گروه پلاک عزت- با گذشت حدود سه دهه از بازگشت آزادگان سرافراز از دوران اسارت در زندان های بعثی، هنوز خاطرات و حرف های زیادی از مقاومت این رزمندگان دلاور در سینه های شان حبس شده است. ای کاش شرایطی فراهم می شد که نسل امروز بتواند بهتر و بیشتر با این خاطرات هم نفسی کند؛ خاطرات و حرف هایی که شاید ، آینده برای شنیدن آن دیر باشد...
در همین باره موسسه پیام آزادگان خراسان رضوی تلاش کرده است، این خاطرات را تهیه و زمینه نشر آن را فراهم کند. به گفته حیدری مسئول روابط عمومی این مجموعه، این موسسه در حوزه مقاومت و ایستادگی اهتمام دارد که حرف های به روز و جدیدی را گفتمان سازی و ارائه کند. ترویج فرهنگ مقاومت و ایستادگی با اشاره به خاطرات آزادگان سرافراز یکی از رسالت های این موسسه است که از چندی قبل بر آن کوشش شده است.حیدری می گوید: دفاع مقدس نیمه های پنهان فراوان دارد و ازمیان آن قصه ها و غصه های اسارت از همه پنهان تر است؛ پس از حدود 28 سال از آزادی اسرای جنگ تحمیلی هنوز:
نگفته ایم از نحوه شهادت شهدای غریب اسارت
* نقش و حضور زنان در اسارت
* اسیرانی که 10 سال در سلول بودند
*آزاده ای که 18 سال اسارت کشید
*فرار از اردوگاه های دوران اسارت
*استخبارات
* زنده به گور شدن در اسارت
*نقش و صبوری همسران و فرزندان در دوران اسارت
* فرماندهان رژیم بعث در شکنجه اسرا
*نقش منافقین در اردوگاه ها
و ...
این ستون با یاری این موسسه تلاش می کند خاطرات و درددل های آزادگان دفاع مقدس را در قالب نوشته های کوتاه با مخاطبان خود در میان بگذارد. این روایت ها که از دل برآمده است، امید که بر دل نشیند...
تسلیم تحریم ها نمی شدیم
همه پریزهای برق داخل آسایشگاه رو جمع کردند و داخلش رو با سیمان پر کردند. این فرصت خوبی بود و ما هم تمام سیم های داخل خرطومی ها رو جمع کردیم و با آن ها المنت درست کردیم و همیشه آب گرم داشتیم. نفتی که به اردوگاه می دادند خیلی کم بود و فقط یک بار در زمستان می شد حمام رفت. وقتی بعثی ها می فهمیدند، المنت ها را از ما می گرفتند ولی ما با سیم هایی که مخفی کرده بودیم باز دوباره المنت می ساختیم و تسلیم تحریم ها نمی شدیم.
آزاده حسن شریعتی فر
کپسولی برای تمام بیماری ها
معمولاً خدمات درمانی و بهداشتی در اردوگاه وجود نداشت. یک اتاق ویژه ویزیت بیماران در قاطع شماره یک بود که اسرا را درمان می کردند. یادم می آید دارویی که برای سرماخوردگی می داد برای خارش پوست هم همان دارو را تجویز می کرد. یکی از اسرا اعتراض کرد که این همان کپسولی هست که برای سرماخوردگی داده بودی، امّا من درد پهلو دارم و سنگ کلیه ام عود کرده... .
پزشک بعثی هم در جوابش گفت: داخل این کپسول برای تمام بیماری ها دارو ریخته شده !
آزاده رامین رادمهر
تا آخرش ماندم
با مادر شوهرم رفته بودیم خرید. مغازه دار او را شناخت. بعد از حال و احوال و پرس وجو از محمد علی، پرسید: خانمش هست یا رفته؟ حاج خانم به من اشاره کرد و گفت: این خانم، خانم محمد علیست.مغازه دار نگاهی از روی احترام به من کرد و گفت: «خدا خیرش بده، زن خوب توی سختی خودشو نشون میده.»محمد علی که از اسارت برگشت همه می اومدند دیدنش. چند نفر قبل از ورود قبل از این که سراغ اسیر را بگیرند، پرسیدند: خانومش مونده یا رفته؟!
خانم موحدیان همسر آزاده شریعتی
بدترین شکنجه
دکتر بعثی با دیدن شدت جراحات و شکستگی پایم تصمیم گرفت پایم را به آتل وصل کند. دریل آوردن و بدون بی حسی و بیهوشی شروع کردن به سوراخ کردن استخوان ساق پام. «خیلی دردناک و وحشتناک بود» من فقط از آن ها بالشی خواستم که روی صورتم بگذارم تا صدای ناله ام را نشنوند. بعثی ها از شنیدن ناله و ضجه اسرا لذت می بردند و خوشحال می شدند که این زجر آورتر بود.
آزاده ابوالحسن مظلوم
نفوذی ذلیل
ما در اسارت کسی را داشتیم که فقط به خاطر لذّت از خوردن غذای بیشتر، تن به ذلت می داد و جاسوسی می کرد.جالب است که گاهی اوقات هم به طرز شدیدی توسط بعثی ها کتک می خورد و جالب تر این که وقتی به بعثی ها اعلام وفاداری می کرد به او می گفتند: تو که به کشور و هموطن خودت وفادار نیستی، چطور می توانی به ما وفادار باشی؟!
« در اسارت بزرگ ترین ضربه ها را به خاطر نفوذ جاسوس ها متحمل می شدیم »
آزاده سرافراز کریم یزدی نژاد
نماز با چاشنی شکنجه
اولین جایی که مرا بردند استخبارات بود. چند نفر را در یک سلول کوچک حبس کردند. طوری که حتی جا برای ایستادن هم نبود و بعضی از اسرا زیر دست و پا مانده بودند. اکثر اسرای عملیات بدر به شدّت مجروح شده و از نظر جسمی وضعیت خوبی نداشتند و شب و روز شکنجه می شدند. امّا با آن همه سختی نماز بچه ها ترک نمی شد.
آزاده غلامحسین کمیلی