گفتوگو با یک گروه نوجوان درباره «غم»
تعداد بازدید : 66
چرا باید درباره غم حرف بزنیم؟
گفت و گو
نویسنده : الهه توانا| روزنامه نگار
این هفته یک سوژه متفاوت برای گفتوگو پیدا کردیم؛ غم. حتما میپرسید این هم شد موضوع؟ خب، البته حرف زدن درباره ناراحتی خیلی کار مرسومی نیست. کسی دلش نمیخواهد به اینطور چیزها، فکر و دربارهشان صحبت کند اما چرا؟ اگر حرف نزنیم، پس چطور احساسات و هیجانهایمان را بشناسیم؟ چطور یاد بگیریم آنها را به شیوه درست، بروز بدهیم؟ اصلا چه کسی گفته، غم منفی و برعکس اش یعنی خوشحالی، مثبت است؟ ما به همه حسهایمان نیاز داریم و بدونِ آنها به مشکلهای اساسی برمیخوریم. سه دوست 11سالهمان، مهمان این هفته «دورهمی» هستند. «محیا کاظمینسب»، «سوفیا اردبیلی» و «ستایش شفایی»، با شجاعت درباره احساسات منفیشان گپ زدند. سعی کردیم به کمک هم، راهی برای ابراز درست ناراحتی پیدا کنیم.
فایده ناراحتی چیه؟
از بچهها، میپرسم غم به چه دردی میخورد. شما هم به این سوال فکر کنید و جواب دوستانتان را بخوانید. ستایش، اولین داوطلب است: «غم، احساسی است که همه تجربهاش میکنند، برای هرکسی پیش میآید و داشتن اش خیلی عادی است. بعضی وقتها بهش نیاز داریم چون باعث میشود سبک شویم و حس بهتری پیدا کنیم». سوفیا حرف دوستش را کامل میکند: «غم به آدم قدرت میدهد که ناراحتیاش را تمام کند. بعد از غمگین شدن، میفهمیم که چطور باید از چیزهای ناراحتکننده دور شویم و بهشان فکر نکنیم. ظاهرش منفی است اما به آدم کمک میکند». محیا میگوید: «من هم با بچهها موافقم. غمگین شدن به آدم کمک میکند حس بدش را خالی کند، بعد سبک شود و فراموشش کند».
گریه، کار بچههاست؟
خب، بچهها از این مرحله بهخوبی رد شدند و حرفهای جالبی زدند. شما به چه نتایجی رسیدید؟ حالا میخواهم بدانم دوستهای نوجوانمان چطوری ناراحتیشان را بروز میدهند. سوفیا شروع میکند: «من گریه میکنم. همه میگویند این کار بچههاست ولی بهنظرم گریه کردن، یک کار طبیعی است و هیچ اشکالی ندارد. از این بهبعد اگر کسی موقع ناراحتی مسخرهام کند، بهش میگویم این حس که فقط مال من نیست. تو هم داری ولی نشانش نمیدهی». ستایش میگوید: «من وقت غمگینی، اخمو و ساکت میشوم». محیا هم از روشِ مشابه دوستهایش استفاده میکند و خب با مشکلات آنها هم مواجه میشود: «من هم گریه میکنم اما یواشکی. بعضی وقتها حتی توی دلم گریه میکنم. دوست ندارم کسی ناراحتیام را ببیند چون وقتی گریه میکنی کسی بهت نزدیک نمیشود و همه بهت میگویند لوس!». همهمان این حسهای بد را تجربه کردهایم. شما اینطور مواقع چه کار میکنید؟ اگر کسی با مسخره کردنتان، شما را از حق طبیعی ناراحت بودن و گریه کردن، محروم کند چه واکنشی نشان میدهید؟
با غصه چی کار کنم؟
هرکسی برای برطرف کردن ناراحتیاش، راهکاری دارد. کنجکاوم بدانم دخترها چه کار میکنند. محیا دوتا روش دارد: «غصهام را توی دلم نگه میدارم. وقتی کمی زمان گذشت، با کسی که ناراحتم کردهاست حرف میزنم و علت کارش را میپرسم. همان لحظه ناراحتی حرف نمیزنم تا دعوایمان نشود. توی روزهایی که منتظر فرصت خوب برای صحبت کردن هستم، به خاطرات شادمان فکر و اینطوری ناراحتیام را کنترل میکنم». سوفیا هم از ترفند جالبش پرده برمیدارد: «من نقاشی میکنم. البته تا حالا یکبار این کار را کردهام. با خواهرم دعوایم شدهبود، خودم را ناراحت و درحال گریه کردن کشیدم. بعدش حس کردم آرامتر شدم. من هیچوقت دلخور نمیمانم. هم زود آدمها را میبخشم؛ هم اگر خودم باعث ناراحتی کسی بشوم، زود عذرخواهی میکنم». ستایش میگوید: «من وقتهای غمگینی، از دیگران کمک میگیرم. گاهی البته از حرف زدن درباره ناراحتیهایم خجالت میکشم اما روش بهتری نمیشناسم. بعضی وقتها هم نمیشود راجع به همهچیز صحبت کرد و باید تنهایی حلاش کنم».
با کی درد دل کنم؟
از حرف ستایش به این فکر میکنم که چطور میشود آدمِ مناسب را برای صحبت کردن درباره غم پیدا کرد. خود ستایش اینطوری جواب میدهد: «من با دوستها و مادروپدرم حرف میزنم اما تا وقتی که واکنششان خوب باشد. اگر مسخرهام کنند، دیگر بهشان اعتماد نمیکنم. توقع دارم دیگران، موقع ناراحتی دلداریام بدهند و کمک کنند مشکلم را حل کنم». سوفیا با ستایش همعقیده است: «من هم غمم را به آدمهای نزدیکم میگویم اما اگر عصبانی یا ناراحت شوند، دیگر این کار را نمیکنم. به خواهرم خیلی اعتماد دارم، او همیشه باعث خندهام میشود. فکر کنم روش او، بهترین کار باشد. من هم وقتی دیگران ناراحتاند، کاری میکنم تا خوشحال شوند». محیا میگوید: «من، وقت ناراحتی با پدرومادرم حرف میزنم اما میترسم با غم من آنها هم غمگین شوند. توقع دارم وقتی با کسی درباره احساساتم صحبت میکنم، خودش را کنترل کند».