
پسرجوان می دانست مادرش بعد از مرگ پدر با چه سختی هایی او و خواهر و برادرانش را بزرگ کرده است وقتی به خدمت رفت به مادرش قول داد بی دغدغه خدمت کند و با بازگشت به خانه تکیه گاه اعضای خانواده اش شود.
محمود پس از اعزام به شهرستان محل خدمت به گروهان ارکان یکی از گردانهای پشتیبانی اختصاص داده شد و محل کارش در پارک موتوری همان گروهان تعیین شد. او در این قسمت تحت نظر مسئول پارک موتوری به تعمیرکار خودروها، برقکار، باتریساز، آپاراتی، جلوبندیساز و غیره کمک میکرد و هر سه، چهار روزی یک شب نگهبان میشد. محمود از این که به این قسمت افتاده و کار فنی میکرد بسیار خوشحال و راضی بود .
بعد از پنج ماه گرچه او همچنان در پارک موتوری گروهان ارکان مشغول انجام وظیفه بود ولیکن برخلاف افکار و تصورات اولیه رفته رفته تنبلی و اشتغال به سرگرمیهای بیهوده را سرلوحه کار خود قرار داد و دیگر مثل سابق دل و تن به کار نمیداد. او از طریق دوستانی که پیدا کرده بود کم کم با سیگار آشنا شد و طولی نکشید که یک سیگاری حرفهای شد. وی به مرور و در طول خدمتش متاسفانه انگیزه خدمت خوب را از دست داد و مرتکب تخلفات و جرایم عدیدهای شد. یک بار بدون اجازه خودرویی را که برای تعمیر به پارک موتوری آورده بودند، برداشت و با سرعت زیاد به درختی در بولوار پادگان کوبید و خسارت های زیادی به بار آورد، یکبار از خدمتفراری شد که پس از مدتی دستگیر و تحت الحفظ تحویل دادسرا و سپس به یگان خدمتی معرفی شد. اقدامات نسنجیده محمود با توجه به وضعیت بد معیشتی آن ها فشار کمرشکنی به اعضای خانواده اش وارد کرد و بیشتر از این خانواده بود که مجازات شد. مادر محمود مرام مادری را پیشه کرد و هیچ یک از کارهای بد پسرش را به رخ او نکشید و کمکهای بیشائبه او بود که به محمود کمک کرد تا مشکلاتش را رفع کند. به خاطر اضافه خدمتهایی که به محمود خورده بود به رغم گذشت حدود سه سال از شروع اولین روز سربازیاش هنوز یک ماه دیگر به پایان خدمتش مانده بود.
چند روزی به وی مرخصی پایان دوره دادند که بعد از برگشت از مرخصی شروع به تسویه حساب کند، اما محمود به جای این که به خانه آبا و اجدادیاش برود و دل مادر و خانوادهاش را شاد کند متاسفانه به سراغ دوستان نابابی که در خارج از پادگان پیدا کرده بود رفت و مدتی را با آن ها گذراند. پنج روز بعد محمود در دقایق اولیه بامداد در حالی که قصد ورود به پادگان از نقطه ممنوعه را داشت چون اسم شب و رمز عبور به همراه نداشت و ورودش غیر متعارف و برخلاف ضابطه بود و مورد شناسایی نگهبان قرار نگرفته بود پس از چند هشدار و ایست نگهبان و شلیک دو تیرهوایی و بی توجهی او از ناحیه شکم هدف اصابت یک گلوله قرار گرفت و در دم جان سپرد. با شنیدن صدای شلیک گلوله دیگر عوامل نگهبانی و سربازان در محل حاضر شدند و جسد محمود را که جمعی همان پادگان بود شناسایی کردند ومعلوم شد که او در حال مرخصی پایان دوره بوده است و احتمال داده شد که وی یا جای خواب نداشته و قصدش این بوده که با ورود به پادگان شب را در آن جا بخوابد یا این که میخواسته نگهبان را اذیت کند. در هر حال و در این قضیه مقصر اصلی کسی جز خود محمود نبود و باید از او پرسید که اگر قصد ورود به پادگان را داشتی چرا و به چه دلیل از در جبهه(در اصلی) و به صورت قانونی وارد نشدی؟!
مگر تو نباید در حال مرخصی 10 روزه و در کنار خانوادهات باشی؟!
آیا این افرادی که هر از چندگاهی وقت خود را با آن ها میگذارنی دوستت بودند یا دشمنت؟! و...
مسئولان مربوط به هر نحو ممکن موضوع مرگ محمود را به اطلاع مادرش رساندند و از او خواستند تا برای تحویل گرفتن جنازه پسرش به محل خدمت وی و پزشکی قانونی مراجعه کند. فردای آن روز مادر محمود با تنی چند از بستگانش به پادگان محل خدمت پسرش مراجعه و با نالهها و فریادهای دلخراش همه را غمگین و ناراحت کرد و مرتب میگفت:مادر، چرا به حرفام گوش ندادی؟ چرا زیر قولت زدی؟ چرا درست خدمت نکردی؟ مگر نگفته بودی که خوب خدمت میکنم، پس چه شد؟چرا غم و اندوه منو زیاد کردی؟ چرا کمرم را شکستی؟ چرا داغدارم کردی؟ و...
پزشکی قانونی علت قطعی مرگ محمود را اصابت گلوله به ناحیه شکم و عوارض ناشی از آن تشخیص داد و جواز دفن به نام متوفی صادر و به بستگانش تحویل شد. تیراندازی نگهبان وقت برابر ضوابط و مقررات شناخته شد و مسئولیتی متوجه او نشد. تحقیقات بعدی نشان داد که محمود به وسیله همان دوستان نابابی که در خارج از پادگان پیدا کرده بود معتاد به استعمال حشیش نیز شده بود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

اوایل آبان امسال ماموران پلیس کرج از حضور دزدان در یک ساختمان اطلاع یافتند و تیمی از ماموران برای دستگیری دزدان وارد عمل شدند.
درهای قفل
اهالی ساختمان با اطلاع از حضور دزدان در طبقه سوم از خانههای شان بیرون آمدند و درهای خروجی ساختمان را تا حضور ماموران قفل کردند که خیلی زود تیمی از ماموران کلانتری 13 کرج در محل سرقت حضور یافت.
ماموران با اطمینان از حضور دزدان در ساختمان از یکی از همسایه ها خواستند تا ریموت در ورودی را بزند تا ماموران با خودرو وارد حیاط خانه شوند.
تیراندازی به سمت پلیس
یکی از همسایه ها با ریموتی که در دست داشت در پارکینگ را باز کرد همزمان خودروی ماموران قصد ورود به حیاط خانه را داشت که دزدان به سمت خودروی ماموران حرکت کردند و در این صحنه ناگهان یکی از آن ها که تفنگ به دست داشت شروع به تیراندازی به سمت خودروی پلیس کرد. ماموران نیز به شلیک چند تیرهوایی اقدام کردند اما دزدان که قصد تسلیم شدن نداشتند با تیراندازیهای شان به سمت پلیس سوار بر خودروی پژو 206 سفید رنگ به سرعت پا به فرار گذاشتند.
تحقیقات ویژه پلیس
با توجه به فرار دزدان مسلح، تیمی از ماموران پلیس آگاهی کرج برای شناسایی و دستگیری دزدان مسلح خانه ها وارد عمل شدند. کارآگاهان در گام نخست تحقیقات پی بردند اعضای این باند که سه مرد هستند با تخریب درهای ورودی خانهها اقدام به سرقت از خانه های لوکس و گران قیمت می کنند که در آخرین سرقتشان وقتی ماموران کلانتری را پیش روی خود مشاهده می کنند با تیراندازی به سمت ماموران موفق به فرار میشوند.
تیم پلیسی در ادامه با اقدامات فنی و پلیسی توانست سارق مسلحی را که به سمت ماموران تیراندازی کرده است، شناسایی کند و همین کافی بود تا کارآگاهان تحقیقات خود را برای ردزنی مخفیگاه علیرضا متمرکز کنند.
سه روز از ماجرای تیراندازی دزدان مسلح گذشت تا این که ماموران توانستند مخفیگاه علیرضا را در منطقه ملارد ردزنی کنند و با توجه به مسلح بودن این سارق و احتمال فراری شدن وی، ماموران خانه او را تحت محاصره قرار دادند.
بازداشت دزد هالیوودی
کارآگاهان روز چهارشنبه هشتم آبان امسال در ابتدا مخفیگاه علیرضا را تحت محاصره قرار دادند و عملیات دستگیری کلید زده شد که در این صحنه سارق مسلح متوجه حضور ماموران شد و شروع به تیراندازی به سمت ماموران کرد.
صدای تیراندازی ترس و وحشت را به دل اهالی محل انداخته بود و ماموران که همه حرکات علیرضا را تحت نظر داشتند با خونسردی و قدم به قدم خود را به علیرضا نزدیک کردند و این در حالی بود که علیرضا قصد فرار از پشت بام ساختمان چهار طبقه را داشت اما راههای فرار بسته بود.
دزد مسلح که قصد تسلیم شدن نداشت نزدیک به 50 گلوله به سمت ماموران شلیک کرد که در آخر ماموران در عملیاتی هوشمندانه موفق به زمینگیر کردن علیرضا شدند و تیم پلیسی در بازرسی از مخفیگاه این سارق سابقه دار دستگاه فلزیاب و تفنگ سارق سابقه دار را به دست آوردند.
ماموران در ادامه پی بردند که این سارق چند خودروی لوکس از قبیل پورشه، آزرا، اپتیما، پرشیا، پژو 206 و 405 دارد که در چند پارکینگ آن ها را پنهان کرده و ارزش سرقت هایش در 13 سرقت بیش از پنج میلیارد تومان اعلام شده است.
گفت وگو با دزد مسلح
علیرضا 31 ساله که سابقه های زیادی در پرونده اش دارد ادعا می کند به خاطر بی پولی دست به این سرقتها زده و به قول خودش دیگر سرش به سنگ خورده است و دیگر نمی خواهد دزدی کند.
سابقه داری؟
بله، سابقه درگیری و حمل سلاح و سرقت.
آخرین بار کی زندان بودی؟
سال 94 از زندان آزاد شدم.
شغل؟
در خرید و فروش خودرو دلالی می کردم.
چرا دوباره دزدی کردی؟
نیاز به پول داشتم.
نقشه سرقت را چه کسی طراحی کرد؟
دو نفر از دوستانم به سراغم آمدند و پیشنهاد این دزدی ها را دادند.
بدون هیچ مخالفتی پذیرفتی؟
بله، چون نیاز به پول داشتم پیشنهادشان را پذیرفتم.
تفنگ را از کجا تهیه کردی؟
چندی قبل در یکی از شهرهای مرزی خریدم.
چرا؟
به خاطر درگیری خریده بودم که از آن استفاده نکردم.
تفنگ همیشه در سرقت ها همراهت بود؟
نه، فقط در آخرین سرقت همراهم بود.
شیوه و شگرد؟
درهای خانه ها را تخریب می کردیم و وارد خانه ها می شدیم.
چطور خانه ها را شناسایی می کردی؟
خاموش بودن چراغ خانه ها ما را به سمت آن ها می کشاند و چند دقیقه ای منتظر میماندیم و اگر چراغها روشن نمی شد یکی از همدستانم از بالای دیوار وارد حیاط خانه می شد و در را برای ما باز می کرد و سپس ما برای سرقت وارد ساختمان میشدیم.
فکر می کردی دستگیر شوی؟
بله، مطمئن بودم.
پس چرا دزدی کردی؟
ندانم کاری کردم.
ازدواج کردی؟
بله، زن و بچه دارم.
خوب به فکر آن ها نبودی که دستگیر شوی؟
اتفاقیه که افتاده و دیگر نمی توان کاری کرد.
شنیدم به سمت ماموران تیراندازی کردی؟
در زمان سرقت وقتی پلیس را پیش روی خود دیدم چند گلوله به سمت زمین و خودرو تیراندازی کردم که توانستیم فرار کنیم موقع دستگیری هم به سمت ماموران شلیک نکردم و به سمت هوا و اطراف آن ها تیراندازی کردم.
اگر کسی کشته میشد چه کار میخواستی بکنی؟
فعلا که به کسی تیر نخورده است.
آزاد شوی دوباره سرقت می کنی؟
نه، دیگر سنم زیاد شده و این کار را نمیکنم.
بعد از آزادی چه کار می کنی؟
کارگری می کنم ولی دزدی نه.
چه تضمینی است که دیگر دزدی نکنی؟
پشیمانم و سرم به سنگ خورده است.
همدستانت کجا هستند؟
فراری هستند و نمی دانم به کجا فرار کردند.
می دانی به خاطر تیراندازی هایت اهالی محل هنوز ترس و وحشت دارند؟
اشتباه کردم و پشیمانم.
حرف آخر؟
پشیمانم و دیگر دزدی نمی کنم.
بنا بر این گزارش، تحقیقات پلیسی برای دستگیری دو همدست فراری متهم ادامه دارد و بازپرس پرونده با تقاضای چاپ عکس متهم خواست تا کسانی که از سوی این سارق مسلح هدف سرقت قرار گرفتهاند به پلیس آگاهی کرج مراجعه کنند.
تحلیل کارشناس
وقتی قبح خلاف ریخته می شود
دکتر قربانعلی ابراهیمی جامعه شناس و استاد دانشگاه
اصلیترین ریشه تکرار جرم برای برخی مجرمان و این که بعد از آزادی با شجاعت و جسارت بیشتری مرتکب خلاف می شوند این است که قبح خلاف در زندان برای آن ها شکسته می شود. در این افراد وجدان برای همیشه خاموش می شود و با ورود به جامعه در نخستین برخورد یا انگی که به آن ها زده می شود سمت خلاف کشیده میشوند و ترس شان از تکرار بزه می ریزد. علت وقوع جرم نیز در این مجرمان بی تاثیر نیست و تا زمانی که علت وقوع جرم وجود داشته باشد، با وجود اعمال انواع مجازاتها باز هم جرم از سوی مجرمان تکرار میشود تا حدی که زندان رفتن برای شان به شکل یک عادت درمی آید. یکی از مهمترین مسائلی که باید به آن توجه شود مبارزه با علت وقوع جرم به شمار می رود که باعث میشود مجرم نیز خود معلول این علت شود. مسئله مهم دیگر نظارتهایی است که بعد از مجازات فرد متهم یا حبس وی باید در نظر گرفته شود. یعنی سیستم بهگونهای تنظیم شود که مرتکب جرم بعد از آزادی از زندان هم تا مدتی تحت نظارت باشد. نظارت روی مجرمان سبب می شود گرایش شان به جرم کمتر شود اما اگر نظارت کافی روی برخی مجرمان وجود نداشته باشد بعد از آزادی از زندان باز هم به سادگی مرتکب رفتارهای ضداجتماعی سنگین تر می شوند. برای پیشگیری از تکرار جرم و کاهش جسارت مجرمان لازم است بعد از آزادی از زندان و رهایی در جامعه آموزش های لازم برای تصحیح سبک زندگی به آن ها تعلیم داده شود. جرئتورزی و به عبارت دیگر، داشتن قاطعیت مبتنی بر اعتماد به نفس یا جسارت های خطرناک که منتهی به بزهکاری و خلاف های سنگین می شود همیشه در زندگی مثبت و خوب تلقی نمی شود بلکه ترس نیز مقوله ای است که نباید به طور کامل در افراد از بین برود. افرادی که جسارت کمتری دارند در دوحوزه دچار مشکل هستند نخست این که آن ها خودشان را از دیگران جدا میکنند و برای برقراری اولین ارتباط با دیگران راحت نیستند. زمانی هم که با فرد مد نظر وارد گفت وگو میشوند، حرف کم میآورند و نمیتوانند علاقه خود را به فرد مقابل نشان بدهند. این افراد اگر وارد زندان شوند و ترس شان از نظارت اجتماعی و قوانین بریزد قطعا مجرمان خطرناکتری می شوند که دست به هر جرم و بزه خشونت آمیزی می زنند. مشکل بعدی افراد با جرئت ورزی کم این است که اجازه میدهند دیگران از آنها حداکثر سوءاستفاده را بکنند و به هر خواسته و پیشنهاد غیرمنطقی جواب مثبت بدهند و این افراد نیز علاوه بر مشکلات فردی مسائل اجتماعی سنگینی را نیز رقم می زنند. جسارت و جرئتورزی در حد میانه باید باشد زیرا افراط و تفریط در این مسئله خطرناک و آسیب زا به شمار می رود و فرد در این حالت یا قربانی می شود یا متهمی است که انگ جنایتکار به او زده می شود.
اولین قدم برای تبدیل شدن به یک فرد جرئتورز و جسور داشتن اعتماد به نفس کافی و آموزش مهارت های لازم برای یک زندگی سالم است، زیرا اگر فرد جسارت بیش از حد داشته باشد ستیزه جو می شود و دست به رفتارهای بی رحمانه می زند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

اوایل تابستان امسال دختر جوانی به نام پوپک به پلیس آگاهی تهران رفت و از یک مرد ۳۰ ساله به نام هومن شکایت کرد .
وی گفت: چهار سال قبل با پسرجوانی به نام هومن آشنا شدم. او با من طرح دوستی ریخت و پس از فریب مرا آزار داد. او مرا تهدید کرده بود در این باره به کسی حرفی نزنم اما حالا آمده ام تا از او شکایت کنم .
به دنبال اظهارات دختر جوان پلیس به ردیابی هومن پرداخت و وی را بازداشت کرد.
هومن مدعی بود بی گناه است و با میل پوپک با او رابطه برقرار کرده است .
هومن دیروز در شعبه سوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
در ابتدای جلسه پوپک به تشریح شکایتش پرداخت و برای هومن اشد مجازات خواست .وی گفت: هومن با وعده ازدواج مرا فریب داد .او مرا به خانه اش کشاند و آزارم داد و بعد رابطهاش را با من تمام کرد. او تهدیدم کرده بود در این باره به کسی حرفی نزنم. من از ترس آبرویم در این چهار سال به همه خواستگارانم جواب منفی دادم اما او ازدواج کرد.
سپس هومن در جایگاه ویژه ایستاد و گفت : پوپک دروغ میگوید که من او را آزار داده ام. من چند سال قبل با او آشنا شدم و به میل خودش او را به عقد موقتم درآوردم،اما پس از چند ماه و با پایان دوران صیغه رابطه ام را با او تمام کردم .

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سه پسر جوان که زنی تنها را پس از ربودن در بیابان های مسگرآباد آزار دادهاند دیروز در دادگاه از خود دفاع کردند. رسیدگی به این پرونده به دنبال شکایت یک زن 55 ساله به نام رویا آغاز شد.
وی به ماموران گفت: شوهرم چند سال قبل فوت کرد و من با دختر ۲۲ ساله ام زندگی می کردم. تا این که چند ماه قبل دخترم ازدواج کرد و من تنها شدم .دیروز برای هواخوری به پارکی در شرق تهران رفته بودم که یک پسر جوان به نام عادل روی نیمکت کنار من نشست و سر صحبت را باز کرد .او به بهانه این که میخواهد مرا به خانهام برساند ،از من خواست تا سوار موتورش شوم اما در بین راه حرف های ناجوری زد. به همین خاطر من بلافاصله از موتور پیاده شدم .
وی ادامه داد: از این ماجرا ناراحت بودم که به یک بستنی فروشی رفتم تا کمی آرام شوم .همان موقع مهدی که دوست عادل بود دنبالم آمد. او علت آشفتگی مرا پرسید و گفت کمکم می کند .به همین خاطر من که به او اعتماد کرده بودم سوار خودرویش شدم. هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودیم که عادل و یکی از دوستانش به نام سیاوش سوار خودرو شدند. آن جا بود که فهمیدم در تله آن ها افتادهام .پسران جوان مرا به بیابان های مسگرآباد بردند و بی رحمانه آزارم دادند . به دنبال شکایت رویا تحقیقات پلیس برای ردیابی عاملان جنایت سیاه آغاز شد و عادل و سیاوش ردیابی و بازداشت شدند، اما پلیس نتوانست ردی از مهدی پیدا کند.
بدین ترتیب، آن ها دیروز در شعبه ۱۲ دادگاه کیفری یک استان تهران حاضر شدند تا جلسه تحقیق از آن ها انجام شود .
سیاوش در دادگاه گفت : عادل با رویا طرح دوستی ریخت و ما را به دردسر انداخت، اما حالا که این زن علیه ما شکایت کرده است، من قبول دارم او را آزار دادم و بعد از من عادل و مهدی او را آزار دادند.
سپس عادل در جایگاه ویژه ایستاد و جرمش را انکار کرد. وی گفت : من هیچ آشنایی با رویا نداشتم و نمیدانم چرا علیه من چنین شکایتی را مطرح کرده است.
وی در پاسخ به سوال قاضی درباره مخفیگاه همدستش گفت: من نمیدانم مهدی به کجا رفته و هیچ نشانی از او ندارم.
با پایان جلسه تحقیق، قضات دادگاه رویا را به پزشکی قانونی معرفی کردند تا پس از اظهار نظر کارشناسان متهمان در دادگاه از خود دفاع کنند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

در دادگاه
پسر شیطان صفت که حالا 25سال دارد درحالی محاکمه شد که تنها سه زن در جلسه حاضر بودند. یکی از زنان گفت :من آن روز شوم از جلسه اولیا و مربیان مدرسه دخترم به خانه بر می گشتم . منتظر تاکسی بودم که یک پراید قراضه مقابل پایم توقف کرد .من که فکر می کردم راننده مسافرکش است سوار شدم اما راننده ظاهری به هم ریخته و کثیف داشت. تاول و زخم های روی دستش باعث شد به او مشکوک شوم. در نزدیکی پارک تهرانپارس می خواستم پیاده شوم اما راننده گفت مسیر را اشتباه آمده است.او به بهانه دنده عقب، صندلی خودرو را خواباند .او می خواست مرا آزار دهد که التماس کردم دست از سرم بر دارد .به او گفتم شوهر و بچه دارم اما با یک پیچ گوشتی به من حمله کرد . این زن که با به خاطر آوردن صحنه های دلهره آور بار دیگر شوکه شده بود و به شدت اشک می ریخت ادامه داد: متهم پیچ گوشتی را روی پهلویم گذاشت و گفت کلیه ام را سوراخ می کند. می خواستم با شوهرم تماس بگیرم اما او تهدید کرد که با چاقو به چشمانم می زند و مرا نابینا می کند . سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد .قاضی از وی پرسید پزشکی قانونی آزار و اذیت دو زن را تایید کرده است .در این باره چه می گویی؟ که متهم شروع به دروغ گویی کرد. وی گفت: یکی از زنانی که علیه من شکایت کرده ، با من رابطه دوستانه داشته است. بررسی پرینت تماس های من این موضوع را تایید می کند . شاکی که امروز در دادگاه حاضر است نیز علیه من دروغ می گوید. من او را آزار نداده ام. بنابر این گزارش؛ قضات این مرد شیطان صفت را مجرم شناختند و او را به اعدام، زندان و شلاق محکوم کردند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

شامگاه یک شنبه 12 آبان امسال ماموران کلانتریهای ۱۰۶ و ۱۲۸ تهران نو در گشتزنی شبانه در محله پیروزی به یک زن و شوهر مشکوک شدند که بعد از سوال و جواب و بررسی وسایل همراه این زوج تریاک بستهبندی شده به دست آوردند.
زوج جوان در بازجویی های پلیسی ادعا کردند که مواد را از مردی به نام حمید تحویل گرفتند و قصد تحویل به فرد دیگری را داشته اند و تنها در این معامله واسطه بودند.
بدین ترتیب ماموران با کمک زوج جوان موفق به شناسایی خانه حمید شدند و در یک عملیات پیچیده وغافلگیرانه ماموران توانستند این متهم سابقه دار را دستگیر کنند.
ماموران در بازرسی مخفیگاه حمید وسایل سرقتی زیاد و ۴۴۰ گرم انواع مواد مخدر شامل تریاک، هروئین، شیشه و کتب نفیس تاریخی و خطی به دست آوردند.
تیم پلیسی در تحقیقات پی بردند حمید وسایل سرقتی را از معتادان می گرفته و در ازای آن مواد مخدر به معتادان که بعضا سارق هم بوده اند تحویل میداده است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.