تو را باید به دستور زبان اضافه کنند
تو
ضمیر ناخودآگاه شعرهای منی
کامران رسول زاده
نکن کاری که باشد دردسر ساز
گذشتن از مرا از سر بینداز
زبانم مو درآورد و تو گفتی
«کبوتر با کبوتر باز با باز»
صدیقه کشتکار
نه شالی
نه کلاهی
نه چتری ...
راست میگویند
آدمی که برای همیشه میرود
هیچ چیزش را جا نمیگذارد
نه شالی، نه کلاهی، نه چتری
بگو چگونه تحمل کند این خانه زمستانی را
که از چمدان تو
جامانده است
لیلا کردبچه
احساس شهری بین راهی در من است
من در میانه ایستاده ام
میان آمدن
و رفتنت...
علیرضا روشن
سهمی از آنچه هست به این خوان نمی رسد؟
یعنی از این ولیمه به انسان نمی رسد؟
آه ای شما که می نگریدم چنان غریب
آیا فقط منم که به سامان نمی رسد؟
مهدی میرزارسول زاده