
نگاهی به دستاوردها و تاثیرات انقلاب اسلامی در عرصه بین الملل
تعداد بازدید : 39
انقلابی در نظم جهانی
نویسنده : دکترعلیرضا رضاخواه info@khorasannews.com
انقلاب یکی از پدیدههای عظیم و نادر در حیات اجتماعی بهشمار میرود؛ آنگونه که نادر بودنش سبب ضعف در شناسایی و عظیمبودنش موجب موضعگیریهای متناقض در برابر آن شده است. نکته مهم در تحلیل این پدیده، اصل تنوع و کثرت در حدود و ماهیت انقلابهاست. به بیانی دیگر، هر انقلابی با توجه به نگرش رهبران خاستگاه های سیاسی و اجتماعی آن، از ماهیتی برخوردار است که هویت و اهداف مطلوب آن را ترسیم می کند. انقلاب اسلامی ایران به عنوان انقلابی ارزش محور و فرهنگی نه تنها ریشه در اعتقادات اسلامی داشت بلکه محرک و هدف خود را در دین جستوجو میکرد. امری که با توجه به روند دین زدایی از جوامع بشری با عنوان پروژه سکولاریزاسیون غربی، حرکتی معکوس در مسیر تحقق اهداف نظام سلطه محسوب میشد، بنابراین از همان روزهای آغازین شاهد مخالفت های جدی قدرت های استکباری با حرکت عظیم مردم ایران بودیم.با این حال، اندیشه انقلاب اسلامی به عنوان نمونهای جدید و منحصر به فرد از نظام حکومتی در چشمانداز جهانی، که از سرچشمه زلال اسلام ناب نشأت گرفته بود، توانست در زمانی کوتاه مرزهای محدود جغرافیایی را درنوردد و پیام اصلی خود را که همانا مبارزه با ظلم و ستم و برپایی حکومتی عادلانه بود، به دورترین نقاط جهان برساند. از دیگر سو، انقلاب اسلامی با شکستن انحصارگرایی در عرصه روابط بینالملل و برهمزدن معادلات جهانی و منطقهای توانست اعتماد به نفس را در مسلمانان تقویت کند و با شالودهریزی نظم بینالمللِ فارغ از سلطه قدرتهای استکباری براساس سیاست «نه شرقی نه غربی» بارقه امید را در دل میلیونها مسلمان و مستضعف جهان ایجاد کند. اگر بخواهیم دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران را بررسی کنیم، بیشک در کنار دستاوردهای داخلی، دستاوردهای بینالمللی عظیمی جلوه میکند که هر یک به تنهایی برای موفق دانستن انقلاب قابل استناد است.در این مقاله، تلاش خواهیم کرد در سه گفتار مجزا به دستاوردهای انقلاب اسلامی چه از حیث نظری و چه از حیث کاربردی در حوزه روابط بین الملل بپردازیم، گفتار اول با عنوان "نسبت انقلاب و تحولات بین المللی"، نگاهی اجمالی خواهد داشت به دو شیوه متمایز اثر گذاری انقلاب های جهان شمول و ملی در عرصه بین الملل؛ در گفتار دوم، تاثیرات نظری انقلاب اسلامی در حوزه روابط بین الملل با عنوان " انقلاب اسلامی، یک فرا نظریه در عرصه بین الملل" بررسی خواهد شد و در گفتار سوم با عنوان " انقلاب اسلامی و ضریب نفوذ منطقه ای"به دستاوردهای عملی انقلاب اسلامی ایران در حوزه سیاست خارجی و روابط بین الملل اشاره می شود.
گفتار اول: نسبت انقلاب و تحولات بین المللی
انقلاب ها که بزرگترین و ژرفترین تحول در حوزه سیاسی و اجتماعی به شمار میآیند، یکی از عوامل عمده در تحولات روابط بینالملل قلمداد میشوند. بالطبع همین عمق اثرگذاری رویدادهای سیاسی اجتماعی از نوع انقلابی است که پژوهشگران تاریخ و روابط بینالمللی، آن را به دو دسته کلی تقسیم کردهاند. بخشی از این انقلابها به دلیل ماهیت ایدئولوژیک محدود خود صرفا یک حرکت در چارچوب مرزهای یک کشور است و دیدگاه فراملی ندارد. این مسئله درباره انقلابهایی که رنگ ملیگرایی دارند، به خوبی قابل رویت است. برخی برای مبارزه بر ضد دیکتاتوری و در قالب حفظ منافع ملی و قومی، دست به انقلاب می زنند و به هیچ روی، حساسیتی روی ملتها و کشورهای دیگر ندارند. درست مانند ادیانی که در چارچوب قومی خاص عمل می کنند و هیچ تمایلی به فراگیر شدن دین خود ندارند. این گروه از انقلاب ها را انقلابهای محدود یا داخلی می نامند . در مقابل، انقلابهای «مادر» همچون انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ که منشاء دموکراسی و لیبرالیسم غرب شد و اومانیسم و انسان مداری را برای بشر به ارمغان آورد و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه که سوسیالیسم و نظام های سیاسی بلشویکی و جامعه مداری را به جوامع بشری عرضه داشت، قرار دارند. این دسته از انقلاب ها به لحاظ داشتن ایدئولوژی فراملی، نه تنها به مسائل داخلی توجه دارند بلکه به بسط اندیشه انقلابی خود در فراسوی مرزهای ملی نیز میاندیشند. جنبشهایی که به نوعی دیدگاه انترناسیونالیستی دارند، در این بخش جای میگیرند.انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از نوع دوم انقلاب ها بود. انقلابی که داعیه جهان شمولی داشته و نگاهی فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران را برای خود ترسیم کرده است. این انقلاب نظام سیاسی بر مبنای عدالت خواهی، خدامداری و معنویت را به انسان معاصر ارزانی داشت و بر خلاف انقلاب های فرانسه و روسیه که با ایدئولوژی دست ساز به بشر نوید خوشبختی را دادند، انقلاب اسلامی، دین و ایدئولوژی الهی را به عنوان یک الگوی آرمانی و عملی متناسب با فطرت بشری ارائه کرد که به تحولات بسیاری در ابعاد نظری و عملی و تحولات بین المللی در سطوح منطقهای و جهانی منجرشد.انقلاب اسلامی ایران به عنوان نهضتی الهی، فراگیر و مبتنی بر مدار فطرت پاک بشری، توانست اهمیت قدرت نرمافزاری را به منصه ظهور رساند و به عنوان انقلابی در ارزشها و هنجارها به فرهنگ سازی در عرصه داخلی، منطقهای و بین المللی مبادرت کند. این نهضت فرهنگی توانست موجد یک فضای گفتمانی باشد که خرده گفتمانها را در درون خود مستحیل سازد و ضمن مفهوم سازی و باز سازی فکری و اندیشهای، فرهنگ نوینی را در روابط بینالملل رقم زند که بر مردم سالاری دینی، احیای تفکر اسلامی، جهان گرایی تمدن اسلامی، محوریت فعالیت فرهنگی، تقویت جنبشهای جدید اجتماعی و فرهنگ استکبارستیزی و استقلال خواهی استوار است. انقلاب اسلامی توانست با تکیه بر توسعه فرهنگی در داخل و تبادل و تعامل فرهنگی و تمدنی با خارج فضای گفت وگو با جهان پیرامون را براساس اصلاحطلبی در ساختار و کارکرد نظام بینالملل و زیر سیستم منطقهای ایجاد کند تا از این رهگذر به فرهنگ سازی و هنجارسازی در قواعد رفتاری و ساختار سیاسی بپردازد و بدین ترتیب رویکرد جدیدی را بر روابط بینالملل حاکم سازد که بر تحول ماهیت قدرت و تغییر در نوع بازیگران استوار باشد. آن چه در پی میآید بر بازتاب فرهنگی انقلاب اسلامی در روابط بینالملل متمرکز است و سعی دارد ابعاد و جنبههای تأثیرات فرهنگی مزبور را بازشناسد.
گفتار دوم: انقلاب اسلامی، یک فرا نظریه
اگرچه انقلاب ایران در چارچوب ارائه نظریه روابط بینالملل ظاهر نشد، اما مؤلفههای فکری و نظری مطرح شده در انقلاب نشان میدهد که مهمترین ویژگی انقلاب ایران ایجاد تغییر و دگرگونی در نظم بینالمللی است و از این لحاظ که با رهیافت انتقادی و نگاه بیرونی در پی طرح مباحث نظری و ارائه ادبیات جدیدی در روابط بینالملل بود، افق نوینی را در مطالعات نظری و نظریهپردازی در روابط بینالملل مطرح کرد. طرح مولفههای نوینی چون امت اسلامی، عدالت در عرصه بین الملل، استکبارستیزی، حمایت ازمستضعفان و... نمونه هایی از مفهوم پردازی های جدیدی است که به دنبال انقلاب اسلامی ایران در حوزه های نظری روابط بین الملل مورد توجه واقع شد.
الف: "امت اسلامی" و چالش نظری مفهوم دولت – ملت
بنابر رویکرد آموزههای انقلاب اسلامی به روابط انسانی در مقیاس جهانی، سرزمین و مرزهای ملی، آن چه به دنبال قرارداد وستفالی به عنوان چارچوب دولت-ملت یا Nation-State معروف شد، نمیتواند معیاری برای زندگی اجتماعی انسان ها باشد. به عبارت دیگر، وجود تمایزات سرزمینی، قومی، نژادی و فرهنگی امری واقعی است که در خلقت انسان ها و در نظام تکوین نهاده شده است، اما همه انسان ها ملزم اند که این عوامل را منشأ تفرقه، جدایی و رویارویی با یکدیگر قرار ندهند و مرزهای ملی منشأ جدایی نشود. علامه طباطبایی در این زمینه مینویسند: «اسلام، اصل انشعاب ملی را ملغی کرده است. اسلام اجازه نداده است که انشعاب ملی منشأ به وجود آمدن اجتماع باشد و تشکیل یک اجتماع بر اساس ملی باشد».
پروفسورحمید مولانا استاد روابط بین الملل در این زمینه می گوید: بستر سیاسی و اقتصادی جهان در قرن بیستم و روابط بین الملل در صد سال اخیر با دو پدیده مهم آمیخته و در عین حال دگرگون شده است. اول، پدیده واحدهایی به نام دولت های ملی یا نظام معروف به ملت دولت است که بر اساس حاکمیت ملی و حقوق بین الملل غرب با مرزهای ویژه سیاسی بنا شده و دومی پدیده «مدرنیته یا نوگرایی غربی» است که ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع را به سوی یک تمدن صنعتی و فراصنعتی سکولار یعنی جدایی از دین و معنویات هدایت کرده است. این دو پدیده، اساسی ترین عوامل تغییر در سطح جهانی در قرن بیستم و بدون تردید زیرساخت های نظام یا نظام های حاکم بر دنیای امروز است. انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام(ره) و اندیشه های سیاسی او نقطه مقابل این دو پدیده بودند. در واقع حضرت امام علیه این دو پدیده قیام کردند. علاوه بر این، اهداف و آمال انقلاب اسلامی ایران، آن طور که حضرت امام تبیین فرمودند، فراتر از این دو پدیده و در حقیقت در فراسوی مفهوم هایی مانند دولتهای ملی، نوگرایی و توسعه بود.آن چه در نظام بینالملل دولتمحور، مبنای اجتماعات ملی قرار گرفته، مرزهای ملی است. این امر پیامدهای متعددی برای کشورها داشته و عملا باعث شده کشورهای قدرتمند، کشورهای ضعیف و کوچک را زیر سلطه خود درآورند و اغلب به نام ناسیونالیسم و دفاع از سرزمین، جنگهای زیادی رخ بدهد، در حالیکه «اسلام، اجتماع را بر پایه عقیده میسازد، نه نژاد و ملت و وطن و امثال آن» عنصر عقیده از نظر فکری و اندیشهای میتواند زمینههای شکلگیری تفکر اجتماعی را تقویت کند؛ تفکری که به جای ملاک قرار دادن نفع شخصی یا سرزمینی، نفع و مصلحت دینی و امت را جایگزین آن میسازد. نگاهی به ادبیات انقلاب اسلامی درباره واژه «ملت» نشان میدهد آن چه در نظام معنایی ملت و امت لحاظ میشود، مبتنی بر عنصر معنوی و ذهنی انسان هایی است که در اجتماعی اسلامی عضویت دارند. در نگاه اولیه، قرائت واژه «ملت» به معنای مدرن آن و جمعیتی که براساس عنصر «سرزمین» است و در چارچوب مرزهای ملی باعث اختلاف و جدایی میشود، در آموزههای انقلاب قرار نمیگیرد زیرا آن چه حائز اهمیت است، عنصر «ایمان» و حرکت در مسیر هدف و غایتی مشترک برای اعضای جامعه اسلامی است که جوهره یک «امت» را شکل میدهد. بنابراین ملت به معنای مدرن آن با واژه «امت» انطباق پیدا نمیکند. اما ملت به مفهومی که در ادبیات اسلام و قرآن ذکر شده یعنی به معنای «آیین»، از جنبه نظام معنایی در ارتباط با مفهوم «امت» قرار میگیرد و هر دو واژه یک بافت معنایی را شکل میدهند.
ب: عدالت محوری در مقابل اصل قدرت مداری
براساس نظریه واقعگرایی، ثبات نظام بینالمللی در گرو حفظ وضع موجود و کنترل نیروهای مخالف نظام بینالمللی است، در حالی که براساس هنجارها و آموزههای انقلاب اسلامی ایران، حفظ وضع موجود عین بیثباتی است و مهمترین علل بروز خشونتها و ناآرامیهای بینالمللی، ناشی از سیاست قدرت و بازی قدرتهای بزرگ برای اعمال سلطه بر ملتهای محروم و تعمیق روابط و وابستگی میان کشورهای پیشرفته و جهان سوم یا در حال رشد است. انقلاب ایران با نظریهپردازی در روابط بینالملل باعث تقویت آن دسته از ایدههایی شد که ثبات بینالمللی را نه در حفظ ساختار بینالمللی، بلکه در تغییر و تحول در آن میدانند. تحولی که در آن امکان ایفای نقش همه دولتها در ساخت محیط با ثبات فراهم آید. بر این اساس، میتوان گفت که پذیرش رهبری قدرتی بزرگ، زمانی امکانپذیر است که ارزش های مد نظر قدرت هژمون، مورد پذیرش همه کشورها و مردم جهان باشد یا شرایط محیط بینالمللی و جهانی این امکان و فرصت را برای نظامهای ارزشی مختلف فراهم کند که هر یک از آن ها بتوانند در راهحل های مشترک جهانی ایفای نقش کنند. از سوی دیگر، نگاهی به ادبیات رئالیستی نشان میدهد قدرت در نظام بینالملل از جایگاه محوری برخوردار است و دیپلماسی با توجه به مؤلفه قدرت معنی مییابد و مهمترین وظیفه آن تلاش برای کسب قدرت و حفظ آن برای دولت است. در دیپلماسی سنتی و در ساختار نظام دولت ملت ایده خودیاری حاکم است و تلاش یک دولت برای صلح، تلاش دولت دیگر را برای جنگ محدود نمی کند. در این ادبیات، عدالت در سیاست بینالملل معنی ندارد. در حالیکه در آموزههای انقلاب اسلامی از چگونگی شکلگیری نظم موجود و به حاشیه رانده شدن نقش کشورهای در حال رشد و ملت های زیر ستم سؤال میشود و این روند را ناعادلانه و نابرابر میداند؛ بر این اساس، مفهوم عدالت و جایگاه آن در نظام بینالملل، در آموزههای انقلاب اسلامی نقش و اهمیت خاصی دارد. گرچه معنا و مفهوم برابری و عدالت میتواند در نزد صاحبنظران و سیاست مداران، قرائت های متفاوتی داشته باشد، اما به نظر میرسد در ادبیات نظریههای انتقادی و پسامدرن، توجه به آن ها از جایگاه خاصی برخوردار است و قبل از آن، مفهوم عدالت و برابری همواره مورد توجه حقوق دانان و آرمانگرایان و حامیان صلح بینالمللی بوده است. از سوی دیگر، در عرصه کاربردی، انقلاب اسلامی با تغییر قواعد بازی، احیای تمدن اسلامی، ترویج وحدت و معرفی اسلام سیاسی، عرصه سیاست گذاری خارجی را متحول کرد.
ج: تغییر قواعد بازی در عرصه بین المللی
مهم ترین اثر انقلاب اسلامی در عرصه روابط بین الملل را می توان برهم خوردن نظام دوقطبی دهه ۸۰ میلادی برشمرد . بررسی ایدهها و آموزههای انقلاب اسلامی نشان میدهد انقلاب ایران از نظر بینالمللی در واکنش به ساختار نظام بینالملل دو قطبی و ایجاد تغییر و تحول در نحوه توزیع قدرت میان کشورها رخ داد، زیرا انقلاب ایران ضد استعماری و ضد ساختاری بود و از همان ابتدا با مداخله و نفوذ قدرت های خارجی در ایران به مخالفت برخاست و رژیم پهلوی را به عنوان دولت دست نشانده، فاقد مشروعیت مردمی میدانست. انقلاب ایران باعث سقوط رژیم شاه و قطع مداخله و سلطه آمریکا بر ایران شد و متعاقب آن، به رغم خلأ قدرت ایجاد شده، امکان بازیگری شوروی هم در نقش دولت مداخلهگر فراهم نشد.افزون بر این، انقلاب اسلامی با بیان نظریه «نه شرقی نه غربی» توانست«ابر نظم جمعی» را مبتنی بر برابری دولت ها و حاکمیت ها و تحقق حقوق الهی و انسانی ملت ها در نظام بینالملل رقم بزند و با احیای ظرفیتها و امکانات فراموش شده ملتهای غیر متعهد و نفی انفعال و مرعوبیت در برابر استکبار، درصدد قطع ریشههای وابستگی ملت ها به قدرت های بزرگ بینالملل برآید. جنبش عظیم مردمی در ایران، با افشای ماهیت سلطه گرانه و سیاست های یک جانبه گرایانه قدرت های بزرگ توانست خط بطلانی بر شکست ناپذیری آنان بکشد و بارقههای امید را در دل تمام آزادی خواهان و مستضعفان جهان پدیدار سازد. انقلاب اسلامی همزمان به مبارزه در دو جبهه استبداد ستیزی و استعمار ستیزی و نفی وابستگی پرداخت و همین امر موجب شد فرهنگ استقلال خواهی و آزادی خواهی در قشرهای مختلف مردم، دولتها و جنبشهای آزادی بخش رسوخ یابد چرا که الگوی نظام سیاسی جمهوری اسلامی با دو الگوی رایج لیبرالیستی و سوسیالیستی مقابله میکرد و مبانی سکولاریستی، اومانیستی و ماتریالیستی را به چالش میکشید و همین امر موجب شد از جذابیت ایدئولوژی های مارکسیستی و ناسیونالیستی به عنوان ایدئولوژی مبارزاتی ملت های آزادی خواه کاسته شود. از این رو، انقلاب اسلامی با گشودن جبههای ثالث در نظام بینالملل یا ارائه راهحل سوم در جهان آزادی خواه توانست با نظم بینالملل مادی گرایانه به مقابله برخیزد و به فرهنگ سازی در زمینههای استقلالطلبی و استعمار ستیزی در میان ملت های جهان سوم مبادرت کند. علاوه بر این تغییر قواعد بازی در عرصه بین المللی و به دنبال آن برهم زدن نظم تک بعدی جهان پس از فروپاشی شوروی سابق و حاکم کردن الگوی جدید بر رفتارهای بین المللی از دیگر تاثیرات انقلاب اسلامی در عرصه روابط بین الملل است.
د: وحدت و احیای تمدن اسلامی
به اعتقادبسیاری وجه غالب انقلاب اسلامی را می توان کوشش در راه احیای فرهنگ و تمدن اسلامی دانست. آرمانی که هرچند تحقق آن با کندی دنبال می شود، اما هنوز دغدغه بسیاری از رهبران انقلاب است. انقلاب اسلامی با تأکید بر وحدت شیعه و سنی، تقریب مذاهب اسلامی و نفی فرقه گرایی مذهبی درصدد ایجاد وحدت بین ملت های مسلمان و احیای تمدن اسلامی برآمد. این مهم از یک سو بر مبارزهای مثبت یعنی تکیه بر باورهای اصیل اسلامی و نیز آیینها و مراسم سنتی دینی استوار بود که شالوده سازمان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امت اسلامی را بر باورهای اصیل اسلام ناب محمدی و نیز فرهنگها و آیینهای مشترک اسلامی از جمله حج ابراهیمی پایه گذاری میکرد و از سوی دیگر بر مبارزهای منفی علیه دشمن مشترک از جمله در مراسم برائت از مشرکین و براساس استکبار ستیزی و کوتاه کردن دست قدرت های جهانی از ثروتهای ملی کشورهای اسلامی استوار بود که حساسیت مسلمانان به تحولات جهان اسلام و ضرورت ارتقای روح جمعی آنان براساس مخالفت با سلطه قدرت های بیگانه، مبارزه با صهیونیسم و فساد ستیزی را نمایان می کرد. در این زمینه، احیای امت و تمدن اسلامی بر پایه قرآن، حدیث، سنت، فرهنگ و کلام اسلامی یا براساس جهانبینی اسلامی و تشکیل جامعه متحد اسلامی براساس آیین جهان شمول اسلامی و نیز پیوند دولت ها و ملت ها و وحدت نخبگان فکری، فرهنگی و سیاسی از یک سو و تشکیل جبهه متحد اسلامی در مقابل اردوگاه شرق و غرب با تقویت اندیشه مبارزه با صهیونیسم و رژیم صهیونیستی و بازسازی آرمان فلسطین و حساسیت افزایی مسلمانان به تحولات جهان اسلام از سوی دیگر موجب توجه به همگرایی جهان اسلام براساس اتحادیههای منطقهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای تأثیر گذاری برنظام تصمیمگیری بینالمللی شد و علاوه براحیای ژئوپولیتیک جهان اسلام افزایش نقش دین را به عنوان اصلی اساسی در مدیریت تحولات جهانی در پی داشت.
بدین ترتیب تمدن اسلام توانست درصدد دست یابی به جایگاهی نوین در نظم جهانی برآید و با ارتقای سطح تحلیل سیاست بینالملل از بازیگران دولتی به بازیگران تمدنی، فرصتی را برای انتشار پیام ادیان ابراهیمی فراهم آورد که با توجه به استواری بر فطرت پاک بشری محدود به فضا و زمان خاصی نیستند و از این رو میتوانند ضمن تأکید بر گره خوردن سرنوشت انسان ها به یکدیگر در کره خاکی و با توجه به ذات گرایی به معنای این که بشریت نمود عامی از وجود هستی بخش است، بر نقش عنصر ایمان در گسترش ارزش های بشری تأکید ورزند. در واقع، عالم گیری دین به عنوان نظامی جامع برای انسان ها و پیوند فرهنگ جهان گرایی با تمدن گرایی دینی، موجب رویکرد کلان به موضوعات جهانی بشری میشود که به عنوان نمونه میتوان به ضرورت امنیت، صلح، عدالت و توسعه آموزش و پرورش ابنای بشر به عنوان موضوعاتی مرتبط با یکدیگر اشاره کرد. بدین ترتیب، انقلاب اسلامی با نوعی کلان نگری و مطرح کردن دین به عنوان تنها راه سعادت بشر ضمن تکیه بر کلیت گرایی و عام گرایی اسلام به عنوان گفتمان اصیل و عقلانی و سیاسی و الهی و با تأکید بر نبود گسست بین عرصههای مختلف حیات بشری توانست اهمیت سیاسی دین را در روابط بینالملل بازنمایاند و بدین ترتیب به جهان اسلام نوعی خودآگاهی و خود باوری برای وحدت تمدنی به منظور نقشآفرینی دوباره در عرصه فرهنگ و سیاست بینالملل اعطا کند.
ه:احیای اسلام سیاسی
پس از گذشت یک قرن از ورود تمدن غرب به جهان اسلام، اعتماد به نفس در میان مسلمانان، به ویژه قشر تحصیلکرده از میان رفته بود. تعداد زیادی از تحصیلکردههای جدید، طرفدار آن بودند که در هویت جهانی غرب هضم شوند و گذشته خود را به فراموشی بسپارند. توجه آن ها به گذشته، تنها از لحاظ تفنن و سرگرمی بود و در این باره نیز میکوشیدند آن چه را تحقیقات جدید غرب درباره گذشته آن ها گفته، مورد اعتماد قرار دهند. در اصل، اعتماد به نفس که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود و میتوانست سبب احیای فرهنگ سنتی اسلامی و رشد و باروری آن باشد، دیگر چندان طرفداری نداشت. انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب دینی در جهان غیرمذهبی جدید، پدیدهای شگرف بود و تکیه زیادی روی اعتماد به نفس اسلامی کرد. این مسئله در بیانات امام خمینی فراوان مطرح میشد و نکتهای بود که در نهایت میبایست به اتحاد دنیای اسلام و بازگشت عظمت دیرین بینجامد. رویکردی که به شکل گیری دو پدیده اسلام انقلابی و اسلام سیاسی منجر شد.
و: اسلام گرایی به روز و کار آمد
میتوان گفت که در تاریخ تفکر سیاسی اسلام، دو نوع نگرش درباره مسئله معارضه با حاکمان ستمگر مطرح بوده است: نخست موضع تسلیمگرایانه و دوم موضع مبارزهجویانه. به طور غالب اسلام سنی متمایل به موضع نخست و اسلام شیعی متمایل به موضع دوم بوده است. البته هیچ گاه این مسئله کلیت نداشته و هم در میان شیعیان، موضع مسالمتجویانه وجود داشت وهم روزگاری سرزمین مصر، خیزش سیاسی خاصی در رواج اسلام انقلابی داشت. نمونه آن، حرکت سید قطب و جنبش اخوان المسلمین بود. با این حال، با پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام انقلابی به صورت جدیتر مطرح شد و به دنبال آن گروههای دینی انقلابی زیادی در کشورهای اسلامی پدید آمدند که به نوعی از کلمه «الجهاد» در عنوانهای رسمی خود استفاده کردهاند. پیش از آن، برای چند دهه، حرکت انقلابی،تقریبا در اختیار گروههای مارکسیستی و چپ بود. اکنون، پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی، گروههای اسلامی انقلابی در جهان تسنن، از مخالفت با دولتهای نامشروع در کشورهای اسلامی هراس کمتری دارند. با این حال باید میان اسلام سیاسی و انقلابی تفاوت قائل شد. مقصود از این تعبیر آن است که اسلام تنها یک دین فردی نیست، بلکه به نوعی مدعی سیاست و حکومت نیز هست. این نگرش برای سالها مورد تعرض قرار گرفته بود؛ به این معنا که پس از نابودی خلافت عثمانی، اسلام روزبهروز به سوی محدودیت بیشتری می رفت و اندیشه سیاسی آن مورد غفلت واقع شده بود. انقلاب اسلامی، تأکیدی بر بعد سیاسی اسلام بود. حکومت اسلامی، یک تئوری سیاسی دینی است که مورد توجه برخی از اندیشمندان دینی از جمله رشیدرضا راشدالغنوشی، کلیم صدیقی و... قرار گرفت. در ایران نظریه حکومت اسلامی، با نظریات فقه سیاسی شیعه تلفیق شد و نام ولایت فقیه را به خود گرفت. همچنین در این نظریه فقه اسلامی مبنای عمل سیاسی قرار گرفت.
گفتار سوم: انقلاب اسلامی و ضریب نفوذ منطقه ای
در ادبیات روابط بینالملل، ضریب نفوذ، یکی از مؤلفههای اثرگذاری دولتها قلمداد میشود. در قالب نفوذ، قدرت منطقهای میکوشد دیگر دولتها را به ادامه عمل یا سیاستی وادار کند که در زمینه منافع اوست. استفان شِرم از جمله نظریهپردازانی است که درباره قدرت منطقهای، به مسئله نفوذ پرداخته است. او معتقد است که در کنار منابع قدرت، منابع پذیرش منطقهای اعمال قدرت و نفوذ واقعی از سوی قدرت منطقهای، موضوعی است که باید مورد قضاوت قرار گیرد. "ایویند استرود" از دیگر صاحبنظران سیاسی نیز داشتن نفوذ زیاد در امور منطقه را از جمله شرایط قدرت منطقهای میداند. شاید از همین روست که منطقه غرب آسیا، این روزها شاهد رقابتی جدی برای گسترش شعاع نفوذ میان قدرتهای منطقهای است.
الف: ایران سلطان جدید منطقه غرب آسیا
کمتر کسی است که در دنیای سیاست، به گستره نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا اذعان نداشته باشد. پین هاس اینباری، تحلیلگر مرکز «جروزالم» در اسرائیل، از احتمال تبدیل شدن ایران به یک ابرقدرت سخن میگوید. راشل آوراهام، سردبیر «جروزالم آنلاین»، میگوید: ایران سلطان جدید خاورمیانه است. سناتور راند پال، نامزد سابق جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، معتقد است: «ایران در سراسر منطقه نفوذ و هژمونی دارد.» فرید زکریا، تحلیلگر سیاسی در آمریکا، میگوید: «نفوذ آمریکا در منطقه غرب آسیا با نفوذ ویژه ایران قابل مقایسه نیست.» یوشکا فیشر ایران را «بزرگترین برنده رقابت برای گستره نفوذ در منطقه غرب آسیا میداند.» کیسینجر از «شکلگیری امپراتوری ایران در منطقه غرب آسیا» میگوید و برژینسکی «اعتبار و نفوذ ایران در منطقه را بسیار بیشتر و قویتر از 10 سال پیش میداند.» روزنامه «اکسپرس» فرانسه درباره «نقش کلیدی و مرکزی ایران در منطقه غرب آسیا» مینویسد: "بنبستهای بینالمللی زیادی هماکنون در برابر آمریکا و جهان غرب قرار دارند. تشدید تنشها بین اسرائیل و فلسطینیان با نتایج غیرقابل پیشبینی، بحران نظامی بین روسیه و اوکراین که غرب از حلوفصل آن عاجز است، همچنین پدیده داعش در عراق و سوریه که مقابله با آن برای غرب، بسیار مشکل و پیچیده جلوه میکند، در فهرست این مشکلات و معضلات قرار میگیرند. این در حالی است که ایران در مرکز شناخت تمامی مشکلات کنونی منطقه غرب آسیا قرار دارد. این موقعیت مرکزی و فوقالعاده ایران در منطقه غرب آسیا، نه تنها بهلحاظ وزن غیرقابل انکار ایران در منطقه و نه فقط به دلیل نقش و نفوذ این کشور بزرگ منطقه غرب آسیا در چندین درگیری مهم منطقهای، بلکه بهلحاظ موقعیت ژئوپولیتیک خاص و بسیار نادر سرزمین ایران است. در واقع، ایران یکی از معدود کشورهایی در جهان است که در آن، غرب و روسیه میتوانند تلاشهای خود را هماهنگ کنند و با یکدیگر پیوند بزنند". روزنامه «الحیات» چاپ لندن نیز تصریح می کند: "بسیاری از این نکته غفلت میکنند که هرگونه تحولی در منطقه و هرگونه تغییر موضع خارجی امکانپذیر نیست، مگر این که رضایت ایران جلب شود".
ب: دامنه این نفوذ تا کجاست؟
مایکل نایبی اسکویی در پایگاه خبری «استیتسمن» مینویسد: "اکنون 10 سال از جنگ آمریکا علیه عراق و سرنگونی صدام حسین، دیکتاتور معدوم آن کشور، میگذرد. نفوذ ایران از غرب افغانستان تا عراق و سوریه و تا جنوب لبنان و در کل منطقه غرب آسیا افزایش یافته است". روزنامه «الشرقالاوسط» نیز در یادداشتی به شعاع ایران در منطقه غرب آسیا می پردازد و مینویسد: "احزاب دینی شیعی در عراق در رأس قدرتاند و حکومت این کشور را تشکیل میدهند و نفوذ ایران در این کشور، چه از لحاظ سیاسی چه از لحاظ نظامی، بسیار زیاد است. شبهنظامیان مطرح در عراق، همگی پشتیبان ایران هستند و دیگر برای همه روشن است که تداوم حرکت سیاسی و ثبات عراق به مواضع ایران بستگی دارد. در لبنان، حزبا... در رأس امور است. قدرت این حزب چنان زیاد است که آن را میتوانیم مهمترین جریان نظامی و سیاسی این کشور بدانیم. هم اکنون، دولت در اختیار این جریان است و توانسته است از پس رقبای خود برآید. در یمن، الحوثیها(انصارا...) به کمک ایران، بازسازی و سازماندهی شدهاند. در بحرین، جنبش الوفاق به ایران بسیار تمایل دارد. همچنین در کویت و عربستان نیز گروههای بسیاری هستند که ایران را ملجا و منبع قدرت و فکر خود میدانند. اینها نمونههای عیان و قابل مشاهده هستند و از این قبیل نمونهها در منطقه بسیار وجود دارد". روزنامه "النهار" درباره دامنه نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا مینویسد: "در عراق میبینیم که ایران حرف اول را میزند و بهخوبی توانسته با نفوذ در این کشور و ادامه حمایت از متحدانش در رأس قدرت، معادلهای به سود خود در این کشور رقم بزند. در لبنان نیز وضع به همین منوال است. بدون ورود به جزئیات، بسیار روشن است که ایران حمایت معنوی و مادی کامل از حزبا... لبنان میکند و حزبا... نیز اکنون حرف اول و آخر را در لبنان میزند. در سوریه، ایران قصد دارد تا آن جا که منافعش ایجاب میکند و تا آخرین لحظه از حکومت اسد حمایت کند و تاکنون نیز در این راه، ثابتقدم بوده است. درباره یمن نیز کاملاً روشن است که ایران برای نفوذ در این کشور، برنامه دارد و گامبهگام طرحی را پیش میبرد. همچنین ایران برنامهای برای الحاق مصر به جمع کشورهای متحد خود در منطقه دارد. تحلیلگران اروپایی معتقدند که بهزودی شاهد قدرتنمایی ایران در سراسر منطقه غرب آسیا خواهیم بود. آنها بههیچوجه بعید نمیدانند که در آیندهای نزدیک، ایدئولوژی ایرانی به یکی از بارزترین ایدئولوژیهای خریدار منطقهای تبدیل و ایران صاحب جایگاهی پُرنفوذ و تأثیرگذار در منطقه غرب آسیا شود. به همین دلیل، آنها توصیه میکنند که خود را برای ایرانی قدرتمند در منطقه غرب آسیا، آماده کنیم و باب مذاکره و همکاری با این کشور را از هماکنون بگشاییم."مجله «فارین پالیسی» درباره نفوذ ایران در یمن در مطلبی با عنوان «حوزه نفوذ ایران به یمن رسید» مینویسد: «جنبش انصارا... تلاش میکند الگویی مشابه حزبا... لبنان را در یمن پیاده کند... رخدادهای یمن تأثیراتی فراتر از مرزهای این کشور دارد. بابالمندب یکی از تنگههای کلیدی است که از طریق خلیج عدن، دریای سرخ را به اقیانوس هند متصل میکند. این تنگه اصلیترین مسیر انتقال نفت در جهان و رگ حیاتی کشتیرانی در کانال سوئز است. اگر حوثیها بر بابالمندب و بندر الحدیده، که آن هم یکی از مسیرهای دریایی کلیدی است، تسلط یابند، میتوانند تردد دریایی از کانال سوئز و خلیج فارس را کنترل کنند. این مسئله چشماندازی هشداردهنده برای کسانی است که از افزایش نفوذ ایران در منطقه نگران هستند.»
ج: نفوذ از جنسی متفاوت
با این حال، باید تأکید کرد که نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، نفوذی گفتمانی و از جنسی متفاوت با سلطهطلبی غربی است. حضور و نفوذ جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه غرب آسیا، سه وجه مکمل دارد. وجه اول، فرهنگ دینی با تأکید بر وحدت شیعه و سنی و پرهیز از طایفهگرایی است که میان ایران و مردم منطقه، نوعی همبستگی به وجود میآورد. وجه دوم، فرهنگ سیاسی و الگوی مردمسالاری دینی است که بهعنوان الگویی بومی، برای تلفیق دین و دموکراسی و در مقابل الگوی لیبرال-دموکراسی غربی، مطرح شده است. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ توانست برای اولین بار حکومتی بر مبنای اصول اسلامی بهوجود بیاورد و این یعنی تولد یک پیشاهنگ برای جنبشهای اسلامی که سالها بود دچار رکود و درجازدگی شده بودند. انقلاب اسلامی ایران به حرکتها و نهضتهای جهان اسلام امید و انسجام و به باورهای فکری و نظری این جنبشها عینیت بخشید. وجه سوم، استکبارستیزی جمهوری اسلامی ایران و به رسمیت نشناختن رژیم صهیونیستی است. گفتمانی که بیشترین طرفدار را در میان تودههای محروم منطقه غرب آسیا دارد. استکبار از دیدگاه فرهنگ سیاسی اسلام، وجود نوعی سلطهگری و سلطهجویی و بهرهکشی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی توسط اقلیت محدود زورگو و نفعطلب از خیل عظیم تودههای محروم است.
استکبار میتواند داخلی باشد به این طریق که یک عده دیکتاتور و زورگو بر ملتهای محروم زیر سلطه خود حاکمیت داشته باشند و آنها را تحت فشار و ظلم قرار دهند. همچنین میتواند بینالمللی باشد، بدین معنا که دولت یا کشوری، دیگر جوامع و ملتها را استثمار کند و به استضعاف بکشاند. انقلاب کرامت و موج جدید بیداری اسلامی در منطقه گواهی بر نفوذ گفتمان استکبارستیزی در میان ملتهای منطقه است.این ویژگیهای سهگانه باعث تقویت نفوذ جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه می شود. مثلثی که ستونهای اصلی قدرت نرم ایران را در منطقه غرب آسیا شکل میدهند. از همین روست که میتوان مدعی شد نفوذ ایران با نفوذ غرب در منطقه متفاوت است. اصولاً غرب بهواسطه حضور نظامی در منطقه، دارای نفوذ است. پایگاههای آمریکا در کشورهای منطقه، زمینهساز نفوذ در دولتهای آنها شده است. شاید از همین روست که اندیشکده «امریکن اینتر پرایز» در گزارشی تفصیلی، به نفوذ ایران در عراق، سوریه، لبنان، مصر، فلسطین و افغانستان اشاره می کند و مینویسد: "ایران با اتکا به قدرت نرم خود، در کنار قدرت نظامی و اقتصادی، توانسته از سال ۲۰۰۸ به این سو، دامنه نفوذش را در منطقه غرب آسیا بهسرعت گسترش دهد."