
تعداد بازدید : 25
شعر درک رنج است
شعر متعالیترین شکل از شرافتمندانهترین رنج انسان است
اولین درک انسان از آتش، دست زدن به آن و سوختن است یعنی احساس سوختن با تماس مستقیم. مرحله بعد درک از آتش، آگاهی است درباره تجربه قبلی. یعنی ما آتش را میبینیم و بی آنکه به آن دست بزنیم، میدانیم که میسوزاند. مرحله سوم درک آتش، «شعر» است. یعنی اگر بتوانید بیآنکه آتش در حضورتان باشد، با تفکر به آن، در نوک انگشتانتان چنان سوزشی احساس کنید که ناگزیر شوید دستهایتان را زیر شیر آب بگیرید، به یک لحظه شاعرانه از حیات، بییاوری کلمات دست یافتهاید. حالا میتوانید این درک سوم را تعمیم دهید از آتش به رنج دیگران، به تاریخ سرزمینتان، به کشتار در فلسطین، به آزادی، به تدفینهای دستهجمعی در هرزگوین و... . تا اینجا شعر نیازمند «کلمه» نیست، متعالیترین شکل از شرافتمندانهترین رنج انسان است. مطالعه آثار حیات و بررسی رویاها، کابوسهای انسان غارنشین و روان کاوی طرح و شکلهای کندهشده بر سنگ ثابت میکند حتی پیش از پیدایش خط و زبان، بشر هر سه مرحله درک را تجربه کردهاست. نقشهایی روی سنگ که انسانی را با بالهای پرندگان بر پشت و پاهای گوزن و نیمرخ انسانی نشان میدهد، عینیتی است از همان درک سوم. مگر رنج و عشق زاییده خط و کلمات است که بنیان شعر بر واژه باشد؟ آیا میزان درک از خداوند متکی است به اینکه نوشتن کلمه «خداوند» را یاد گرفتهباشیم؟ اما بسیار طبیعی است که بعد از تکامل زبان و پیدایش خط، انسان تلاش کردهباشد که آن «سومین درک» را بنویسد. از اینجا به بعد است که دیگر شعر ظاهراً مستقل از زمان نیست. یعنی شعر به کمک «کلمه» عینیتاش را به ثبوت میرساند. به زبان سادهتر اصولاً هر نوع درک از پستیها و زیباییها الزاماً نیازمند واژه نیست ولی با واژه میتوان به درک، ساختمان داد. [...] با این همه نمیدانم شعر چیست و شعر خوب کدام است. من برای دوست داشتن یک شعر خوب هیچ دلیلی ندارم. همانطور که بدون دستزدن به آتش در نوک انگشتانم احساس سوزش میکنم. باورکنید نه شاعرم، نه داستاننویس، فقط ادبیات سرزمینم را بسیار دوست میدارم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 18
عکس هفته

دیلی میل- «کارون استیل» اهل انگلستان، با این عکس برنده مسابقه «عکاس سال پرندگان» 2019 شد. عکسی که او از یک پلیکان روی دریاچه یخ زده ای در یونان گرفت، بهترین عکس چهره از پرنده با نام «رقص روی یخ» شناخته شد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 48
چیزی شبیه سقوط از ارتفاع
خیلی چیزها آدم را دقیقا تا تجربه عجیبی می برد که مرز مردن و زندگی است؛ این چیزها عموما تجربه های تلخی هستند مثل فقر، محبت ندیدن و...
نویسنده : دکتر محسن زندی| روان شناس

لازم نیست حتما سقوط کنید تا احساس بیبدنی، فلج، ناتوانی و ایستادن بر لب مرز هستی و نیستی را تجربه کنید. خیلی چیزها هست که آدم را دقیقا تا تجربه همان لحظه میبرد. عموما هم چیزهای تلخی هستند که تلخیشان تا مغز استخوان مینشیند. تلخی برخیشان تنها چند لحظه و چند ساعت و چند روز است و برخیشان مثل زهری هستند که بهتدریج در بدن پخش میشوند و مدام آدم را میگزند .
مثلا فقر یکی از آن چیزهای تلخ است. فقر، تلخ ترین برساخته انسان و شاید هستی است. به خصوص فقرهای ناشی از تبعیض و تحمیل دیگران. فقر، یک فلج مدام است که نهتنها توان حرکت را از فرد میگیرد و در آه و حسرت مدام میاندازد، حتی تصویر و آرزوی حرکت را هم از او میگیرد... یکی دیگر از چیزهای تلخی که ما آدمها همواره هم میچشیم و هم به دیگران میچشانیم، بیمحبتی است. به خصوص اگر این بیمحبتی با نامروتی هم همراه شود؛ مثل این که سالها به کسی محبت کنی و او یکباره بزند زیرِ همه چی. حالا یا با قدرنشناسی یا با خیانت. آن لحظه که میفهمی، درست مثل همان لحظهای است که سقوط کردهای. طعم همان حس سقوط بالا را دارد. همان یخ کردن، فریز شدن و لب مرز هستی و نیستی ایستادن. حتی میتوان یک قدم بالاتر رفت. نامروتی و بیانصافی که جای خود. راستش ما آدمها بیشترمان در بیشتر وقتها «نامردیم»... نامردیم چون میتوانیم به همدیگر بیشتر محبت کنیم و نمیکنیم. میتوانیم کمک کنیم و نمیکنیم. میتوانیم گذشت کنیم و نمیکنیم. میتوانیم برای پر کردن خلأ زندگی دیگران کمی سبکتر زندگی کنیم و نمیکنیم. میتوانیم دستگیری کنیم و نمیکنیم. میتوانیم به جای تلخی و بدزبانی، خوش زبانی و خوش خلقی کنیم و نمیکنیم. و البته هر کداممان هم هزار بهانه برای این نامردی داریم. به نظرم بخیلتر و خسیستر از کسی که میتواند محبتی کند و نمیکند وجود ندارد: «خداوند فرد متکبر فخرفروش را دوست ندارد؛ همان کسانی که بخل میورزند ...» (سوره نسا، آیات 36-37).
روح و روان جامعه ما مثل زمینهایی شده که از بیآبی همه جایش ترک برداشته است. از بیمحبتیهایی که به هم میکنیم، از خوشخلقی و خوشرویی و خوشگفتاریهایی که از هم دریغ میکنیم و از گذشت و بخشایش نداشتن. محبت مثل آبی است که به بیابان میرسانی. هم دواست و هم درمان. از محبت خارها گل میشود، از محبت دردها صافی شود، وز محبت دردها شافی شود، از محبت مرده زنده میشود.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 24
ما را با رویای صلح شیر دادند
برای مردم افغانستان که با بوی باروت بیدار می شوند

طعم خاک ما عین طعم باروت است. تیر که شلیک شود دودهای نازک دور دهنه است که اگر به زبان ببریش تند و تلخ است مثل طعم خاکمان. تند و تلخ. ما به دنیا که آمدیم با رویای صلح شیرمان دادند. هر قدمی که برداشتیم نگران رنجی بودیم که مسببش نیستیم و همین است که نتوانستیم ضعیف باشیم چون غریزه بقا چیز دیگری بود. بعضی شبها که میخوابم صبح با بویی در دماغم بیدار میشوم تند و تلخ. بعضی وقتها برای پدرم گریه میکنم، بعضی وقتها برای مادرم، بعضی وقتها برادرهام و بیشتر وقتها دیگر آدم کم میآورم و باقی مردهها را میشمارم... نگاه میکنم به اطرافم چه حجم پر از آدمی و خالی از همدلی دارم و ته مانده جانم کشیده و همه چیز سست میشود. به وفور دروغ میشنوم، به وفور حسادت میبینم، به وفور میبینم چطور خرج میکنند و خرج میشوند و به وفور میبینم از رنجهای یکدیگر پل میسازند تا بالاتر بروند و حالشان را خوب کنند... اینها که گفتم رویای صلح را برایم کمرنگ کرده و فکر میکنم در این گوشه دنیا، در این خاورمیانه روزگاری زیبا، ویار مادرانمان خاک است و وقتی ما را در شکم داشتند همه از این خاک خوردند و برای همین تا ابد صبحها با بوی باروت بیدار میشویم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 39
چرا نقاشی مونالیزا ناتمام ماند؟


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 45
ریشه طلبکاری ملی ما کجاست؟
از زمین و زمان گله داریم که درست و به موقع به ما خدمات نمی دهند اما حتی زباله ها را سر وقت بیرون نمی گذاریم
نویسنده : احسانمحمدی
دوستی دارم که در مهمانی یا زمان تماس تلفنی حرفش را با گلایه از این و آن شروع میکند و به پایان میبرد. از این که به فلانی رو انداخته ولی به او پول قرض نداده، از این که هیچکس در فامیل قدر او را نمیداند، از این که رئیساش به او مساعده نمیدهد. از این که مدیر ساختمان محل سکونتش وظیفهاش را درست انجام نمیدهد، از این که شهرداری جدول های خیابان محل سکونتش را رنگ نمیزند و ...
مدام گله میکند اما نمیگوید هر کس به او قرض داده، یا پس نگرفته یا با التماس گرفته، نمیگوید خودش در سور و سوگ فامیل هرگز قدمی برنمیدارد. نمیگوید در اداره یکی از بینظمترین کارمندان است، دیر میرود، زود میآید و به قول خودش میپیچاند و بارها سابقه پرخاشگری با همکاران را دارد، نمیگوید شارژ ساختمان را چندماه یک بار با مکافات و پیگیری مدیرساختمان پرداخت میکند. نمیگوید با پرداخت مالیات از اساس مخالف است و حتی کیسه زبالهاش را سر ساعت توی سطل نمیاندازد و... اما بزرگوار همیشه از همه طلبکار است.
ریشه این طلبکاری همیشگی ما از همه در کجاست؟ این که قدمی برنمیداریم اما انتظار داریم دیگران به ما خدمات بدهند.این که حتی وقتی کسی بلند میشود و تلاش میکند به جای تحسین کردنش، ذره بین میگذاریم و تمام کارهایش را برای یافتن یک خطا و خلل احتمالی زیر سوال میبریم و در بوق و کرنا میکنیم اما حاضر نیستیم کار خوبش را تحسین کنیم، حاضر نیستیم بپذیریم تنها دیکته نانوشته غلط ندارد. خودمان گامی بر نمیداریم اما مدام کار دیگران را به چالش میکشیم و اگر کسی گله کُند اسمش را نقد میگذاریم! نقد با نفی تفاوت دارد. با طلبکاری مداوم تفاوت دارد، با بیعملی اما متوقع بودن تفاوت دارد. مطالبهگری با طلبکاری تفاوت دارد. تا زمانی که این موضوع را درک نکنیم، شماتت دیگران آسان است. ایراد گرفتن از همه آسان است. دشواری زمانی شروع میشود که بپذیریم ما هم بخشی از مشکل هستیم و اگر در آرزوی بهبود شرایط هستیم باید به بخشی از راه حل هم تبدیل شویم نه این که طلبکارانه در گوشهای بایستیم و توقع داشته باشیم دیگران سوپرمن باشند و مثل فرشتهها بیعیب و نقص همه کارها را انجام دهند تا ما در شرایط بهتری زندگی کنیم.
آدمهای طلبکار یک نارضایتی درونی دارند که آن را با خودشان مدام حمل میکنند، اما به جای پرداختن به درون یا اقدام عملی، از دیگران توقع ترمیم این رضایت را دارند. آدمهای طلبکار شخصیتهای برجستهای نیستند و مخالفخوانی مدام و ایرادگرفتن از همه، نشانه روشنفکری و خرد نیست.
اگر در آرزوی روزهای خوب هستیم، دست از طلبکاری مدام برداریم. از همسر، از فرزند، از رئیس، از دولت و ....مطالبهگر باشیم اما یادمان نرود که توقع صرف و طلبکاری تا وقتی که خودمان هم قسمتی از راهحل نشدهایم و گامی برنداشته ایم فقط به ترویج یاس و نومیدی در کسانی میانجامد که به جای گلهگزاری بیحاصل قصد انجام کاری را دارند.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 34
بستنی چوبی!
نویسنده : علی صرافیان

- «آنگ! زود باش ببین! دستام خسته شده! تازه شم... بستنیم داره آب میشه و میفته! زود باش دیگه!»
آنگ در حالی که چوب بستنیاش را از بالا رها کرد، با چشم آن را دنبال کرد و با صدای بلند در حالی که صدایش در همهمه رودخانه و شلوغی شهر زیاد واضح نبود، گفت: «بزرگ که شدم میخوام اون ساختمون بلنده رو بخرم! تو رو هم میبرم پیش خودم و هر چی بستنی بخوای میخرم. اونقدر برات بستنی میخرم که هیچ وقت تموم نشه. خوبه؟ حالا میبینی!»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.