وزیر صنعت: مردم باید تغییرات مدیریتی در ایران‌خودرو را حس کنند
مردم: یعنی غیر از نام خانوادگی‌شون تغییر دیگه‌ای هم هست؟!

فقط ۲ درصد مردم ایران می‌توانند سوار هواپیما شوند / مهر
دارکوب: درعوض 98 درصد می‌توانند برای هواپیما دست تکان بدهند!

رئیس سازمان امور مالیاتی: پس از پزشکان سراغ وکلا می‌رویم
چند وکیل: حالا هنوز تا اونا کار با کارت‌خوان رو یاد بگیرن، مونده تا نوبت ما برسه!

مدیرعامل اتحادیه تاکسیرانی‌های شهری: پراید فعلا در سرویس مدارس می‌ماند
پدر و مادر دانش‌آموزان: ما هم فعلا نگران دم در منتظر می‌مانیم!

محمودزاده، نماینده مجلس: در زمان مدیریت مونسان برخی آثار باستانی به مرغداری تبدیل شدند
دارکوب: اقلا اون‌جوری یکی هواشون رو داشته!

وزیر کار: یارانه خانواده‌هایی که میزان مصرف‌شان از حد معین بالاتر است قطع می‌شود
مردم: میزان مصرف چیمون؟ هرچی؟!

 

طنزنویس‌ها قشر سرکش و عصیانگرین که تقریبا هیچ رقمه نمیشه ترمزشون رو کشید، اصلا به حرف کسی گوش نمیدن. اما با این حال یه جمله‌ تکرارشونده داریم که مانع کار طنزنویسیه. مانع واقعی، الکی نمیگم، چون ما در این زمینه کار پژوهشی کردیم. یعنی سی‌تا طنزنویس رو گذاشتیم پای سیستم دست به کیبورد که طنز بنویسن، هی به شیوه‌های مختلف آزارشون دادیم. اول صندلی زیر پاشون رو برداشتیم، بازم ادامه دادن به نوشتن. بعد حقوق بهشون ندادیم، بازم با قدرت می‌نوشتن. دیگه یه جایی کامپیوتر رو از برق کشیدیم، دیدیم اینا همچنان دارن می‌نویسن. درنهایت به دوستان مسئول پژوهش گفتیم یکی درمیون این جمله‌ خاص رو بگه، نتیجه باورنکردنی بود. طنزنویس‌ها یکی درمیون از پشت سیستم اومدن کنار، پرت شدن یه گوشه و تا مدت‌ها طنز ننوشتن. جمله چی بود؟ این بود که درباره هر مسئله‌ای اینا طنز می‌نوشتن، بهشون می‌گفتیم: «یعنی ما مسئله مهم‌تر از این نداریم شما درباره‌ش بنویسید؟ یعنی مسئله اول جهان امروز ما اینه؟» و این‌جوری هر سری باید دنبال یه سوژه مهم‌تر بگردن که مسئله جهان امروز باشه و هرچی می‌نویسن می‌بینن ای‌بابا... درباره اینم میشه دوباره همون جمله رو گفت. تازه یه مشکلی هم داریم به‌نام «مشکل اقتصادی» که درباره هرچیزی بنویسی، این از نظر مسئول صفحه دو سر و گردن بالاتر از همه مشکلات قرار می‌گیره، چون توی راه برگشت از دفتر روزنامه، فهرست خرید خانم رو نتونسته تکمیل کنه.
خلاصه این  که بعد یه مدت طنزنویس‌ها مشکل‌دار می‌شن. چون هزینه‌های درمان هم بالاست و قشر ضعیف طنزنویس نمی‌تونه هزینه‌اش رو بپردازه، احتمالا از میدون به در میشه و طنزنویس بعدی میاد. الان خانم فرنیا در این حالته. هی بهش گفتن: «مسئله مهم‌تر از روزمرگی‌های یه دختر مجرد نداری بنویسی؟» پس ایشون فعلا رفته گل بچینه تا ببینه این مسئله مهم‌تر چیه!
 

 
مادرُم سال‌ها پیش نذر کرده بود اگه خانه‌دار بشن و از اجاره‌نشینی دربیَن، هرسال عاشورا یا شربت یا شیرداغ بده. البته به قول آقابزرگُم نذرش رسمی نبود ولی همی که از دلش گذرونده بود، هرسال انجام مِداد. سال اول نوجوون بودُم و دم در خانه‌ جدیدمان یَگ قابلمه شربت گذاشته بودم و تو لیوان‌های جهیزیه مادرُم که یَگ کارتن بود ولی نصفشه آقام شیکسته بود، شربت مِرختم و به مردم مِدادم. آبجیم هم تو حیاط نشسته بود و لیوانا ره مشست، مادرُم هم هموجور که با گوشه چادرش اشکاشه پاک مِکرد، جوش مِزد که «شیرینیش کم نباشه... یخشه زیاد کنن... لیوانا ره درست بوشور... کمال برو وسط کوچه درست تعارف کن... بلند بگو بفرماین...» مویَم همچی حس گیریفته بودُم که انگار قراره از تلویزیون بین باهام مصاحبه کنن و فرداشب تو «دیدنی‌ها» نشونُم بدن!
گذشت و ای رسم به مایَم منتقل شد. با ای تفاوت که ما خانه درِم، هرچند سندش به نام خسُرمه! سال اول ازدواج عیال گفت بری که لیوان یک‌بار مصرف استفاده نکنِم، بیا یَگ چیزی بدم که کمتر به محیط زیست صدمه بزنه. یَگهو گفت: «فهمیدم! خوراکی سالم و مقوی میدیم، بدون دورریز و زباله و خراب شدن.» و ایجوری شد که از او سال، روز عاشورا نخود و ممیز اورگانیک مخرِم تو پاکت کاغذی مریزم و مِدم دست بزرگ و کوچیک و زائر و مجاور آقا(ع). اگه مَشد هستن و روز عاشورا دیدن یکی با ژست واستاده دره به مردم پاکت نخود و کیشمیش مِده و هنوزم حس مکنه قراره فرداشب تو عصر جدید نشونش بدن، بیِن باهام سلفی بگیرِن تا شارژ برُم!
 

پژوهشکده اقلیم‌شناسی:
بارش باران در شهریور و مهر در محدوده نرمال خواهد بود؛ در آبان‌ بارش‌ها کمی بیشتر از حد نرمال پیش‌بینی می‌شود
 

مخاطبان خوب صفحه، شماره بعدی دارکوب را می‌توانید شنبه 23 شهریور بخوانید.
 

ای صاحب فال، امروز یک کار نیک می‌کنی، زباله روی زمین نمی‌اندازی. خب؟!
 

وزیر جدید میراث‌فرهنگی: افزایش درآمد گردشگری در اولویت است
برای حفظ آمار سرانه
به هرصورت زنم بیرون ز خانه
ندارم پول، با پای پیاده
سر کوچه روم گردشگرانه!
***

وزیر جدید آموزش و پرورش: حق آموزش و پرورش را می‌گیرم
دولت فرماید:
تا این‌که خبر شود فقط شست خودت
کردم همه حق تو پیوست خودت
آموزش و پرورش! ببین حقت را
یک عمر گذاشتم کف دست خودت!
***

معاون علمی و فناوری رئیس‌جمهور: استارت آپ‌ها ذائقه جامعه را تغییر دادند
یکی شغل به شدت توپ و تاپ است
همیشه لایق صد جور کاپ است
پسرجان! بی‌خیال کارمندی
غذای خوشمزه استارت آپ است!

عبدا... مقدمی
 

پیامک 2000999
تلگرام 09354394576

هرچه می خواهد دل تنگت بگو! فقط...
نوشتن «دارکوب» ابتدای پیامک فراموش نشود!

 دارکوب جان، چند ماه پیش خودروی یک ماهه پیش‌خرید کردم، هنوز خبری ازش نیست.چی شده؟
دارکوب: نگران نشین، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه!
 ما با کمک به مدرسه مشکلی نداریم، چون در جریان مخارج و گرانی‌ها هستیم ولی کاش همین کمک گرفتن را بعضی مدیران با روی خوش و مهربان بخواهند، نه مثل طلبکارها و...
دارکوب: لابد اون بنده‌های خدا که تک و توک هستن هم تحت فشار همین مخارج و گرانی، کنترل اعصابشون رو از دست دادن!
 دارکوب درباره شرکت‌های هرمی که این روزها با اسامی جدید و عجیب ظاهر میشن و جوان‌ها و حتی مسن‌ترها رو هم به دام می‌اندازن بنویس. دکتر سعیدی
دارکوب: دکتر همه موضوع رو که خود شما گفتین دیگه، درسته، همینه!
 از وقتی پیامک پارکینگ‌های کنار خیابان رو فعال کردم، هر شب مقداری که از شارژم در طول روز کم شده برام پیامک میشه، ولی مبالغ خیلی نجومیه، چه کنم دارکوب؟
دارکوب: به جای شکایت کردن خوشحال باشین که بالاخره یه جوری شما هم با مبالغ نجومی مرتبط شدین!