نفس بریده ام، اما صبور خواهم ماند
رفیق آینه اهل نور خواهم ماند
تبرشکسته درختم، ولی به شوق بهار
به پای زخم دلم، با غرور خواهم ماند
شهید سرو چمانی چنان شکفته ز من
که با شکوه قدش، در حضور خواهم ماند
هزار جان گرامی دمد به خاک تنم
اگرچه از نفس او، به دور خواهم ماند
قسم به حرمت ایثار، در مصاف ستم
به رسم شانه زینب، صبور خواهم ماند
هنوز می شنوم از قناری غزلش
که در چکامه فصل ظهور خواهم ماند!
مصطفی جلیلیان مصلحی
***
خواهی دید جز من
در کسی این سر به راهی را
برای بردن دریا
بیاور تنگ ماهی را
سورنا جوکار
***
می خواهم از اتاق بیرون بروم
اما تو بیرون اتاق را هم
با خود برده ای
سعدی گلبیانی
***
گاهی همینکه دل به کسی بستهای بس است
بغضت ترکترک شد و نشکستهای بس است
گاهی فقط همینکه به امّیدِ دیگری
از خود غریبهتر شدی و خستهای بس است
اهل زمین همیشه زمینگیر میشوند
یک بال اگر از این قفست رَستهای بس است
در مرزِ عشق و وصل، تو ابنالسّلام باش
با اینهمه تضاد، چو پیوستهای بس است
این دور، دورِ حدِّ اقلهای عاشقیست
در حدّ یک نگاه که وابستهای بس است
سید مهدی طباطبایی یاسین
***
در فاصله ای بعید از چشم های تو
روی صفحه ای سفید
رد دست های من
شعر می شود...
در فاصله ای بعید از دست های من
بر گستردگی آسمان شب
چشم های تو ستاره می شوند...
و ما در فاصله ای بعید از این جهان
عاشق می شویم
سیما عباسی