چگونگی رنگ باختن آرمان های مشروطه پس از سرنگونی استبداد صغیر
تعداد بازدید : 75
سقوط مشروطیت پس ازفتح تهران
جواد نوائیان رودسری
info@khorasannews.com
هنگامی که روز 22 تیرماه سال 1288، مشروطهخواهان گیلانی، به فرماندهی سپهدار اعظم و مشروطهخواهان بختیاری به فرماندهی سردار اسعد، وارد تهران شدند، همه چیز بر وفق مراد هواداران مشروطیت بود. محمدعلیشاه، سراسیمه به سفارت روسیه تزاری گریخت تا در فرصتی دیگر، دوباره قدرت را در ایران قبضه کند؛ آرزویی که هرگز جامه عمل نپوشید. ظاهراً دوران استبداد صغیر به پایان رسیده بود و مردم، توقع داشتند که مشروطیت، بر خواستههای بر حق آن ها، مُهر تأیید بزند و شرایط را به «احسن الحال» تبدیل کند؛ اما نشد، آنچه باید میشد.
تهران در قبضه «شورای عالی»
پس از فتح تهران، شورایی مرکب از 30 تن از افراد مورد اعتماد سردار اسعد و سپهدار اعظم، موسوم به «شورای عالی»، اداره امور کشور را به صورت موقت، در دست گرفت. سپهدار اعظم، محمدولی تنکابنی، به عنوان نخستوزیر برگزیده شد و کابینهای تشکیل داد که دو نفر از وزیران آن، یعنی فرمانفرما و صنیعالدوله، شوهرخواهرهای شاه مخلوع و فراری بودند. این کابینه که برخی معتقدند بیش از حد به انگلیس متمایل بود، ناصرالملک را که در لندن سکونت داشت، به وزارت خارجه برگزید، اما او نپذیرفت که به ایران بازگردد! یپرمخان ارمنی که به ریاست نظمیه برگزیده شده بود، خیلی زود توانست اوضاع پایتخت را آرام کند و آن وقت، تسویه حسابهای خونین آغاز شد. هرچند در دادگاه نظامیای که توسط کابینه موقت برگزار شد، افرادی مانند «صنیع حضرت» که گفته میشد در «واقعه توپخانه» و حمله به مشروطهخواهان نقش داشته است، به اعدام محکوم شدند اما دادگاهی که به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی، فراماسونر و انگلوفیل معروف برگزار میشد، در اقدامی مشکوک، به محاکمه شیخ فضلا... نوری، مجتهد مشروطهخواهی که پس از دیدن کژیهای سران مشروطه، فریاد مشروطه مشروعه را سرداد، پرداخت و مقدمات به شهادت رساندن او را فراهم کرد. این شرایط متشنج، تا آبان سال 1288 ادامه داشت. در این دوره کوتاه، ظاهراً وضعیت پرتنش کشور، مانع از آن بود که شعارهای بنیادین مشروطیت، در رأس مطالبات مردم قرار گیرد؛ شعارهایی مانند برقراری عدالت و مساوات و نیز کوتاه کردن دست اجانب.
امیدهایی که ناامید شد
مجلس دوم، پس از افتتاح در میان شور و شوق گسترده مردم، به دولت سپهدار اعظم رأی اعتماد داد و محمدعلیشاه را با مقرری ماهانه، به خارج از کشور فرستاد. دریافت وام 250 هزار پوندی از بانک شاهی، توسط همین مجلس به تصویب رسید و با رأی مثبت نمایندگان این دوره، 11 افسر سوئدی برای تشکیل ژاندارمری و 16 کارشناس مالی آمریکایی، به ریاست مورگان شوستر، برای سازمان دهی امور مالی ایران، استخدام شدند. به نظر میرسید با این اقدامات، اوضاع نابه سامانی که بر اثر فراز و فرودهای دوران استبداد صغیر به وجود آمده بود، تا حدی بهبود پیدا کند، اما در عمل، این اتفاق نیفتاد و به تعبیر یرواند آبراهامیان، «این انتظارات بزرگ بر اثر شدت درگیریهای داخلی و فشارهای خارجی، خیلی زود از بین رفت.»
بالاگرفتن مخاصمات سیاسی
یکی از مهم ترین بحرانهایی که پس از فتح تهران، کشور را دچار خود کرد، تقابل و خصومت شدید سیاستمداران با یکدیگر بود. در بحبوحه درگیریهای دول اروپایی که سرانجام باعث بروز جنگ جهانی اول شد، سیاستمداران ایرانی، فارغ از اوضاع جهان، به تهمت زدن و مخاصمه با یکدیگر مشغول بودند. کار به جایی رسید که از اواسط سال 1289، حدود یک سال پس از فتح تهران، خیابانهای این شهر به عرصه شاخ و شانه کشیدن طرفداران گروههای سیاسی تبدیل شد؛ طرفدارانی که گاه به سلاح گرم مجهز بودند و از ریختن خون یکدیگر، ابایی نداشتند.زد و خوردهای سیاسی، دولت را آسیبپذیرتر میکرد و درگیریهای قومی و مذهبی که میشد ردپایی از نفوذ و رقابت بیگانگان را در آن ها یافت، بر این وضع اسف بار دامن میزد. در حالی که طی پنج سال بعد و در پی ترور ولیعهد اتریش در سارایوو، جنگ جهانی اول رسماً آغاز شد، نیروهای عثمانی مرزهای ایران را که بر اساس قرارداد ارزنهالروم تنظیم شده بود، درنوردیدند و به بهانه رودررویی با روسها، بخشهایی از غرب و شمال غربی ایران را اشغال کردند. در جنوب، که سیطره انگلیسیها به دلیل فعالیتهای اکتشافی نفت، بسیار گسترده بود، آلمانیها مشغول طراحی عملیاتی علیه بریتانیاییها بودند که چندان موفق نبود و راه به جایی نبرد. کار به جایی رسید که به تعبیر وزیرمختار وقت انگلیس در ایران، دولت مرکزی، بیرون از پایتخت، محلی از اعراب نداشت.
سالی 2 کابینه!
در همان حال، انگلیسیها با خریداری هدفمند غلات، قحطی حاصل از خشکسالی و هجوم ملخ در ایران را تشدید کردند و بیش از هشت میلیون ایرانی را به کام مرگ فرستادند. حالا دیگر، اهداف مشروطیت و به ثمر رساندن آن ها، به رؤیایی دور از دسترس شبیه بود. از فتح تهران تا کودتای سیاه، یعنی از 22 تیر 1288 تا سوم اسفند 1299، دولت ایران 19 بار تغییر کرد، یعنی تقریباً دو کابینه در هرسال! عمر برخی از این کابینهها، مانند کابینه دوم عبدالمجیدمیرزا عین الدوله، فقط دو ماه بود! این شرایط اسف بار نشان دهنده اوضاع در هم ریخته کشور بود؛ اوضاعی که افزون بر درگیریهای سیاسیون داخل، ارتباط قابل تأملی با تحرکات استعمارگران داشت. عجیب بود که با وجود ادعای سیاستمداران فعال و حاضر در صحنه، مبنی بر حمایت از آرمانهای مشروطیت، شرایط روز به روز بدتر میشد؛ یک سقوط تمامعیار برای نخستین تجربه جدی حکومت مردمی در ایران. حالا دیگر میراثی که حاصل خونبهای فرزندان برومند این مرز و بوم، مانند ستارخان و باقرخان بود، در بازیهای سیاستمداران محو قدرت بیگانگان، دست به دست میشد تا آن را به تدریج به بوته فراموشی بسپارند. دولت ایران، اصولاً قادر نبود از تمامیت ارضی و حتی منافع جزئی کشور، حمایت و حراست کند. وقتی در سال 1290، روسها از دولت ایران خواستند که به حضور مستشاران آمریکایی در تشکیلات مالیه ایران خاتمه دهد و مجلس را منحل کند، هیچ کس نتوانست مانع ناصرالملک، نایبالسلطنه وقت که 10 هزار تومان حقوق چند ساله خودش را یک جا گرفت و به محض رسیدن شاه به سن قانونی، فرار را بر قرار ترجیح داد، شود. مجلس منحل شد و در برابر چشم ملت، به میراث مشروطیت چوب حراج زدند.
یکه تازی انگلیسیها
با وقوع انقلاب 1917 و روی کار آمدن دولت موقت «کرنسکی» در روسیه، انگلیسیها عرصه را از رقیب خالی دیدند. آن ها حاضر نبودند فرصت به دست آمده را از دست بدهند. مستشاران نظامی این کشور، مانند دنسترویل، به ایران آمدند تا چگونگی تسلط کامل بر این کشور و همچنین کمک به روسهای سفید را که همچنان در برابر دولت جدید روسیه مقاومت میکردند، بررسی کنند. چند سال بعد، با تشکیل «کمیته آهن» در منطقه زرگنده تهران، اجرای سیاستهای مد نظر انگلیس در ایران، سر و سامانی یافت. برخی از اعضای این کمیته، مانند محمود جم، بعدها در دوره حکومت رضاخان، به مناصب عالی حکومتی مانند نخستوزیری و وزارت دست پیدا کردند. مهم ترین اقدام این کمیته، سازمان دهی کودتایی بود که بعدها، به کودتای سیاه معروف شد. مجری این کودتا، یعنی سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی، یک انگلوفیل تمام عیار و مورد اعتماد انگلیسیها بود. برای انجام این کودتا، رضاخان میرپنج، فرمانده دیویزیون قزاق که طبق برخی نقل قولها، پیشتر توسط آیرونساید یا اردشیر ریپورتر، شناسایی و جذب شده بود، در نزدیکی تهران به سیدضیاء پیوست و به این ترتیب، با اشغال تهران توسط کودتاچیان، نخستین کودتای تاریخ معاصر ایران رقم خورد و آرمانهای مشروطه، با شتاب هر چه بیشتری، رنگ باخت و سیر قهقرایی خود را پیمود. رضاخان سردار سپه، خیلی زود توانست با کمک مشاورانی مانند مصدق، تقیزاده و دولتآبادی، موانع رسیدن به قدرت را پشت سر بگذارد و در آبانماه سال 1304، با تصویب ماده واحده انقراض قاجاریه، آخرین میخ را بر تابوت آرمانهای مشروطیت بکوبد و به این ترتیب، سقوطی را که از فتح تهران آغاز شده بود، کامل کند.