرضا و برادرش همراه یکی از دوستانش برای تعطیلات نوروزی قصد رفتن به یکی از شهرهای شمالی کشور را داشتند که سامان همراه یکی از بستگانش سوار بر موتور برای انتقام گیری به سراغ سه پسر جوان که سوار بر خودروی سوناتا بودند رفته و پس از بستن مسیر آن ها دست به درگیری خونین زده و سوار بر موتور پا به فرار گذاشتند.
بازداشت قاتل
تجسس های پلیسی برای دستگیری سامان ادامه داشت تا این که عامل این جنایت پس از سه روز فرار در عصر 13 فروردین ماه با حضور در اداره پلیس آگاهی تهران خود را تسلیم ماموران کرد.
سامان در همان تحقیقات ابتدایی به ماموران گفت: غلامرضا و برادرش به من حمله کردند و من برای دفاع از خود با آن ها درگیر شدم و قصد کشتن کسی را نداشتم.
پسر جوان پس از بازسازی صحنه قتل در اداره 10 پلیس آگاهی تهران، وقتی پیش روی بازپرس جنایی قرار گرفت گفت: روز حادثه غلامرضا همراه برادر و دوستانش به من و دوستم مسعود که پشت فرمان موتور بود حمله کردند که مسعود با دیدن این صحنه موتور را روی زمین گذاشت و قبل از این که درگیری ما بالا بگیرد با پای پیاده فرار کرد.
وی افزود: من شوکه شده بودم، سه پسر جوان ابتدا با مهتابی به سرم زدند، همه آن ها چاقو و چوب داشتند و در این صحنه گرد مهتابی وارد چشمم شد که به سختی میدیدم، با دستم جلوی چند ضربه چاقوی آن ها را گرفتم اما یکی از آن ها با کمربند ضربه ای به من زد که دیگر مجبور شدم برای دفاع از خودم چاقویم را بیرون بکشم و دو ضربه چاقو به غلامرضا زدم و سپس پا به فرار گذاشتم.
این جوان که سابقه درگیری در پرونده اش دارد، در ادامه به بازپرس پرونده گفت: پس از ازدواج دیگر با کسی درگیر نشدم و کاری به کسی نداشتم، اما در آن صحنه وقتی راهی جز دفاع از خودم نداشتم به ناچار دست به چاقو شدم، باور کنید من قصد کشتن نداشتم و فکر نمی کردم در این درگیری باعث مرگ کسی شوم.
سامان ادامه داد: پس از فرار وقتی فهمیدم غلامرضا کشته شده است شوکه شده بودم و نمی توانستم باور کنم باعث مرگ او شدم تا این که پس از سه روز تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم چون من قصد قتل نداشتم.
در دادگاه
پرونده سامان پس از اعتراف به قتل به دادگاه کیفری یک استان تهران منتقل شد، روز دادگاه خانواده قربانی جنایت خواستار قصاص قاتل فرزندشان شدند و در ادامه سامان پشت تریبون دفاع قرار گرفت.
سامان در دادگاه گفت: من قصد کشتن نداشتم و در یک درگیری و برای دفاع از خودم دست به چاقو شدم، اگر قصد کشتن داشتم بعد از فرار خودم را تسلیم پلیس نمی کردم. وی افزود: من از زندان خسته شدم و از قضات می خواهم هر چه زودتر حکم را اجرا کنند تا زندگی ام به پایان برسد.
قضات دادگاه پس از بررسی پرونده حکم قصاص نفس – اعدام – را برای سامان صادر کردند و این حکم نیز در دیوان عالی کشور مورد تایید قرار گرفت.
اجرای حکم
سه سال از ماجرای قتل غلامرضا گذشت و سامان در صف انتظار قرار داشت تا اینکه اواخر هفته گذشته نوبت به سامان رسید و این پسر جوان در سحرگاه چهارشنبه 18 دی ماه در زندان به دار مجازات آویخته شد.
تحلیل کارشناس
چرخه خشونت عامل قتل های آنی
دکتر قربانعلی ابراهیمی- جامعه شناس و استاد دانشگاه
پرخاشگری های اجتماعی و عصبانیت های آنی زمانی در جامعه تشدید می شود که شرایط اجتماعی برای بروز چنین پدیده های خطرناکی مهیا شود به طور کلی وقتی زمینه برای خشم و خشونت در جامعه فراهم شود مدام در محیط های اجتماعی شاهد نزاع و درگیری های خیابانی هستیم که منجر به رخدادهای ناگوار می شود.
نبود برنامه های متنوع در زندگی، سبک زندگی خانوادگی و اجتماعی اشتباه، بیکاری ، فقر، مشکلات اقتصادی ، طلاق و تاخیر در ازدواج و هزاران دلیل دیگر چرخه خشونت در جامعه را تشکیل می دهد و فضای اجتماع را ناامن می کند زیرا افرادی که توان کنترل رفتار خود را ندارند این چرخه خشونت را گسترده تر می کنند و خشونت را رواج می دهند. از سوی دیگر فشارهای اقتصادی در خانواده شرایط پرخاش را مهیا می کند و در خانواده هایی که شادی و نشاط وجود ندارد خلق و خوی اعضای خانواده بر اساس صلح پایه ریزی نشده و این افراد به دلیل بدبینی حس خشونت را به جامعه می کشانند چون احساس آرامش از خانه دریافت نکرده اند.
این افراد آستانه تحمل شان ضعیف است و در تمام دوران زندگی شان با خشم و خشونت پرورش یافته اند و با ورود به جامعه با دیدن بی عدالتی ها و نبود امیدواری در زندگی خشم در وجودشان نهادینه شده است .
از سوی دیگر چون زندگی در جامعه صنعتی با شتاب صورت می گیرد، در کلان شهرها بیشتر شاهد ناآرامی و عصبانیت هایی هستیم که منجر به رخدادهای تلخ می شود . اغلب افراد فشار کار و اجتماع را به درون خانواده می کشانند و تضعیف روحیه در محیط خانوادگی سبب بروز خشم هایی می شود که حوادث هولناک را رقم می زند. چنان چه فضای درون جامعه مسموم باشد محدودیت ها و محرومیت ها نیز عاملی برای بروز خشونت می شود. نداشتن مهارت گفت وگو و حل مسئله عامل اصلی بروز چنین رفتارهای خشونت آمیزی به شمار می رود که به قتل و ... منتهی می شود. خشم های فروخورده و احساس کمبود در رفاه و ناتوانی در تامین هزینه زندگی نیز از موارد دیگر است که می توان به آن اشاره کرد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
.jpg)