

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

ناصری -راهی سرقت شدند، معلوم نیست وقتی میرفتند می دانستند که بعد از این سرقت چه اتفاق تلخی رخ خواهد داد. آن ها حدود ۱۷۰ تا ۱۸۰ پیچ و پابند ریل را در طول حدود ۵۰ تا ۶۰ متر از مسیر زاهدان به تهران باز کردند.اگرچه هنوز معلوم نیست انگیزه اصلی کسانی که این پیچ ها را باز کردند و با خود بردند سرقت بوده یا اقدام خرابکارانه اما پرونده پیچ دزدی ریل های قطار چند سابقه را در خود جا داده است.مالخرها برای این چند کیلو پیچ ومهره یا به اصطلاح پیچ و پابند ریل چقدر در دست سارقان میگذارند؟ همین سرقت که شاید آورده مالی برای سارق یا سارقان نداشته باعث شد پنج واگن قطار از مسیر خارج شود و پنج نفر از هموطنان مان جان شان را از دست بدهند و ده ها نفر مصدوم شوند. امروز سعی کرده ایم درباره سرقت ها و سوداگری هایی بنویسیم که جان مردم را نشانه گرفته و سلامت آن ها را به مخاطره انداخته است.
ریل دزدی و پیچ دزدی
پدیده پیچ دزدی در ریل های راه آهن این روزها مسئله ای شده برای ماموران راهآهن.چهار سال پیش و پس از خروج قطار اتوبوسی گرگان - اینچه برون از ریل، روابط عمومی راه آهن در اطلاعیهای علت حادثه را پیچ دزدی ریل از سوی سارقان اعلام کرد.سال گذشته نیز در مسیر تهران-رشت و درحالی که تنها ۱۰ روز از افتتاح این مسیر ریلی میگذشت، سارقان پیچهای سنگین محل اتصالات ریل راهآهن قزوین-رشت در محدوده رودبار را به سرقت بردند. مسیر ریلی کرمانشاه هم پیشتر شاهد این مسئله بوده است .اما مگر قیمت پیچ ریل قطار یا همان آهن قراضه که به فرض یک کیلو هم جمع کنند، چقدر است که دزدان را به فکر خالی کردن ریل های قطار از چفت و بسطشان انداخته است؟ قیمت یک کیلو قراضه آهن دو هزار و800 تومان است که عمدتا سارقان سعی می کنند با دزدیدن تعداد زیاد این پیچ و پابندها پولی به جیب بزنند .پولی که البته پول جان خیلی از مردم است و حتی ممکن است سارقان انگیزه های خرابکارانه هم داشته باشند.
دریچه دزدی
یکی از سرقت هایی که به تازگی در سراسر ایران مُد شده «دریچهدزدی» است. این دریچهها معمولا از آهن یا چدن ساخته می شود و سرقت آن ها آسان است اما فوقالعاده خطرناک است البته نه برای دزدان بلکه برای رهگذران و رانندگان موتور و ماشین به ویژه در تاریکی شب. موارد متعددی پیش آمده که افراد در چالههای بدون درپوش سقوط کرده یا موفق شدهاند از روی آن رد شوند اما تعادلشان به هم خورده و به شدت مجروح شده یا جان خود رااز دست داده اند. متاسفانه این نوع سرقتها سبب آسیب جدی به شهروندان و حتی معلولیت و مرگ آن ها میشود که در همین صفحه بارها درباره آن نوشته ایم.
گاردریل دزدی
سرقت گاردریلهای کنار جادهها و اتوبانها و چراغ راهنمایی را هم باید به این فهرست اضافه کرد. این سرقت موقعی خطرناک می شود که در تاریکی شب راننده ها هنگام حرکت به خاطر نبود علایم دچار مشکل می شوند و احتمال بروز تصادف افزایش می یابد. در این زمینه می شود به سرقت علایم در جاده منتهی به یکی از شهرستان های استان فارس اشاره کرد که جان یک دختر جوان 28 ساله را گرفت.
مافیای دارو
امروزه «دارو» به عنوان یک کالای استراتژیک در دنیا شناخته میشود و در زمره تجارتهای کلان قرار دارد، به طوری که گفته میشود بعد از نفت و اسلحه، بیشترین حاشیه سود متعلق به صنعت داروسازی است. البته دارو و تجهیزات پزشکی با جان مردم سر و کار دارد، حالا اگر داروی تقلبی به اشتباه وارد داروخانه شود یا مافیای دارو به کمک برخی دستهای پشت پرده بتوانند دارویی را وارد داروخانه کنند، ممکن است به قیمت مرگ یک یا چند بیمار تمام شود.پرونده یکی از همین مافیا که مرتبط با نزدیکان یکی از وزیران سابق است، هم اکنون در دادگاه های کشور در حال رسیدگی است.
چراغ راهنمای ملوانان
بویه یا همان (شناور) علامتهای دریایی است که از آن در سطح آب برای نشان دادن مسیر به قایقها و کشتیها استفاده میشود و به ویژه در شب کمک زیادی به ملوانان برای پیدا کردن مسیر درست میکند و علامت خطر برای نشان دادن وجود مانع در دریا یا نزدیک بنادر است. چراغ هشداری که روی بویهها نصب میشود با باتری کار میکند اما سارقان حتی باتریهای این شناورها را هم که برای به خطر نیفتادن جان ملوانان نصب شده است، به سرقت میبرند.
سوداگری در بازار کالاهای خوراکی
اضافه کردن فضولات حیوانی، ماسه و ... به گندم، ادویه و بسیاری از اقلام خوراکی دیگر هم که بارها در چند سال اخیر شاهد کشف کارگاه هایشان و برخورد مراجع قضایی با آن ها بوده ایم، از سرقت هایی است که عده ای برای سودجویی جان مردم را بازیچه قرار می دهند و با به خطر انداختن جان مردم به دنبال پول بیشتر هستند.
مجازات سارقان جان
به دلیل اهمیت حمل و نقل ریلی، قوانین قاطع و بازدارنده ای از سوی قانون گذار تدوین شده است که مطابق آن برای تامین ایمنی راهها و راه آهن ورود اشخاص به حریم ریلی تا شعاع 17 متر از هر دو طرف خطوط ریلی ممنوع است. بنا به گفته ملکی رئیس پلیس راه آهن کشور هر گونه تخریب یا عملی که موجب خروج قطار از خط، تصادف یا حادثه مهم دیگری شود منجر به حبس جنایی درجه یک دراز مدت از 5 تا 15 سال و اگر در نتیجه حادثه یک یا چند نفر کشته شوند مرتکب، محکوم به اعدام خواهد شد. به نظر می رسد قانون گذار باید برای سرقت های دیگری هم که به سلامت جامعه خدشه وارد می کند و ممکن است باعث بروز حوادث و سوانح جانی شود ورود و مجازات های بازدارنده ای را تدوین کند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

«بارتز» شرور سرشناس جنوب تهران است که در چشم برهم زدنی موتورهای لاکچری تهرانی ها را سرقت می کرد. چندی قبل ماموران کلانتری 115 رازی از سرقت های سریالی موتورهای گران قیمت در منطقه رازی مطلع و تیمی از ماموران برای دستگیری عامل این سرقت ها وارد عمل شدند.
ماموران در گام نخست تحقیقات به سراغ دوربینهای مداربسته در محل های سرقت رفتند و با تصویر یک جوان طاس که با یک وسیله نوک تیز اقدام به روشن کردن و سرقت موتورها می کرد روبه رو شدند.
تصویر این سارق حرفه ای کافی بود تا ماموران خیلی زود در بررسی متهمان سابقه دار به شرور معروفی که پنج ماه قبل از زندان آزاد شده بود، برسند.
این شرور که معروف به «بارتز» است تحت تعقیب ماموران قرار گرفت و در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد.
بارتز ابتدا خود را بی گناه می دانست اما وقتی در برابر تصاویر دوربین های مداربسته قرار گرفت به ناچار لب به سخن گشود و ادعا کرد موتورهای سرقتی را به پسر جوانی به قیمت یک میلیون تومان فروخته است که در این مرحله تیم پلیسی موفق به دستگیری مالخر موتورهای سرقتی شدند.
گفت وگو با بارتز
سابقه داری؟
بله، سابقه شرارت و سرقت دارم.
آخرین بار کی زندان بودی؟
پنج ماه قبل از زندان آزاد شدم.
چرا دزدی؟
اشتباه کردم.
اشتباه کردی که دستگیر شدی، انگیزه ات چه بود؟
بی پولی و بیکاری و چون اعتیاد داشتم پول لازم بودم.
شغل؟
در کار کامپیوتر بودم اما به خاطر سرقت و اعتیادم بیکار شدم.
موتورها را چطور روشن می کردی؟
با یک جسم نوک تیز، مثل قیچی موتورها را روشن می کردم.
چرا سر کار نمی رفتی؟
وقتی از زندان آزاد شدم هیچ جایی برایم کار نبود، تا متوجه می شدند سابقه دار هستم یا روی دستم جای چاقوست هیچ شغلی به من نمی دادند به همین دلیل مجبور شدم دوباره دزدی کنم.
فکر می کردی دستگیر شوی؟
نه.
سابقه شرارت هم داری؟
بله، ولی خیلی وقت است که دیگر شرارت نمی کنم.
یک پرونده شرارت بعد از آزادی از زندان داری؟
شرارت هایم کمتر شده است.
تا کی می خواهی خلاف کنی؟
جامعه درست نیست، وقتی ما را هیچ جایی نمی پذیرند مجبور می شویم دزدی کنیم.
ازدواج کردی؟
زن و بچه دارم.
موتورهای سرقتی را چند می فروختی؟
یک میلیون تومان.
بچه طلاق
جوان 23 ساله که موتورهای سرقتی را یک میلیون تومان می خرید ادعا می کند چون بچه طلاق است و کسی از او حمایت نمی کند معتاد شده و برای تامین هزینه های زندگی اش مجبور است خلاف کند.
اعتیاد داری؟
بله، هروئین مصرف می کنم.
چه مدت است مواد مصرف می کنی؟
یک سال.
موتورها را چند می فروختی؟
هر موتور را بین یک میلیون و 500 تا دو میلیون تومان می فروختم.
چرا خلاف می کنی؟
بچه طلاق هستم و کسی مرا حمایت نمی کند.
چه کسی مقصر این اتفاقات است؟
مقصر خودم هستم ولی وقتی خانواده ام مرا از 15 سالگی در کف خیابان رها کردند و به من اهمیت نمی دادند بهتر از این نمی شدم.
حرف آخر؟
اگر خانواده ام مرا رها نمی کردند هیچ وقت کارم به این جا نمی کشید.
پزشک قلابی
چندی قبل ماموران پلیس تهران از فعالیت یک پزشک قلابی در میدان انقلاب تهران مطلع شدند. ماموران با تحقیقات پلیسی پی بردند که این پزشک که در همه زمینه های درمانی فعالیت دارد با مدرک جعلی، خود را به عنوان پزشک معرفی کرده است و با دریافت پول اقدام به نسخه نویسی و درمان میکند.
در ادامه تجسس ها مشخص شد که چهار خانواده به عنوان اولیای دم از این پزشک قلابی که باعث مرگ اعضای خانواده هایشان شده در دادسرای جرایم پزشکی تهران شکایت کردند.
به این ترتیب ماموران با جمع آوری مدارک و شواهد پلیسی در عملیاتی غافلگیرانه با حضور در مطب این پزشک موفق به دستگیری وی شدند.
ماموران در ادامه تحقیقات پی بردند که این مرد 55 ساله در زمینه ارائه مدارک جعلی نیز فعالیت دارد.
گفت وگو با متهم
این مرد که به آرامی صحبت می کند ادعا دارد که یک پزشک است و مدارک تحصیلی اش را نیز در خارج از کشور گرفته و دکترای تغذیه دارد.
به چه جرمی دستگیر شدی؟
بی گناهم. دوست داشتند دستگیرم کردند.
یعنی شما پزشک قلابی نیستی؟
نه، من مدارک تحصیلی دارم و دروغ می گویند که پزشک قلابی هستم.
اما وزارت بهداشت مدارک شما را تایید نکرده است؟
باید وزارت خارجه تایید کند و بعد مورد تایید وزارت بهداشت قرار می گیرد.
مدارک شما همه جعلی است؟
نه، من در خارج از کشور درس خواندم.
مدرک تحصیلی؟
دکترای تغذیه دارم.
از کدام دانشگاه؟
مدارکش موجود است خودتان بخوانید.
شنیدم مدرک تحصیلی دکتری جعل می کردی؟
نه، من آموزش می دادم و بعد از 72 ساعت کلاس به آن ها مدرک می دادم.
تحت چه مرکزی مدرک می دادی؟
خوب آموزش دیده بودند و خودم برایشان مدرک می زدم.
وسایل پزشکی برای چه کاری است؟
من پزشک هستم و وسایل کارم است.
با وسایل طب سوزنی چه کاری می کردی؟
وقتی می توانم برای درمان خودم استفاده کنم برای دیگران هم می توانم استفاده کنم. دانش دارم که می توانم بیماران را درمان کنم نیازی نیست کسی آن را تایید کند.
یعنی بی گناهی؟
بله، من پزشک هستم.
راننده اخراجی اورژانس
ماموران پلیس تهران در ادامه تحقیقات پلیسی در بیمارستان ها پی بردند یک مرد جوان با پوشیدن لباس اورژانس در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران دست به کلاهبرداری از همراهان بیماران می زند.به این ترتیب ماموران وارد عمل شدند و در بررسی های ابتدایی مشخص شد که پسر جوان با پوشش نیروهای اورژانس از همراهان بیماران به بهانه تهیه تجهیزات پزشکی با قیمت های پایین تر پول گرفته و سپس ناپدید شده است.
همین کافی بود تا ماموران در کمین این مرد شیاد بنشینند و با توجه به تصویر متهم در دوربین های مداربسته وقتی این جوان پای در بیمارستان گذاشت از سوی ماموران دستگیر شد.
در بازجویی از متهم مشخص شد که وی در گذشته راننده خودروی اورژانس خصوصی بوده که به دلیل بدرفتاری هایش از کار بیکار شده که در همین خصوص این جوان دست به درگیری با همکارانش زده و پس از شکایت به زندان رفته و بعد از آزادی با پوشیدن لباس اورژانس اقدام به کلاهبرداری کرده است.بنا بر این گزارش، متهمان برای تحقیقات بیشتر و شناسایی دیگر جرایم احتمالی و طعمه هایشان در اختیار ماموران پلیس تهران قرار گرفته اند.
تحلیل کارشناس
بزهکاری زیر سایه تنهایی
دکتر قربانعلی ابراهیمی
جامعه شناس و استاد دانشگاه
کودکان هنگام طلاق والدین، قربانیان اصلی به شمار می روند و جدایی پدر و مادر ممکن است آینده شان را با ابهاماتی روبه رو کند و خود را فرزند طلاق بنامند.
مشکلات روانی و اجتماعی گستردهای گریبانگیر این فرزندان بعد از فروپاشی خانواده خواهد شد. اغلب این فرزندان به دلیل افت تحصیلی، پرخاشگری و عزت نفس پایین زود عصبانی می شوند و روابط بین فردی شان ضعیف است .
این فرزندان ضعف در تعاملات اجتماعی دارند به همین دلیل نمی توانند در محیط های اجتماعی روابط مناسبی با دیگران داشته باشند و به علت پرخاشگری و خشمی که در خود نهفته اند زود از کوره در می روند و ممکن است دست به جرایمی بزنند که تاوان سنگینی برای شان داشته باشد.
پدیده طلاق اغلب عزت نفس این افراد را کم می کند و به خاطر اشتباهی که از والدین آن ها سر زده است دچار مشکلات برون سازی و درون سازی شده می شوند. مشکلات برون سازی شده باعث می شود که این افراد به اختلال کم توجهی مبتلا شوند و به دلیل خشم های آنی و ناگهانی که دارند کنترل رفتار نداشته باشند و در جامعه مرتکب هر جرمی شوند .
از جمله مشکلات درون سازی شده فرزندان طلاق می توان به اضطراب، افسردگی و ناامید بودن از آینده اشاره کرد. این افراد مدام احساس شرمساری می کنند و خود را مقصر در طلاق والدین می دانند تنش هایی که این افراد در طول زندگی تجربه می کنند استرس زا بوده و همین موضوع موجب میشود که به دلیل نداشتن یک خانواده منسجم بدهکار شوند چنان چه والدین قصد جدایی دارند توصیه می شود فرزندان از فضای جنجالی روابط بین والدین دور بمانند و دخالتی در درگیری های میان پدر و مادر نداشته باشند تا بتوان به آینده آنها امیدوار بود اگر فرزند با پدر یا با مادرش زندگی می کند و در اصل زندگی تک والدی دارند توصیه می شود بعد از طلاق والدین مشاوره روان شناسی برایشان در نظر گرفته شود. اگر فرزند دختر است برای جلوگیری از انزوا گزینی و افسردگی باید تحت نظر مشاوران باشد تا بپذیرد که از این به بعد در خانواده ای زندگی می کند که تک والد است .
اگر فرزند پسر است رفتارهای پرخاشگرانه او را تهدید می کند که با توجه به گروه سنی فرزند می توان مشاوره مناسبی برای او در نظر گرفت. والدین برای پیشگیری از بزهکاری فرزندان طلاق مسئولیت سنگینی به عهده دارند زیرا این فرزندان کاملاً بی اعتماد بوده و در نخستین گام باید اعتماد در آن ها شکل بگیرد. استقلال فردی از دیگر مواردی است که این فرزندان از سن کم باید بتوانند مسئولیت های فردی خود را به عهده بگیرند تا استقلال در آن ها شکل پیدا کند. هویت فردی مقوله مهمی است که والدین هنگام جدایی باید برای آن برنامه ریزی داشته باشند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


«طرح خیلی موثریه!» در عکسی که از یک واحد صنفی در فضای مجازی منتشر شده، بنری روی سردر آن نصب شده است که از کمفروش بودن آن واحد صنفی خبر میدهد. به گفته رسانهها، سازمان تعزیرات بهتازگی دارد این کار را انجام میدهد تا واحدهای متخلف توسط مردم شناسایی شوند. مثلا در گیر و دار خبرهای افزایش نرخ نان، واحدهایی بودهاند که علاوه بر افزایش قیمت از وزن نان هم کم کردهاند که تخلف آشکاری است. مسئولان سازمان تعزیرات از مردم خواستهاند اگر موردی از کمفروشی یا گرانفروشی در جایی مشاهده کردند، از طریق شماره 124 یا سامانه پیامکی 300000135 اطلاع دهند. کاربری در این باره نوشت: «کاملا اقدام موثریه تا دیگه کسی جرئت نکنه اقدام به کمفروشی کنه».
دو روز قبل روز جهانی ناشنوایان بود. در فیلمی از حضور رئیس شبکه ملی ناشنوایان در رسانه ملی که در فضای مجازی پربازدید بوده است، او گلایه میکند که ناشنوایان مشکلات بسیاری برای حضور و ارتباط در جامعه دارند. مثلا این که هنگام مراجعه به پزشک کسی نیست صحبتهایشان را ترجمه کند یا امکان تحصیل در دانشگاهها را ندارند. نکته خیلی عجیبتر این موضوع هم این است که حتی در خود سازمان بهزیستی که 40 سال است فعالیت دارد و خانه ناشنوایان محسوب میشود، کسی نمیتواند با ناشنوایان ارتباط بگیرد و کارشناس ناشنوایان بهزیستی هم زبان اشاره نمیداند. کاربری با نشر این ویدئو نوشت: «کاش فقط یک روز در سال یاد ناشنوایان نیفتیم و همیشه برای تامین رفاهشون تلاش کنیم».

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

صدیقه سادات بهشتی - بیلبوردهای شهری، تبلیغات فراوان مجازی و نام بازیگرانی مثل مریلا زارعی، محمدرضا فروتن، نازنین بیاتی و حسین پاکدل، خبر از یک اتفاق هیجانانگیز در سریال نمایش خانگی «مانکن» میدادند. سریالی با یک موضوع خاص و جدید که البته کافی است یکی دو قسمت اولش را ببینید تا متوجه شوید خیر؛ خبری از یک سریال ناب با سیر داستانی پرماجرا نیست، ما با یک سریال کاملاً تجاری طرف هستیم.
«مانکن» سوژه جذابی دارد، ماجرای خرید یک مرد جوان و جذاب توسط یک زن ثروتمند میان سال، ماجرای یک بردگی انسانی در مقابل مبلغ ناقابل هفت میلیارد تومان! سوژه در فیلم و سریالهای ایرانی بسیار جذاب و نایاب است و خودش به تنهایی میتواند داستان را پیش ببرد ولی اتفاقی که در سریال شاهدش هستیم غیر از این است. «کاوه» با بازی امیرحسین آرمان، جوانی است که توسط «کتایون» با بازی مریلا زارعی به بردگی گرفته شده است، ولی اصلاً شبیه به یک برده یا به قول فیلم «مانکن» رفتار نمیکند. ما انتظار داریم «کتایون» با پولی که داده و معاملهای که انجام داده، تسلط بیشتری روی «کاوه» داشته باشد ولی «کاوه» بارها و بارها «کتایون» را عصبانی و با او مخالفت میکند. حتی در جشن عروسی بسیار مجللشان هم «کاوه» که قرار بود نقش جوان عاشقپیشه را برای «کتایون» در مقابل مهمانانش بازی کند، خود را به شکل جوانی عبوس و خودشیفته نشان میدهد. مانکن بودن این شخصیت را ما در تیتراژ میبینیم و در یکی از سکانسهای خوب که «کاوه» در بین مانکنهای برند لباس «کتایون» در فروشگاهش ایستاده و ژست مانکنها را گرفته. اما دیگر خبری از مانکن بودن «کاوه» به معنای قابل انتظار نیست. این شخصیت میتوانست پیچیدگیهای بیشتری داشته باشد که به لطف بازی تصنعی امیرحسین آرمان و دیالوگهای سادهاش، نمیتواند مخاطب را راضی کند.دیالوگهای بازیگران بسیار سطحی و ضعیف است و کمکی به پیچیدگی ماجرا نمیکند. این سادگی شاید ویژگی سریالسازی حسین سهیلیزاده باشد، آن هم بعد از ساختن بیش از 10 سریال تلویزیونی که باعث شده مخاطب سریالبین تلویزیون، جذب «مانکن» شود، ولی همین ماجرا مخاطب علاقه مند و سختپسند سینمای خانگی را تشنه نگه داشته است. مخاطبی که سریال را پیچیدهتر دوست دارد با سریالی مواجه شده که با مسائل مختلف بسیار ساده و دمدستی برخورد میکند و حتی فضای مجلل حاکم بر سریال هم نتوانسته نقطه ضعفش را بپوشاند. لاکچری بودن که حالا یکی از ویژگیهای اصلی سریالهای شبکه خانگی است، پس از چندین سریال بسیار عادی و تکراری شده و در این سریال دیگر جذابیت قبل را ندارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

علی نیا- همه چیز عادی است، شما فقط حامل ویروس HIV یا همان ایدز هستی اما برخوردها و تجربه زندگی اجتماعی به عنوان یک بیمار مبتلا به ایدز چنان غیر عادی است که گاه عرصه زندگی را بر این بیماران سخت می کند. چرا برخوردها به این شکل است؟ وقتی همه چیز عادی و تحت کنترل باشد، نگرانی بیهوده صرفا اجحاف به حق این افراد است. از همین رو برای این که ساعتی با سختی ها و دشواری های زندگی اجتماعی یک بیمار حامل ویروس HIV آشنا شویم، به عنوان یک بیمار مبتلا به HIV به برخی مراکز ارائه خدمات مراجعه می کنیم.
دردسرهای مراجعه به دندان پزشکی
دندان پزشک شما را پذیرش نمی کند! به دندان پزشک های دیگر هم که مراجعه کنید، همین آش و همین کاسه است. وارد یکی از کلینیک های دندان پزشکی در بولوار فردوسی مشهد می شوم. با منشی دندان پزشک در خصوص ایمپلنت، جراحی و کشیدن دندان صحبت می کنم. به مرحله معاینه که می رسیم، می گویم: «من مبتلا به ویروس «اچ آی وی» هستم می توانم از خدمات دندان پزشکی استفاده کنم؟» با تعجب نگاهی می کند، حالت طبیعی چهره منشی تغییر می کند و با صراحت می گوید: دندان پزشک شما را پذیرش نمی کند! شما باید به دانشگاه علوم پزشکی بروید آنان حتما برای شما تدابیری دارند ولی متأسفانه ما نمی توانیم کاری برای شما انجام دهیم!
منشی در حالی که رغبتی برای ادامه صحبت با من ندارد، می گوید: با وجود این از دکتر سوال می کنم اگر قبول کرد، شما را پذیرش خواهم کرد. بعد از رفت و آمد کوتاهی دوباره همان جمله را تکرار می کند: نمی توانیم شما را پذیرش کنیم!
آندوسکوپی نه!
مراجعه بعدی به بخش آندوسکوپی یکی از درمانگاه های شهر مشهد است. با مسئول بخش درمانگاه در خصوص نحوه پذیرش بیماران مبتلا به ایدز صحبت می کنم که می گوید: «بعید می دانم شما را قبول کنند! بروید به بیمارستان یا جای دیگر». از او می خواهم از مسئول مربوط سوال کند تا مطمئن شود. بعد از تماس تلفنی رو به من می کند و می گوید: لطفا بروید! بیمارستان ها حتما کار شما را انجام خواهند داد.
برخوردهایی که اذیتت می کند
این بار به بهانه انجام تتوی ابرو به یک آرایشگاه زنانه مراجعه و هزینه ها را سوال می کنم. قیمت ها از 350 تا 500 هزار تومان متفاوت است. بعد از توافق بر سر قیمت به خانم آرایشگر می گویم من «اچ. آی. وی» دارم. مشکلی برای این اقدام وجود ندارد؟
در حالی که من را به منشی اش ارجاع می دهد تا از او شماره بگیرم، کمی بلندتر از قبل داد می زند و می گوید: ببین خانم، من مشکلی ندارم اگر برای پرداخت هزینه مشکلی نداشته باشید با سوزن و رنگی که مخصوص خودت است، کارت را انجام می دهم.
یک برخورد خوب ، یک دنیا امید
برای تزریق آمپول تقویتی به یک درمانگاه شبانه روزی مراجعه می کنم، قبل از تحویل نسخه به خانمی که تزریقات بانوان را انجام می دهد، می گویم که من مبتلا به «اچ.آی.وی» هستم. مسئول تزریقات با لحنی آرام پاسخ می دهد: ایرادی ندارد، مراجعه کنندگانی داریم که خودشان اعلام می کنند، ایدز دارند و کسی که قرار است تزریقات انجام دهد دستکش دست می کند و نکات ایمنی برای تزریق نیز انجام می شود. این اولین برخورد خوب بعد از کلی مراجعه به مراکز خدماتی به عنوان یک بیمار مبتلا به ایدز بود؛ برخوردی که امید را در دل روشن می کند.
ترس و وحشت را کنار بگذاریم
این ها بخش کوچکی از دنیای سختی است که ما و اطرافیان مان به دلیل نداشتن شناخت کافی و دقیق از بیماران مبتلا به ایدز برای آنان ساخته ایم؛ دنیایی که می تواند با رفتار ما بهتر و پر ازامید به زندگی شود. از همین رو با کارشناس مسئول پیشگیری از ایدز و هپاتیت دانشگاه علوم پزشکی مشهد درباره این سختی ها و برخوردهایی که با این افراد در جامعه می شود، گفت و گو می کنیم. دکتر حسین پور در خصوص نوع برخورد منشی و دندان پزشکان و پذیرش نکردن بیماران مبتلا به «اچ.آی. وی» می گوید: در مرحله نخست و به عنوان اصل اول دندان پزشکان باید بیماران مبتلا به «اچ.آی. وی» را پذیرش کنند اما موضوع، ترس و وحشتی است که بین تمام اقشار وجود دارد که باید این ترس و وحشت از بین برود. وی با بیان این که دوره های آموزشی نحوه برخورد با بیماران مبتلا به اچ.آی.وی برای منشی ها و دندان پزشکان و پزشکان برگزار شده است، می افزاید: برخی از دندان پزشکانی که در دوره های آموزشی ما شرکت کرده اند، داوطلبانه برای پذیرش این نوع بیماران اقدام و هزینه کار خود را دریافت می کنند اما در دانشکده دندان پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی، خدمات اولیه رایگان برای این بیماران انجام می شود. ما در کارهای زیبایی و تخصصی دندان پزشکی برای این گروه از بیماران مشکل داریم با وجود این، از طریق باشگاه مثبت (باشگاه حمایت از بیماران مبتلا به ویروس «اچ.آی.وی» ) هزینه برخی از بیماران را تقبل می کنیم.
بیماران با معاونت درمان تماس بگیرند
از او سوال می کنم، در چنین شرایطی که برخی پزشکان از پذیرش بیماران مبتلا به ایدز خودداری می کنند، چه اقدامی از سوی بیمار باید انجام شود؟ می گوید: بیماران مبتلا به اچ.آی. وی چنان چه پزشک و دندانپزشکی آنان را پذیرش نکرد، می توانند با معاونت درمان تماس بگیرند و مشکل شان را مطرح کنند. در عین حال، دانشگاه علوم پزشکی خدمات دندان پزشکی را در حد ترمیم و کارهای اولیه مانند کشیدن و پرکردن انجام می دهد. اما در سطح بالاتر خدمات دندان پزشکی اعتبار ما محدود است. با وجود این در حد توان اقداماتی در این خصوص انجام می شود.
داستان آندوسکوپی!
نوع برخورد متصدی آندوسکوپی و پذیرش نکردن بیمار مبتلا به اچ. آی. وی را نیز با کارشناس مسئول پیشگیری از ایدز و هپاتیت دانشگاه علوم پزشکی مشهد در میان می گذارم که پاسخ می دهد: در واقع آندوسکوپی با انجام ضدعفونی همراه است و مانند دیگر خدمات پزشکی، بیماران مبتلا به این ویروس می توانند از خدمات آن همانند دیگر شهروندان بهره ببرند اما نکته ای که وجود دارد، این است که شاید هنگام انجام آندوسکوپی پزشکان بترسند و این کار را برای بیمار مبتلا به ایدز انجام ندهند و البته بستگی به اطلاعاتی دارد که فرد از بیماران مبتلا به اچ.آی .وی دارد.
دکترحسین پور می افزاید: تعدادی از جامعه شناسان همین اقدام شما را برای جامعه هدف دندان پزشکان انجام دادند و به بیش از 50 دندان پزشک به عنوان بیمار مبتلا به ایدز مراجعه کرده بودند که فقط 10 درصد دندان پزشکان بیمار را قبول کردند. وی تصریح می کند: این طور نیست که ایدز از طریق پوست منتقل شود، مگر وارد خون شود. البته خراش روی پوست هم بستگی دارد که چگونه ایجاد شده باشد. چنان چه سوزن فرد مبتلا هم به شما بخورد باز هم به راحتی ویروس منتقل نمی شود.
وی همچنین با اشاره به این که در آرایشگاه های زنانه سخت گیری در خصوص مراجعه افراد مبتلا به ویروس اچ.آی.وی وجود ندارد، می گوید: با توجه به این که تعداد آرایشگرهای بانو در شهر مشهد زیاد است، امسال برای کمتر از 1000 نفر از آرایشگران کلاس های آموزشی درخصوص نحوه پذیرش بیماران مبتلا به «اچ.آی.وی» برگزار کرده ایم اما حداقل چهار هزار آرایشگر در مشهد فعالیت می کنند که همه آنان مجوز تتو ندارند.
افزایش آمار زنان مبتلا به اچ.آی.وی
حسین پور با بیان این که آخرین آمار بیماران مبتلا به ویروس «اچ.آی.وی» در استان حدود750 نفر است که حدود 20 درصد بانوان هستند، می افزاید: هر ماه حدود سه تا چهار نفر به آمار مبتلایان به این ویروس اضافه و آمار زنان مبتلا به این ویروس نیز بیشتر می شود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

محمد جواد رنجبر- موضوع سالمندی و رو به پیر شدن جمعیت در کشور موضوع جدیدی نیست، اما موضوعی جدی است. شاید بارها هشدارهایی را که درباره حرکت جامعه ایران به سمت سالمندی مطرح شده است، شنیده باشیم، اما آیا واقعا این هشدارها از سوی مسئولان و مردم جدی گرفته شده است؟
به گزارش خراسان، دیروز 9 مهر، روز جهانی سالمندان بود و این مناسبت باعث شد که باری دیگر هشدارهایی درباره کاهش تولدها و افزایش جمعیت سالمند در کشور و به تبع آن، حرکت جامعه ایران به سمت پیری مطرح شود.
در همین زمینه سعید نمکی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دیروز در آیین گرامی داشت روز جهانی سالمندان از آمار 8.3 درصدی سالمندان در کشور خبر داد که به گفته وی این رقم در آینده نزدیک به ۱۶ درصد و بعد از آن به ۲۸ درصد جمعیت می رسد.به گفته وی به دلیل کاهش زاد و ولد و افزایش طول عمر، جمعیت ایران به سمت پیر شدن می رود.سخنان وزیر حاکی از این است که درآینده جمعیت زنان سالمند از مردان سالخورده پیشی می گیرد به دلیل این که در کشورهای در حال توسعه با توجه به مراقبت های سلامت ویژه زنان و کودکان به نوعی سلامت مردان مغفول می ماند و با توجه به این که مردان در جامعه کمتر دنبال چکاپ سلامت خود هستند، در آینده شاهد افزایش جمعیت زنان سالمند در جامعه خواهیم بود.بر اساس اظهارات وزیر بهداشت، هم اکنون 8.3 درصد جمعیت کشور، سالمند تلقی می شوند که در آینده نزدیک این رقم به ۱۶ درصد و بعد از آن به ۲۸ درصد جمعیت می رسد.شریعتمداری وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی هم در این باره گفته است که روند سالمندی پرسرعتتر از روند افزایش جمعیت است و تعداد جمعیت بالای ۶۰ سال در سال 1430 به یک چهارم جمعیت کشور میرسد و تعداد سالمندان از ۱۳ میلیون نفر میگذرد، اگر برنامهریزیهای لازم صورت نگیرد، با مشکلات فراوانی روبهرو خواهیم شد.وی همچنین با اشاره به وجود ۷۰۰ میلیون جمعیت بالای ۶۰ سال در دنیا گفت: این جمعیت در سال آینده افزایش پیدا میکند، البته در کشور ما روند سالمندی سریعتر از افزایش جمعیت پیش میرود.به گفته وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، رشد جمعیت سالمندی 3.6 درصد است، در حالی که رشد جمعیت کشور 1.2 درصد است و این نشان میدهد جمعیت سالمندی ۳ برابر از رشد جمعیت سبقت گرفته است.حناچی شهردار تهران هم با بیان این که سن امید به زندگی از سال ۵۵ تا ۹۵ برای مردان از ۵۷ سال به ۷۴ و برای زنان به ۷۶ سال افزایش یافته است، افزود: تا سال ۱۴۳۰ یک چهارم جمعیت کشور را سالمندان تشکیل خواهند داد و باید فرمایش رهبر معظم انقلاب در خصوص افزایش جمعیت کشور را هدف قرار دهیم.وی افزود: جمعیت سالمندی تهران از 5.4 درصد در سال ۶۵ به 10.5 درصد در سال ۹۵ رسیده و این یعنی میانگین جمعیت سالمندی در شهر تهران یک درصد بالاتر از میانگین کل کشور است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سرنوشت همیشه آنطور که فکرش را میکنیم، برای زندگیمان تصمیم نمیگیرد. یک نفر مثل «فرشاد خوانساری» که در اراک به دنیا آمده، هرگز تصورش را نمیکرد دست تقدیر او را به دختری برساند که مادرش ملکه یکی از قبایل بزرگ آفریقایی است! در روزهایی که فرشاد در تهران مشغول زندگی و کار است، دختری ازکشور مالی چمدان میبندد و راهی ایران میشود. آمد و نمیدانست که قرار است قلبش را در هوای ایران جا بگذارد. فرسنگها دورتر از یکدیگر متولد شدهاند و هزار هزار تفاوت دارند. تفاوتهایی که حضورشان را در کنار یکدیگر در ذهن آدمی، نشدنی میکند اما خبر ازدواجشان در یک روز تابستانی در شبکههای اجتماعی منتشر میشود و خیلیها مشتاق دانستن چگونگی ازدواج پسر ایرانی با یک پرنسس آفریقایی هستند، ازدواجی که قواعد اسلامی در آن رعایت شده است بعد از مدت کوتاهی از شروع زندگیشان، ویدئویی از آنها پخش میشود که چیز زیادی از لوکیشن ماجرا در آن مشخص نیست.شاید کافهای کوچک یا حجرهای نقلی باشد. مرد جوان در حالی که لبخند از صورتش حذف نمیشود، با مردمی که از سر کنجکاوی دورش حلقه زدهاند، اختلاط میکند. پوشش این خانم هم با دیگر سیاهپوستانی که تا به امروز در ایران دیدهایم، فرق دارد. شالی حجیم که دور سرش گره زده است، مرا به یاد نقاشیهای کوبیسم و مجسمههای انتزاعی و کشیده زنان آفریقایی میاندازد. بعد از کمی جستوجو، صفحه اینستاگرام داماد را پیدا میکنم. تصاویر را تک تک تماشا میکنم و از کنار هم قرار گرفتن دو چهرهای که در ظاهر اندک شباهتی با یکدیگر ندارند و در دو فرهنگ متفاوت بزرگ شدهاند، غرق در شگفتی میشوم که زاییده، پرترهای جدید از چهره عشق در من است. دیگر صبر را جایز نمیدانم و گفتوگویم را با فرشاد درباره عشقشان که به ظاهر رنگ و بوی دیگری دارد، شروع میکنم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

جواد نوائیان رودسری - بامداد دیروز، یک خبر هیجان انگیز روی سایتهای خبری و پایگاههای اطلاعرسانی منتشر شد و در میان علاقهمندان به ایران و فرهنگ ایرانی، ولوله به پا کرد؛ هزار و 783 لوح، از الواح بایگانی تخت جمشید که اوج اقتدار تمدن ایرانی را به رخ جهانیان میکشد، با تلاشهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران به کشور بازگشت و طبق گزارش ایسنا، امروز، دهم مهرماه، در موزه ملی ایران رونمایی میشود. برای پس دادن این میراث فرهنگی ایرانیان، پروفسور کریستوفر وودز، رئیس مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، شخصاً به تهران سفر کرده است تا به صورت رسمی، بخشی از امانتی را که 84 سال قبل، برای مطالعه درباره تاریخ دوره هخامنشی به آمریکا برده بودند، به مقامات ایرانی تحویل دهد. بیتردید، این خبر، خبر مسرتبخشی است و البته، یک بهانه خوب برای آنکه به سراغ ماجرای الواح گروگان گرفته شده هخامنشی در آمریکا برویم و درباره چرایی و چگونگی این جدایی 84 ساله، مطالبی را به شما خوانندگان ارجمند روزنامه خراسان، تقدیم کنیم.
آغاز یک غارت
ایران، در زمینه میراث فرهنگی و اشیای باستانی، مانند دیگر عرصهها، سرزمینی بسیار غنی و ثروتمند است. فرانسویها نخستین استعمارگرانی بودند که توجهشان به این موضوع جلب شد و توانستند در دوران مظفرالدینشاه، طی قراردادی با دولت وقت ایران، خوزستان و فارس را شخم بزنند و اشیایی را به موزههای کشورشان ببرند که یک قلم آن، لوح معروف حمورابی است که در شوش کشف شد. زمامداران وقت ایران، تنها خارج کردن اشیایی با جنس طلا و نقره را ممنوع کرده بودند! پس از فرانسویها، دور به دست آمریکاییها افتاد. برای یهودیان و سرمایهداران تاجر عتیقه در آمریکا و اروپا، ایران بهشتی بود که نمیشد آن را با چیز دیگری تاخت زد! آرتور پوپ یک آمریکایی ظاهراً علاقهمند به تاریخ ایران بود که به کشور ما آمد و توانست در دوره پهلوی اول، مجوز رسمی کاوش در تخت جمشید را برای مؤسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو به دست آورد. این مجوز را کسانی به آمریکاییها دادند که مدعی بودند قاجارها به میراث فرهنگی ایران چوب حراج زدهاند. در پی این توافق و در سال 1309 هـ.ش، در دوران رضاشاه، تیم کاوشگر آمریکایی وارد ایران شد و با سرپرستی ارنست هرتسفلد، باستان شناس معروف آمریکایی، کار کاوش در تخت جمشید آغاز شد و تا سال 1318، به مدت 9 سال ادامه یافت. سرپرستی کاوشها از سال 1313 برعهده اریک اشمیت بود. آن ها افزون بر تخت جمشید، در دیگر نقاط نیز به کاوش پرداختند. بهانه دولت وقت برای دادن این مجوز، تقویت دیدگاههای ملیگرایانه بود؛ رویکردی که در دوره پهلوی اول، برای دگرگون کردن ساختار فکری و فرهنگی ایرانیان دنبال میشد.
یک کشف حیرت آور
آمریکاییها ضمن کاوش در تخت جمشید به بایگانی راکد هخامنشیان دست یافتند؛ مجموعهای از الواح گلی که روی آن ها، مستندات و مدارک مربوط به امور اداری، نظامی و ... این دوره حک شده بود و احتمالاً در زیرزمین قصر رویایی شاهان هخامنشی، نگهداری میشد. این کشف یک اتفاق بزرگ بود که میتوانست پردههای تردید و جهل را درباره تاریخ ایران باستان و بلکه خاورمیانه کهن، کنار بزند و حقایق فراوانی را روشن کند. بخش عمده این الواح به زبان عیلامی بود که در این دوره، به عنوان زبان اداری به کار گرفته میشد. لوحههای کشف شدهای که آمار آن ها در اختیار دولت ایران قرار گرفت، حدود 30 هزار برآورد میشد؛ اما هیچ کس نمیتواند این آمار را، آماری درست و قطعی بداند. کاوشگران آمریکایی مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، در ثبت و ضبط اشیای به دست آمده، مستقل عمل میکردند و دولت ایران، نظارت چندانی بر آن ها نداشت. این اتفاق درست زمانی روی داد که ساختمان موزه ایران باستان، در تهران، با معماری آندره گدار، مهندس فرانسوی، به پایان رسیده بود و باور نخبگان آن روزگار، این بود که احتمالاً الواح کشف شده، برای نگهداری به موزه مذکور منتقل میشود؛ اما چنین نشد و با اجازه دولت وقت، اشیای کشف شده که در برگیرنده بیش از 30 هزار لوحه گلی بود، به عنوان امانت در اختیار آمریکاییها قرار گرفت تا به کشورشان ببرند و روی آن ها مطالعه و تحقیق کنند؛ یک کار مشترک علمی که به نظر میرسید مو لای درز آن نمیرود!
گروکشی آمریکاییها
تا سال 1329، مؤسسه شرقشناسی شیکاگو، عملاً امانت را به صاحبش بر نگرداند. در این سال، با پافشاری دولت ایران، بخشی از الواح به ایران بازگردانده شد؛ اما وقتی محموله را تحویل گرفتند، فهمیدند که تقریباً همه الواح پس فرستاده شده، شکسته، ناقص و غیرقابل استفاده است. در واقع آمریکاییها، اصل را نگه داشته و فرع را به ایرانیها داده بودند. از سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد، تا سال 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی، تقریباً لوحی به ایران بازنگشت و آمریکاییها، هر بار به بهانههای مختلف، از زیر بار مسئولیتی که برعهده داشتند، شانه خالی کردند. با پیروزی انقلاب اسلامی و قطع دست آمریکاییها از منابع مادی و معنوی ایران، لوحههای هخامنشی، اینبار به ابزاری برای تهدید منافع کشورمان تبدیل شد. آمریکاییها در سال 2014، به بهانه آسیب دیدن تعدادی از شهروندانشان در عملیات گردان های عزالدین قسام در فلسطین که علیه رژیم صهیونیستی انجام شده بود، تصمیم به حراج الواح و پرداخت غرامت به آسیبدیدگان گرفتند؛ موضوعی که از منظر حقوق بینالملل و بر اساس قرارداد میان مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و دولت وقت ایران، اصلاً قابل قبول نبود. از آن سال، تلاشهای دامنهدار دیپلماتیک و حقوقی، برای بازگرداندن میراث فرهنگی ملت ایران، ادامه داشته است و آنچه امروز شاهد آن هستیم، در واقع بازگشت بخشی از این ثروت عظیم مادی و معنوی ایران، به میهن است.
یادآوری چند نکته
با توجه به آنچه ذکر شد، چند نکته مهم درباره چرایی و چگونگی فرستادن و بازپس گرفتن الواح گلی هخامنشی وجود دارد که در ادامه، به آن ها اشاره میکنیم.
اولاً؛ چه ضرورتی داشت که چنین ثروت عظیم مادی و معنوی، به بهانه خواندن متن آن، از کشور خارج شود؟ اگر پاسخ به این پرسش آن است که متخصص لازم را در اختیار نداشتیم، باید این سوال را مطرح کنیم که آیا این امکان وجود نداشت که تعدادی متخصص را به خدمت بگیریم تا هم متنها را بخوانند و هم، جوانان خوش قریحه ایرانی را آموزش بدهند و به تدریج، کشور را در این زمینه، از بیگانگان بینیاز کنند؟ آیا رضاشاهی که طبق اقوال تلگرامی و اینستاگرامی و .... و مطابق ادعای بسیاری از افراد بیخبر از تاریخ، در تهران ارکستر سمفونیک ایجاد کرد تا با نمونههای اروپایی آن رقابت کند! نمیتوانست همین اقدام را برای میراثی به این مهمی انجام دهد و در آن موزه باشکوهی که آندره گدار ساخته و نام پرطمطراق «ایران باستان» را بر آن گذاشته بود، بخشی را به این امر مهم اختصاص دهد؟ آیا نباید باور کنیم که ملیگرایی رضاشاهی، بیش از آنکه برخاسته از دیدگاههای وطنپرستانه باشد، تراویده از اندیشه و افکار غرب گرایانی بود که فقط اعتقاد به کشیدن لعاب غربی بر ظواهر زندگی مردم ایران داشتند و اصولاً مفهومی به نام پیشرفت، در قاموس آن ها، معنایی متفاوت با مفهوم رایج داشت و از همه مهم تر، در منظر آن ها، همه راهها، حتی راه بازشناسی هویت ایرانی، به غرب ختم میشد؟ شک ما درباره مشی رضاشاه، زمانی به یقین نزدیک میشود که بدانیم در این دوره از تاریخ ایران، نویسندگان و همراهان رژیم پهلوی، برای ترویج باستان گرایی، از خیر هیچ منبع و مدرکی نمیگذشتند و از سطر سطر تواریخ موجود، برای این موضوع بهره میبردند و حتی گاه، به جعل تاریخ میپرداختند تا به نتیجه مطلوب برسند؛ اما به ناگاه، تقدیم دست کم 30 هزار لوح هخامنشی به آمریکاییها که سندی متقن از عظمت ایران باستان محسوب میشود، چنان پارادوکسی در این روند ایجاد میکند که قابل هضم و پذیرش برای هیچ پژوهشگری نیست.
ثانیاً؛ رویکرد پهلوی دوم و دولتهای وی، در مورد الواحی که نه امانت، بلکه به سرقت برده شده بودند، بسیار تأمل برانگیز است. تلاشهای عمده این دوره، برای بازگرداندن الواح، محدود به زمانی است که محمدرضاپهلوی، عملاً قدرتی نداشت؛ وضعیتی که به ویژه پس از آغاز دوران نخستوزیری دکتر مصدق و اوجگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، علیه شاه تقویت شد. اما هنگامی که محمدرضا پهلوی، دوران حکومت استبدادی پس از کودتای 28 مرداد را آغاز کرد، اقدام مؤثری برای بازگرداندن الواح گلی هخامنشی، صورت نگرفت. این درحالی بود که شاه در دوران اوج رابطه دوستانه با آمریکاییها قرار داشت؛ او ژاندارم منطقه بود و حتی به نیابت از ایالات متحده، برای حمایت از رژیمهای وابسته به آمریکا، وارد عمل میشد. شاه مدعی میراثداری هخامنشیان بود! جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی را به راه انداخت؛ اما نتوانست آمریکاییها را برای پس دادن میراث ملی ایرانیان، مجاب کند. آیا او از این کار نفعی میبرد؟ آیا مافیای قاچاق عتیقه که از دوره رضاشاه و با وساطت عواملی مانند آرتور پوپ و خاندان فروغی در ایران فعالیت میکرد، به این ثروت عظیم، چشم طمع داشت؟ برای بررسی این مدعا، باید منتظر انتشار اسناد بیشتر بمانیم.
ثالثاً؛ اقدام مسئولان جمهوری اسلامی و به ویژه، دستگاه دیپلماسی کشور، در تلاش برای بازگرداندن 1700 لوح گلی، بسیار ستودنی است. آن ها کاری را در دوران تقابل و مقاومت جمهوری اسلامی ایران در برابر اقدامات استکباری آمریکا انجام دادند که شاه، در دوران اوج روابطش با یانکیها، موفق به انجام آن نشد؛ اما این اقدام، فقط یک شروع خوب است. هنوز هزاران لوح از دوران نیاکان ما باقی مانده که چشم انتظار ورود دوباره به میهن است؛ امیدواریم که دوران این فراق، وارد دهه نُهُم نشود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
.jpg)