آرزویم فقط این است زمان برگردد
تیرهایی که رهاشد به کمان برگردد
سال ها منتظر سوت قطارم که کسی
با سلام و گل سرخ و چمدان برگردد
مهسا تیموری
***
دلم شور می زد همیشه
می ترسیدم این بلور نازک
این بلور شفاف
در خواب بازیگوشی
از دستم بلغزد
گم شود
دلم همیشه شور تو را می زد
می ترسیدم که گم شوی
و راه خانه را ندانی
و راه بازگشت به مرا ندانی
می ترسیدم
نکند یک عمر بی تو بگذرد
بدون گام هایت
خنده هایت
واژه هایت
گرمایت
آنیتا گلزار
***
خنده ات؛
صبح روز تعطیل است
وسط روزهای پرکاری
خنده ات؛
چند ثانیه مکث است
تا بفهمم که دوستم داری!
علی نجاتی
***
گلوله ای از گردنم عبور می کند
و خون در پرهایم
به حرف در می آید
شکارچی نمی داند
شامی که می خورند
همه را غمگین خواهد کرد
شکارچی نمی داند
که بچه هایم همین حالا گرسنه اند
و من به طرز احمقانه ای
به پروازم ادامه خواهم داد
شکارچی نمی داند
که سال ها در درونشان بال بال خواهم زد
و کودکانش کم کم
به قفس بدل می شوند
گروس عبدالملکیان