مهم نیست خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم
خلاصه بگویم حالا...
عشق پیچکی است که
دیوار نمیشناسد
گروس عبدالملکیان
باحسرتی کبود در این جا نشسته ام
چون بغض های کهنه در خود شکسته ام
رفتند،صبح زود،مرا جا گذاشتند
تنها به جرم این که پرو بال بسته ام
خدابخش صفادل
آوانگارد
از پستوها
حوصلهاش سر میرود!
گاهی باید خلوتِ عشق را
از ساعتی که عقربههایش
باج نمیدهد به چرخِ زمان
در نصفالنهار بی مبدأ
کوک کرد
سیدمحمدرضالاهیجی
با خرمنی از ستاره برگردی تو
یک روز به یک اشاره برگردی تو
خورشید غروب کرده ای ماه عزیز
وقتش شده که دوباره برگردی تو
حسین شادمهر
مرا دورکن از خودم ،
می خواهم
به تو نزدیک شوم
محسن جعفری
هم یکسره می به جام ها می ریزند
هم شیرینی به کام ها می ریزند
این قوم به احترام مهمان هاشان
سنگ از سر پشت بام ها می ریزند
سید محمد مهدی شفیعی
میخواستم بگویم هشدار را به فریاد
آنقدر صبر کردم تا اتفاق افتاد
در زیر پا تلف شد صفری که با تقلا
میخواست سر برآرد از لابهلای اعداد...
امید مهدی نژاد
هیچ پوچ است تمنای عنایت از هیچ
هیچ است حکایت و روایت از هیچ
از هیچ کسان هیچ ندارم گله ای
من با چه زبان کنم شکایت از هیچ ؟!
محمدرضا ترکی