چرا از آدمهای کُند متنفریم؟
سندروم «خشم پیاده رو» تمایل ما به پرخاش است، وقتی سرعت اینترنت افتضاح است یا گیر آدم کندی می افتیم
نویسنده : مولف : چلسی والد | مترجم: مجتبی هاتف
چراغ سبز شده اما خودروی جلویی هنوز راه نیفتاده است. 10 نفر توی صف ایستادهاند اما صندوقدار مثل یک لاکپشت کند است. 5 دقیقه گذشته اما هنوز فیلمی که میخواهید ببینید دانلود نشده است. این انتظارها مغز ما را منفجر میکند، حتی اگر چند ثانیه بیشتر طول نکشد. توی دلمان فحش میدهیم و عبوس و عصبانی میشویم. به این تمایل ما به پرخاشگری هنگام معطلی «سندروم خشم پیادهرو» میگویند. پدیدۀ روانشناختی که در جامعۀ شتابان امروز هر روز بیشتر احساسش میکنیم.
چندی پیش فهمیدم که از «خشم پیادهرو» رنج میبرم، عارضهای که بهتازگی شناسایی شده است. این خشم وقتی برجستهتر میشود که پای دوست خاصی در میان باشد که آهسته راه میرود. ماه گذشته، وقتی سلانه سلانه میرفتیم تا شام بخوریم، یکباره متوجه شدم به زور جلوی خودم را گرفتهام و با خودم میگویم: «اگر بخواهم به مقصد برسم، دیگر نباید با این دختر جایی بروم». البته، خشم ناشی از کندی به پیادهروی محدود نمیشود. رانندههای کُنددست، اینترنت کند، صفهای طولانی خرید که به کندی جلو میروند، همۀ این کندیها دیوانهمان میکنند. کارهای کند به این دلیل اعصابمان را خرد میکنند که سرعت بالای جامعه، حس زمانبندی ما را دچار اختلال کرده است. کارهایی که نیاکان ما بهطرز شگفتانگیزی کارآمد میپنداشتند، امروزه ما را از کوره به در میکنند.
خصلتی قدیمی اما پردردسر
مارک ویتمن، روانشناس میگوید: «چرا بیصبری میکنیم؟ این خصلت میراث فرایند تکامل ماست». بیصبری در گذشته باعث میشد جان خودمان را به دلیل معطلیِ بیش از اندازه روی فعالیتی بیپاداش از دست ندهیم. این ویژگی ما را تحریک میکرد تا دست به عمل بزنیم. امروزه بیتحملی ما و نپذیرفتن کندی در بحث فناوری حتی آشکارتر نیز میشود. ویتمن میگوید: «امروزه بهرهوریِ همهچیز بسیار بالاست. روز به روز از صبر ما کاسته میشود». اکنون اصرار داریم صفحات وب در عرض یکچهارم ثانیه بارگذاری شوند، درحالیکه در سال ۲۰۰۹ با دو ثانیه و در ۲۰۰۶ با چهار ثانیه مشکلی نداشتیم. البته کسی به دلیل باز نشدن فوری یک وبسایت نمیمیرد. اما در پی خصلتی که احتمالاً از گذشتۀ نخستیسانی ما به جا مانده، ممکن است چنین حسی به ما دست بدهد؛ همان دورانی که اگر بیصبری ما را به انجام اقدامی تحریک نمیکرد، ممکن بود از گرسنگی تلف شویم. الکساندرا روساتی، انسانشناس تکاملی میگوید: «افراد انتظار دارند نتیجه با سرعت معینی حاصل شود و اگر حاصل نشد، آزردگی پدید میآید».
در واقع سرعت پرشتاب جامعه، تنظیمات ساعت درونی ما را عوض میکند، در نتیجه در پاسخ به کارهای کند زودتر به صدا در میآید و ما را در حالتی از خشم و تحریکپذیری آنی قرار میدهد. تحقیقات جدید به احتمال بدترشدن این چرخه اشاره میکنند. وقتی من و دوست کُندکارم خیابان را با سرعتی حلزونی میپیمودیم، کمکم از این میترسیدم که آن قدر دیر کنیم که میزی را که رزرو کرده بودیم از دست بدهیم اما وقتی به رستوران رسیدیم، فقط چند دقیقه از زمان قرار عقبتر بودیم. درک زمانی من تاب برداشته بود اما چرا؟
خشم ساعت ذهن ما را دستکاری
می کند
خشم میتواند در عملیات ساعت درونی ما خرابکاری کند. تجربۀ ما از زمان، تجربهای ذهنی و غیرعینی است؛ زمان گاهی ممکن است در یک چشم بر هم زدن سپری شود و گاهی هم به نظر برسد که برای همیشه دوام خواهد داشت. ویتمن میگوید: «ما در مغزمان ساعت خاصی که بیوقفه کار کند نداریم بلکه همیشه و پیوسته بدن خود را احساس میکنیم، احساسی که در هر ثانیه تازه میشود و وقتی از خود میپرسیم در عرض این چند ثانیه چقدر زمان سپری شده است، از همان اطلاعات بهره میگیریم». وقتی میترسیم -همچنین وقتی مضطرب یا غمگینیم- بدن ما تعداد بیشتری از این سیگنالها را به مغزمان میفرستد بنابراین مغز ما ثانیههای بیشتری را شمارش میکند. 10 ثانیه طوری سپری میشود که انگار ۱۵ ثانیه گذشته است و یک ساعت مثل سه ساعت میگذرد. شتاب جامعه ممکن است حس زمانبندی و هیجانات ما را به گونهای دیگر نیز عوض کند. عصبشناسانی مانند مور نشان دادهاند که ظاهراً وقتی ارتباطی مستقیم با رویدادی آتی داریم و احساس میکنیم باعث پیامد خاصی بودهایم، زمان زودتر میگذرد. عصبشناسان این تجربه را «اتصال زمانی» مینامند. برعکس این حالت، بهگفتۀ مور، «وقتی بر رویدادها کنترل نداشته باشیم یا احساس کنیم کنترل نداریم، ساعت درونیمان سرعت میگیرد، به این معنی که بازههای زمانی را طولانیتر احساس میکنیم».
آیا کسب آرامش دوباره، امکانپذیر است؟
تحقیقات نشان داده است که هوشیاری -تمرین تمرکز روی زمان حال- به درمان بیصبری کمک میکند، هرچند کاملاً معلوم نیست چرا. شاید دلیلش این باشد افرادی که تمرین های ذهنی میکنند بهتر میتوانند با پیامدهای هیجانی بیصبری کنار بیایند، چون بیشتر به آن خو گرفتهاند.
اما دیوید دِستینو، روانشناس پیشنهاد میکند با هیجان به جنگ هیجان برویم. دستینو در یکی از مطالعاتش دریافت افرادی که در قالب تمرین، متنی کوتاه دربارۀ چیزی مینویسند که قدرش را میدانند، بیشتر تمایل دارند از پاداشهای کوچکتر کنونی بهخاطر جوایز بزرگتر آتی بگذرند. دستینو میگوید، شمارش موهبتهایی که دارید -حتی اگر ربطی به تأخیر فعلی نداشته باشد- میتواند ارزش عضویت در جامعۀ بشریِ همدل و اهمیت «بیشعور نبودن» را به شما گوشزد کند.